کاش میشد به عقب برگردیم...
کاش میشد به عقب برگردیم...
دقیقا همانجا که مامان نشسته بود با آبمیوهگیری قدیمیمون آب هویج میگرفت و ما داشتیم لای رختخوابها پشتک وارو میزدیم...
همانجا که سرمان را پایین می انداختیم و با یک پیاله می رفتیم خانه ی همسایه تخم مرغ قرضی میگرفتیم...
همانجا که توی راه رسیدن به مدرسه مسا///بقه میگذاشتیم که هرکس زودتر رسید برده و میدویدیم و آخرش هم زمین میخوردیم و تا خود مدرسه گریه میکردیم...
همانجا که دیر میرسیدیم کلاس در را باز میکردیم و همه در سکوتی وهمانگیز نگاهمان میکردند؛ انگشت اشاره مان را میگرفتیم بالا؛ میرفتیم مینشستیم سر جایمان که خانم اجازه ساعتمان خراب شده بود خواب ماندیم...
همانجا که ما سرکلاس بودیم و بچههایی که ورزش داشتند و بیرون بودند خوشبختترین انسانهای روی زمین بودند و شایستهی غبطه خوردن و حسد ورزیدن...
همانجا که برف میبارید و تعطیل میشدیم و با بچههای محله میرفتیم روی برفها سُر میخوردیم و آدم برفی میساختیم...
همانجا که آخر سال دفتر خاطرات برای هم پر میکردیم که گل سرخ و سفید و ارغوانی، فراموشم نکن تا میتوانی...
دقیقا همانجا که مامان نشسته بود با آبمیوهگیری قدیمیمون آب هویج میگرفت و ما داشتیم لای رختخوابها پشتک وارو میزدیم...
همانجا که سرمان را پایین می انداختیم و با یک پیاله می رفتیم خانه ی همسایه تخم مرغ قرضی میگرفتیم...
همانجا که توی راه رسیدن به مدرسه مسا///بقه میگذاشتیم که هرکس زودتر رسید برده و میدویدیم و آخرش هم زمین میخوردیم و تا خود مدرسه گریه میکردیم...
همانجا که دیر میرسیدیم کلاس در را باز میکردیم و همه در سکوتی وهمانگیز نگاهمان میکردند؛ انگشت اشاره مان را میگرفتیم بالا؛ میرفتیم مینشستیم سر جایمان که خانم اجازه ساعتمان خراب شده بود خواب ماندیم...
همانجا که ما سرکلاس بودیم و بچههایی که ورزش داشتند و بیرون بودند خوشبختترین انسانهای روی زمین بودند و شایستهی غبطه خوردن و حسد ورزیدن...
همانجا که برف میبارید و تعطیل میشدیم و با بچههای محله میرفتیم روی برفها سُر میخوردیم و آدم برفی میساختیم...
همانجا که آخر سال دفتر خاطرات برای هم پر میکردیم که گل سرخ و سفید و ارغوانی، فراموشم نکن تا میتوانی...
۱.۴k
۲۳ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.