قسمت سوم:
قسمت سوم:
میخواستی فرار کنی ولی به طرز عجیبی نتونستی تکون بخوری.
_ولم کن
_یه دلیلی داره که تا الان نکشتمت انسان کوچولو، اگه میخواستم تا الان مرده بودی.
_خب چرا منو نمیکشی؟
_چون تو الان کیسه خون کوچیک من هستی، مال من.
_واده هل
هنوزم سعی میکردم فرار کنم ولی نمیتونستم. اون نزدیک گردنم شد.
_نترس، درد نداره، شاید یکم درد. اگه بیشتر گرسنه بمونم ممکنه تموم خونت رو بخورم پس به نعفته اروم بمونی.
با این حرفش بیشتر ترسیدم پس اروم موندم.
نفسش به گردنم میخورد و باعث لرزه توی بدنم میشد.
در گوشم زمزمه کرد : اروم باش.
دوباره تو قسمت حساسش تمومش کردم💅🎀✨
میخواستی فرار کنی ولی به طرز عجیبی نتونستی تکون بخوری.
_ولم کن
_یه دلیلی داره که تا الان نکشتمت انسان کوچولو، اگه میخواستم تا الان مرده بودی.
_خب چرا منو نمیکشی؟
_چون تو الان کیسه خون کوچیک من هستی، مال من.
_واده هل
هنوزم سعی میکردم فرار کنم ولی نمیتونستم. اون نزدیک گردنم شد.
_نترس، درد نداره، شاید یکم درد. اگه بیشتر گرسنه بمونم ممکنه تموم خونت رو بخورم پس به نعفته اروم بمونی.
با این حرفش بیشتر ترسیدم پس اروم موندم.
نفسش به گردنم میخورد و باعث لرزه توی بدنم میشد.
در گوشم زمزمه کرد : اروم باش.
دوباره تو قسمت حساسش تمومش کردم💅🎀✨
۲.۹k
۱۸ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.