نام رمان: عشق محرمانه. ژانر: رومانتیک
نام رمان: عشق محرمانه. ژانر: رومانتیک
پارت 3
ی روز یکی در خونمون رو زد رفتم درو باز کردم دیدم ی مردی هست ک گفت رفیق نیکولای هستش بهم خبر داد ک نیکولای رو کشتن و اون مرده...
بعد از شنیدن خبر خیلی حالم بد شد و فقط تنها کاری ک کردم داد زدم و کلی گریه کردم
تا چند شب خوابم نبرد و تا صبح بیدار بودم نمیتونستم با این موضوع کنار بیام هرجا میرفتم همش نیکولای رو میدیدم
با خودم تصمیم گرفتم به مسافرت برم تا شاید حالم خوب بشه
وسایلمو جم کردم و چند روز بعد به پاریس رفتم
وقتی رسیدم پاریس به ی هتل خیلی باحال و بامزه ای رفتم وسایلمو چیندم و کمی استراحت کردم ۲ ساعت بعد رفتم بیرون تا بچرخم
وارد یه مغازه ی شودم و اونجا ی مرد رو دیدم ک فروشنده اون مغازه بود خیلی شبی نیکولای بودش رفتم جلو تا باهاش حرف بزنم
بعش گفتم ببخشید اقا.....
پارت 3
ی روز یکی در خونمون رو زد رفتم درو باز کردم دیدم ی مردی هست ک گفت رفیق نیکولای هستش بهم خبر داد ک نیکولای رو کشتن و اون مرده...
بعد از شنیدن خبر خیلی حالم بد شد و فقط تنها کاری ک کردم داد زدم و کلی گریه کردم
تا چند شب خوابم نبرد و تا صبح بیدار بودم نمیتونستم با این موضوع کنار بیام هرجا میرفتم همش نیکولای رو میدیدم
با خودم تصمیم گرفتم به مسافرت برم تا شاید حالم خوب بشه
وسایلمو جم کردم و چند روز بعد به پاریس رفتم
وقتی رسیدم پاریس به ی هتل خیلی باحال و بامزه ای رفتم وسایلمو چیندم و کمی استراحت کردم ۲ ساعت بعد رفتم بیرون تا بچرخم
وارد یه مغازه ی شودم و اونجا ی مرد رو دیدم ک فروشنده اون مغازه بود خیلی شبی نیکولای بودش رفتم جلو تا باهاش حرف بزنم
بعش گفتم ببخشید اقا.....
۸.۳k
۱۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.