P³🌧🌚
P³🌧🌚
سریع وارد اتاقش
شد ، روی تخت نشست و به اتفاقات لحظات پیش فکر کرد
نگاهی به دستش کرد
حتی با فکر کردن بهش هم سرخ میشد
سمت پنجره رفت
شروع کرد به خوندن اهنگ مورد علاقش اهنگی که مادرش هر شب براش میخوند،لالایی شبانش،حتی با فکر به مادرش هم بغض میکرد امپراطور همون عموی بد اخلاقش باعث مرگ مادرش شد
(جین)
رو تخت مشغول فکر کردن به شاهزاده بودم که صدای شیرین و دل نوازی به گوشم خورد پنجره رو باز کردم و گوش کردم،مثل یه لالایی بود،صدا بشدت اشنا بود مشخص بود شاهزاده خانومه،مشغول گوش کردن شدم،صداش برام مثل یه لالایی بود اون فرشته بود؟شاید چیزی بهتر از فرشته،چشمامو بستم بعد از تموم شدن اون اهنگ پنجره رو بستم و روی تخت دراز کشیدم،با فکر به ا.ت خوابیدم
¹ ماه بعد
( جین )
طبق عادت همیشگیم صبح زود بلند شدم و سمت اتاق ا.ت رفتم تا کار همیشگیمو انجام بدم اروم دستگیره ی در رو پایین کشیدم و به سرعت وارد اتاق شدم و درو بستم روی تخت نشستم و مشغول نوازش موهای ا.ت شدم
با صدای اروم لب زدم
-کوچولوی جذاب!
بوسه ای روی گونش زدم و دستاشو گرفتم
-روزیو میبینم که توی بغل خودم خوابیدی ماه کوچولو!
جین لقب کوچولو رو به این دلیل به ا.ت داده بود که ا.ت از شونش هم پایین تر بود و واقعا کوچیک بود
بوسه ای روی دست ا.ت زد و اروم گفت
-ملکه ی زیبای من! تو فرشته ای!
از اول هم امپراطور قصدش همین بود!جینو بفرسته تا ا.تو عاشق خودش کنه و بعدش بکشش تا از ملکه شدنش جلوگیری کنه ولی الان چرا پسر خودش دلباخته ی این دختر شده بود؟
با بوسه ی ارومی روی لبهای ا.ت ازش فاصله گرفت و اتاقو ترک کرد
در واقع کار هر روزش بود،آروم و بی سر و صدا زودتر از بقیه وارد اتاق ا.ت شه و بوسه بارونش کنه!
اون روز هم مثل یه روز معمولی گذشت
²ماه بعد
ا.ت دلباخته ی جین شده بود اما از این عشق میترسید ،عشق به پسر قاتل مادرش؟عجیب بود!
اون روز هم جین مثل بقیه روز ها وارد اتاق شد تا دوباره پرنسس کوچولوی غرق در خوابشو ببینه به آرومی روی تخت نشست و مشغول نوازش موهاش شد
-تا کی باید مخفیانه به دیدنت بیام هوم؟این قلب کوفتی برای تو میتپه! برای کسی که نمیتونم وقتی بیداره ببوسمش یا بغلش کنم!به آرومی نزدیکش شد تا بوسه ای پر از عشق رو روی لبهای گرم ا.ت بزاره لبهاش توی فاصله ی خیلی کمی بود تا اینکه ا.ت دستاشو دور گردن جین حلقه کرد و زودتر از جین بوسیدش
جین متعجب به چشمای بسته ی ا.ت نگاه کرد
ا.ت بعد از چند ثانیه ازش فاصله گرفت و توی چشمای جین نگاه کرد
+میبینم که مخفیانه به دیدنم میای!
سریع وارد اتاقش
شد ، روی تخت نشست و به اتفاقات لحظات پیش فکر کرد
نگاهی به دستش کرد
حتی با فکر کردن بهش هم سرخ میشد
سمت پنجره رفت
شروع کرد به خوندن اهنگ مورد علاقش اهنگی که مادرش هر شب براش میخوند،لالایی شبانش،حتی با فکر به مادرش هم بغض میکرد امپراطور همون عموی بد اخلاقش باعث مرگ مادرش شد
(جین)
رو تخت مشغول فکر کردن به شاهزاده بودم که صدای شیرین و دل نوازی به گوشم خورد پنجره رو باز کردم و گوش کردم،مثل یه لالایی بود،صدا بشدت اشنا بود مشخص بود شاهزاده خانومه،مشغول گوش کردن شدم،صداش برام مثل یه لالایی بود اون فرشته بود؟شاید چیزی بهتر از فرشته،چشمامو بستم بعد از تموم شدن اون اهنگ پنجره رو بستم و روی تخت دراز کشیدم،با فکر به ا.ت خوابیدم
¹ ماه بعد
( جین )
طبق عادت همیشگیم صبح زود بلند شدم و سمت اتاق ا.ت رفتم تا کار همیشگیمو انجام بدم اروم دستگیره ی در رو پایین کشیدم و به سرعت وارد اتاق شدم و درو بستم روی تخت نشستم و مشغول نوازش موهای ا.ت شدم
با صدای اروم لب زدم
-کوچولوی جذاب!
بوسه ای روی گونش زدم و دستاشو گرفتم
-روزیو میبینم که توی بغل خودم خوابیدی ماه کوچولو!
جین لقب کوچولو رو به این دلیل به ا.ت داده بود که ا.ت از شونش هم پایین تر بود و واقعا کوچیک بود
بوسه ای روی دست ا.ت زد و اروم گفت
-ملکه ی زیبای من! تو فرشته ای!
از اول هم امپراطور قصدش همین بود!جینو بفرسته تا ا.تو عاشق خودش کنه و بعدش بکشش تا از ملکه شدنش جلوگیری کنه ولی الان چرا پسر خودش دلباخته ی این دختر شده بود؟
با بوسه ی ارومی روی لبهای ا.ت ازش فاصله گرفت و اتاقو ترک کرد
در واقع کار هر روزش بود،آروم و بی سر و صدا زودتر از بقیه وارد اتاق ا.ت شه و بوسه بارونش کنه!
اون روز هم مثل یه روز معمولی گذشت
²ماه بعد
ا.ت دلباخته ی جین شده بود اما از این عشق میترسید ،عشق به پسر قاتل مادرش؟عجیب بود!
اون روز هم جین مثل بقیه روز ها وارد اتاق شد تا دوباره پرنسس کوچولوی غرق در خوابشو ببینه به آرومی روی تخت نشست و مشغول نوازش موهاش شد
-تا کی باید مخفیانه به دیدنت بیام هوم؟این قلب کوفتی برای تو میتپه! برای کسی که نمیتونم وقتی بیداره ببوسمش یا بغلش کنم!به آرومی نزدیکش شد تا بوسه ای پر از عشق رو روی لبهای گرم ا.ت بزاره لبهاش توی فاصله ی خیلی کمی بود تا اینکه ا.ت دستاشو دور گردن جین حلقه کرد و زودتر از جین بوسیدش
جین متعجب به چشمای بسته ی ا.ت نگاه کرد
ا.ت بعد از چند ثانیه ازش فاصله گرفت و توی چشمای جین نگاه کرد
+میبینم که مخفیانه به دیدنم میای!
۱.۳k
۲۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.