ارسلان : ولی طبق قرار ازدواجمون تا ۱ ماه دیگه تو زن منی
ارسلان : ولی طبق قرار ازدواجمون تا ۱ ماه دیگه تو زن منی
محراب : برو گمشو بیرون ی طوری طلاقش بدم ک خودت نفهمی
ارسلان : فردا صبح با دوست پسرت بیاین صبحانه خوری
دیانا : نمیشه صبح با هم میریم باشگاه
ارسلان : منم میام
دیانا : اویزونی دیگه
نمیدونستم کیو بزارم جای دوست پسرم ک باشگاه داشته باشه
ارسلان : رفتم سراغ هستی ک به مهگل بگم ک بیاد جای دوست دخترم
مهگل : امکان نداره
ارسلان : باشه
رفتم ب هستی گفتم
هستی : باشه ۸۰۰ بده
ارسلان : باشه
دیانا : ب کی بگم
نیکا : محمد رضا باشگاه داره تازه هرچی بهش بگی هم گوش میکنه
دیانا : ولی اون جای داداشمه
مهرشاد : براش بگو میخوای حال ارسلان بگیری
محراب : تو محمد رضا از کجا میشناسی
مهرشاد : ب تو چه
ممد : بسه مشکل دو تا نکنید
محراب : برو گمشو بیرون ی طوری طلاقش بدم ک خودت نفهمی
ارسلان : فردا صبح با دوست پسرت بیاین صبحانه خوری
دیانا : نمیشه صبح با هم میریم باشگاه
ارسلان : منم میام
دیانا : اویزونی دیگه
نمیدونستم کیو بزارم جای دوست پسرم ک باشگاه داشته باشه
ارسلان : رفتم سراغ هستی ک به مهگل بگم ک بیاد جای دوست دخترم
مهگل : امکان نداره
ارسلان : باشه
رفتم ب هستی گفتم
هستی : باشه ۸۰۰ بده
ارسلان : باشه
دیانا : ب کی بگم
نیکا : محمد رضا باشگاه داره تازه هرچی بهش بگی هم گوش میکنه
دیانا : ولی اون جای داداشمه
مهرشاد : براش بگو میخوای حال ارسلان بگیری
محراب : تو محمد رضا از کجا میشناسی
مهرشاد : ب تو چه
ممد : بسه مشکل دو تا نکنید
۷.۰k
۲۰ آبان ۱۴۰۲