فیک : فصل دوم. فقط من، فقط تو
پارت :11
ات با عجله از اتاق خارج شد
تهیونگ
پس فهمید چیزی ک نباید میشد شد
م من الان چیکار کنم وای لعنت بهت لیا لعنت بهتتتتتتتت
ک مادرم و مادر بزرگ سراسیمه اومدن داخل اتاق
مادر ته : ت تهیونگ هیننن( و شیشه خورده ها هر دو پای ته یونگ رو زخم کرده بودن و از پاهاش خون زیادی داشت میرفت ) چ چی شده تهیونگ چی شده ات چرا رفت
مادر بزرگ : ا ات خوبه باز چی شده
ته: م من
مادر ته : یکی دکتر خبر کنهههههه
ته: ا ات فهمید مامان
مادربزرگ: چی رو تهیونگ نکنه ( مادر بزرگ تهیونگ و ات از قضیه خبر داره و ته بهش گفته )
تهیونگ :ا اره مادر بزرگ قضیه لیا رو فهمید الان من چطور باید بهش ثابت کنمممم
تهیونگ رو تخت نشسته بود و با دستش سرش رو گرفته بود.
زمانی ک دکتر اومد پاهای تهیونگ رو پانسمان کرد و گفت ک زخمش کمی عمیقه و باید یک هفته ای راه نره .
تهیونگ: چیزی نیست
دکتر : جناب کیم اصلا نباید پاهاتون رو حرکت بدید چون اونوقت دوباره زخمتون باز میشه و عفونت میکنه
ک تهیونگ ی نگاهی ک دکتر رو ب غلط کردن مینداخت کرد
دکتر: ال البته هر چی خودتون صلاح میدانید
و وسایلش رو جمع کرد و رفت.
و تهیونگ تمام قضیه رو ب مادر و پدرش گفت
پدر ته: احمق چ کاری بود کردی الان فکر میکنی ات باور میکنه ؟
مادر ته: هی اون بخاطر ات اینکارو کرده چ ..
ته: میشه بس کنید
نمیدونم کجاس هر چقدر تماس میگیرم جواب نمیده دارم دیونه میشم
و زخم پاهاش اذیتش میکرد و ولی اهمیت نمیداد و حسابی نگران بود.
پدر ته: میگم دنبالش بگردن نگران نباش
یک ساعتی بود ک خبری از ات نشد و تهیونگ طاقت نیاورد و تصمیم گرفت خودش بره دنبال ات
گوشی و سوییچ ماشین رو برداشت و از پله ها پایین میمومد
ک
مادر ته: ک کجا میری با این وضعیت تهیونگ!
ته: من دیگه نمیتونم صبر کنم ببینم اون بی غیرت ها ات من رو پیدا میکنن یا نه خودم باید برم اخخخخخ
ک یهو پاهاش پیچ خورد و .......
شرط پارت بعد: ۱۰۱تا لایک و کامنت بدون تکرار.....
ات با عجله از اتاق خارج شد
تهیونگ
پس فهمید چیزی ک نباید میشد شد
م من الان چیکار کنم وای لعنت بهت لیا لعنت بهتتتتتتتت
ک مادرم و مادر بزرگ سراسیمه اومدن داخل اتاق
مادر ته : ت تهیونگ هیننن( و شیشه خورده ها هر دو پای ته یونگ رو زخم کرده بودن و از پاهاش خون زیادی داشت میرفت ) چ چی شده تهیونگ چی شده ات چرا رفت
مادر بزرگ : ا ات خوبه باز چی شده
ته: م من
مادر ته : یکی دکتر خبر کنهههههه
ته: ا ات فهمید مامان
مادربزرگ: چی رو تهیونگ نکنه ( مادر بزرگ تهیونگ و ات از قضیه خبر داره و ته بهش گفته )
تهیونگ :ا اره مادر بزرگ قضیه لیا رو فهمید الان من چطور باید بهش ثابت کنمممم
تهیونگ رو تخت نشسته بود و با دستش سرش رو گرفته بود.
زمانی ک دکتر اومد پاهای تهیونگ رو پانسمان کرد و گفت ک زخمش کمی عمیقه و باید یک هفته ای راه نره .
تهیونگ: چیزی نیست
دکتر : جناب کیم اصلا نباید پاهاتون رو حرکت بدید چون اونوقت دوباره زخمتون باز میشه و عفونت میکنه
ک تهیونگ ی نگاهی ک دکتر رو ب غلط کردن مینداخت کرد
دکتر: ال البته هر چی خودتون صلاح میدانید
و وسایلش رو جمع کرد و رفت.
و تهیونگ تمام قضیه رو ب مادر و پدرش گفت
پدر ته: احمق چ کاری بود کردی الان فکر میکنی ات باور میکنه ؟
مادر ته: هی اون بخاطر ات اینکارو کرده چ ..
ته: میشه بس کنید
نمیدونم کجاس هر چقدر تماس میگیرم جواب نمیده دارم دیونه میشم
و زخم پاهاش اذیتش میکرد و ولی اهمیت نمیداد و حسابی نگران بود.
پدر ته: میگم دنبالش بگردن نگران نباش
یک ساعتی بود ک خبری از ات نشد و تهیونگ طاقت نیاورد و تصمیم گرفت خودش بره دنبال ات
گوشی و سوییچ ماشین رو برداشت و از پله ها پایین میمومد
ک
مادر ته: ک کجا میری با این وضعیت تهیونگ!
ته: من دیگه نمیتونم صبر کنم ببینم اون بی غیرت ها ات من رو پیدا میکنن یا نه خودم باید برم اخخخخخ
ک یهو پاهاش پیچ خورد و .......
شرط پارت بعد: ۱۰۱تا لایک و کامنت بدون تکرار.....
۹۲.۸k
۱۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۲۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.