ستاره من(part 1 )
ستاره من(part 1 )
*ویو الی
صبح زود به خونه ی لیا(دوستش) رفتم که باهم به مدرسه بریم. وقتی که حاضر شدو اومد پایین یه سلام علیکی کردیمو راه افتادیم، تو راه مدرسه یه ماشین مشکی که شیشه هاش دودی بود از کنارمون رد شد. به لیا گفتم
الی: ميگما لیا این ماشینه یکم مشکوک نیس؟
لیا:نبابا چه فکرایی میکنی
الی:آخه همچین ماشینی تو نیویورک نیستش بعدشم ماشینای سیاه با شیشه های دودی تو نیویورک کمیابه مشکوک میزنه
لیا:راست میگی. اصلا به ماچه
الی:تازشم داره میره سمت مدرسمون بیا بریم دنبالش
لیا:زده به سرت خواهرم؟ ما همینجوریاش مدرسه داریم بعدشم به قول تو مشکوک میزنه شاید مافیایی چیزی باشه
انقد کل کل کردیم که آخرش ماشینه رف💔😐
خلاصه بیخیال شدیم و رفتیم مدرسه.
وقتی رسیدیم مدرسه همون ماشین سیاه دم در مدرسه بود که یکدفعه یه پسر جذاب از ماشین پیاده شد. لیا همش به پسره نگاه میکرد
لیا:نگاه کن چقد جذابه فک کنم انتقالیه خدا کنه تو کلاس ما باشه
ولی من شوت بودم فقط به راننده نگاه میکردم که شاید مافیایی چیزی باشه بتونم مچشو بگیرم💪😁
یهو دیدم لیا همونجا وایساده و فقط داره به پسره نگا میکنه هی صداش کردم نشنید دیگه یه چک زدم تو صورتش به خودش اومد
لیا:چته وحشی
الی:عاسیسم مدرسه دیر شد برو تو دیگه تزول(به ترکی)
خلاصه رفتیم مدرسه منم هی دعا دعا میکردم که اون پسره تو کلاس ما نباشه چون لیا قراره هی رو مخم بره و تو کلاسم به درس گوش نده و هی بهم زنگ بزنه بگه این چی میشد اون چی میشد البته خودمم بلد نیستما ولی خب از لیا بهتر بلدم
وارد کلاس شدیم و یه چند دقیقه داشتم گوشی میدیدم یهو سانیا(خرخون کلاس) اومد.
سانیا: بچه ها شیمی خوندین؟
همه:چییییییی مگه میپرسیددددددددد
سانیا:بله که میپرسید خاک تو سر همتون
خلاصه گوشی رو گذاشتم اونور رفتم سراغ درس یهو استاد اومد که.......
پارت بعد به زودی...
*ویو الی
صبح زود به خونه ی لیا(دوستش) رفتم که باهم به مدرسه بریم. وقتی که حاضر شدو اومد پایین یه سلام علیکی کردیمو راه افتادیم، تو راه مدرسه یه ماشین مشکی که شیشه هاش دودی بود از کنارمون رد شد. به لیا گفتم
الی: ميگما لیا این ماشینه یکم مشکوک نیس؟
لیا:نبابا چه فکرایی میکنی
الی:آخه همچین ماشینی تو نیویورک نیستش بعدشم ماشینای سیاه با شیشه های دودی تو نیویورک کمیابه مشکوک میزنه
لیا:راست میگی. اصلا به ماچه
الی:تازشم داره میره سمت مدرسمون بیا بریم دنبالش
لیا:زده به سرت خواهرم؟ ما همینجوریاش مدرسه داریم بعدشم به قول تو مشکوک میزنه شاید مافیایی چیزی باشه
انقد کل کل کردیم که آخرش ماشینه رف💔😐
خلاصه بیخیال شدیم و رفتیم مدرسه.
وقتی رسیدیم مدرسه همون ماشین سیاه دم در مدرسه بود که یکدفعه یه پسر جذاب از ماشین پیاده شد. لیا همش به پسره نگاه میکرد
لیا:نگاه کن چقد جذابه فک کنم انتقالیه خدا کنه تو کلاس ما باشه
ولی من شوت بودم فقط به راننده نگاه میکردم که شاید مافیایی چیزی باشه بتونم مچشو بگیرم💪😁
یهو دیدم لیا همونجا وایساده و فقط داره به پسره نگا میکنه هی صداش کردم نشنید دیگه یه چک زدم تو صورتش به خودش اومد
لیا:چته وحشی
الی:عاسیسم مدرسه دیر شد برو تو دیگه تزول(به ترکی)
خلاصه رفتیم مدرسه منم هی دعا دعا میکردم که اون پسره تو کلاس ما نباشه چون لیا قراره هی رو مخم بره و تو کلاسم به درس گوش نده و هی بهم زنگ بزنه بگه این چی میشد اون چی میشد البته خودمم بلد نیستما ولی خب از لیا بهتر بلدم
وارد کلاس شدیم و یه چند دقیقه داشتم گوشی میدیدم یهو سانیا(خرخون کلاس) اومد.
سانیا: بچه ها شیمی خوندین؟
همه:چییییییی مگه میپرسیددددددددد
سانیا:بله که میپرسید خاک تو سر همتون
خلاصه گوشی رو گذاشتم اونور رفتم سراغ درس یهو استاد اومد که.......
پارت بعد به زودی...
۲.۹k
۱۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.