قلبی از سنگ
قلبی از سنگ
پارت ۶
بعد از اینکه الکس رفت از آغوش دامیان بیرون اومدم
آنیا:این برای این بود که حرص اون و در بیاری
دامیان:خب معلومه مثل اینکه هوا برت داشته
آنیا:نه فقط از آدم های سو استفاده گری مثل تو بدم میاد
و رفتم سمت دانشگاه و وارد کلاس شدم
استاد:برای امتحان دیر اومدین خانم فورجر
آنیا:شرمنده یه کار مهمی پیش اومده بود
بکی:حالا این دفعه رو ببخشید استاد
حرفش و قطع کرد
استاد:من دانشجو بی نظم احتیاج ندارم دانشجو باید نظم و انضباط رو رعایت کنه
از زبان دامیان:
داشتم میرفتم سر کلاس خودم که متوجه بحث آنیا با استادشون شدم
در زدم و رفتم داخل
دامیان:سلام تو قوانین هست که یک بار دیر کردن مشکلی نداره و بخشیده میشه شما میخواید قوانین خود دانشگاه رو نادیده بگیرید
رو به آنیا کرد
استاد:این دفعه رو به خاطر آقای دزموند می بخشم
آنیا هم تشکر کرد و رفت نشست منم رفتم سر کلاس خودم بعد از دانشگاه رفتم خونه الکس رو جلوم دیدم
الکس:نمی دونستم تو عاشق آنیایی
دامیان:بهتر نیست فامیلیش و صدا کنی
از زبان آنیا:
داشتیم با آسونا و بکی برمیگشتیم خونه
آسونا:تو که اینقد از اون بد میگفتی ما باور کرده بودیم ولی الان که از تو دفاع کرد
آنیا:این زرنگیشه خودشو جلوی بقیه خوب جلوه میده
آسونا خندید
آسونا:بی خودی در موردش حرف نزن
تو دل خودم گفتم:اگه رفتار اون روزشو میدیدی اینطوری حرف نمیزد
پارت ۶
بعد از اینکه الکس رفت از آغوش دامیان بیرون اومدم
آنیا:این برای این بود که حرص اون و در بیاری
دامیان:خب معلومه مثل اینکه هوا برت داشته
آنیا:نه فقط از آدم های سو استفاده گری مثل تو بدم میاد
و رفتم سمت دانشگاه و وارد کلاس شدم
استاد:برای امتحان دیر اومدین خانم فورجر
آنیا:شرمنده یه کار مهمی پیش اومده بود
بکی:حالا این دفعه رو ببخشید استاد
حرفش و قطع کرد
استاد:من دانشجو بی نظم احتیاج ندارم دانشجو باید نظم و انضباط رو رعایت کنه
از زبان دامیان:
داشتم میرفتم سر کلاس خودم که متوجه بحث آنیا با استادشون شدم
در زدم و رفتم داخل
دامیان:سلام تو قوانین هست که یک بار دیر کردن مشکلی نداره و بخشیده میشه شما میخواید قوانین خود دانشگاه رو نادیده بگیرید
رو به آنیا کرد
استاد:این دفعه رو به خاطر آقای دزموند می بخشم
آنیا هم تشکر کرد و رفت نشست منم رفتم سر کلاس خودم بعد از دانشگاه رفتم خونه الکس رو جلوم دیدم
الکس:نمی دونستم تو عاشق آنیایی
دامیان:بهتر نیست فامیلیش و صدا کنی
از زبان آنیا:
داشتیم با آسونا و بکی برمیگشتیم خونه
آسونا:تو که اینقد از اون بد میگفتی ما باور کرده بودیم ولی الان که از تو دفاع کرد
آنیا:این زرنگیشه خودشو جلوی بقیه خوب جلوه میده
آسونا خندید
آسونا:بی خودی در موردش حرف نزن
تو دل خودم گفتم:اگه رفتار اون روزشو میدیدی اینطوری حرف نمیزد
۴.۳k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.