مافیای جذاب من
پارت ۲۲
ا/ت ویو
بیدار شدم
جیمین هنوز خواب بود
ساعت رو نگاه کردم
ساعت ۹ بود
پروازم عصر بود
بخاطر همین بلند شدم و جیمین و صدا زدم تا بیدار شه بریم صبحانه بخوریم
ا/ت: جیمین بیدار شو
جیمین: اوممم.... ولم کن خوابم میاد *خابالو
ا/ت: بیدار شو دیگه عهه
زل زدم بهش
وقتی خوابه زیادی کیوت میشه
بغل تخت نشستم و زل زدم بهش
جیمین: چیه؟ نکنه خیلی جذابم که اینجوری محوم شدی
ا/ت: اره خیلی جذابی
جیمین: ولی تو خیلی جذاب تر و کیوت تر از منی
ا/ت: واقعا
جیمین: اره اگه نبودی که دل منو نمیبردی
جیمین نشست و منو بغل کرد
جیمین: ا/ت قول بده منو هیچوقت ترک نکنی من بدون تو میمیرم
با این حرفش اشک تو چشمام جمع شد
من مجبورم ترکش کنم وگرنه ممکنه بلایی سرش بیارن بهشون نمیخورد اون دو مرده تا ادمای خوبی باشن
جیمین: چرا ساکتی
ا/ت: هان؟ اومم هیچی همینجوری
جیمین: قول میدی هیچوقت ترکم نکنی
ا/ت:......
جیمین: چرا هیچی نمیگی
ا/ت: اره هیچوقت ترکت نمیکنم
جیمین: ا/ت عاشقتم
ا/ت: منم همینطور.... حالا بلند شو بریم صبحانه بخوریم یکسره خوابه
جیمین: باشه بریم *خنده ریز
ا/ت: چرا میخندی
جیمین: هیچی همینجوری.... فقط یه کاریت دارم
ا/ت: چه کاری
یهو جیمین دستم و کشید و منو انداخت رو تخت و خوشم اومد روم
ا/ت: عههه جیمین چیکار میکنی
جیمین: هیچی
ا/ت: جیمین از روم بلند شو له شدم
جیمین: نمیخوام دلم میخواد اذیتت کنم
ا/ت: جیمین نکن بخدا دلم درد گرفت
جیمین: فقط به یه شرط از روت بلند میشم
ا/ت: چه شرطی
جیمین چشماش رو بست و لباش رو غنچه کرد
خندیدم و لبام و گذاشتم رو لباش و همون موقع ازش جدا شدم
ا/ت: خب حالا بلند شو
جیمین: من نگفتم یه بار کافیه
ا/ت: ای خدا جیمین از دست تو *خنده
دستام و دور گردن جیمین و چشمام رو بستم
.....
همینجور داشتیم همو میبوسیدیم که با باز شدن در هر دوتامون زل زدیم به در
جیهوپ: جیمین شرکت...... آمممم..... من میرم بعدا برمیگردم
جیهوپ زد به چاک
جیمین رو هل دادم اونور
ا/ت: وای جیمین تقصیر توئه هرچی عابرو داشتم رفت
جیمین: ای خدا نگران نباش
ا/ت: چطوری نگران نباشم دید ما داشتیم چه غلطی میکردیم
جیمین: نگران نباش اون وکیلم هست همینطور دوست صمیمیم هم هست من و اون چند ساله باهم دوستیم
ا/ت: ولی الان بنظرت چه فکری پشتمون میکنه وای خدا دارم روانی میشم
از رو تخت بلند شدم
جیمین: کجا میری
جیمین میخواست دستم و بگیره که ازش فاصله گرفتم
ا/ت: دست بهمن بزنی جرت میدم ایشش عابروم رو بردی
رفتم از اتاق بیرون جیمین هم پشت سرم اومد و یهو دستشو انداخت لا گردنم
ا/ت: گفتم بهم دست نزن. ولم کن
جیمین: نمیخوام
ا/ت: ای خدا از دست تو جیمین
رفتیم سر میز نشتیم و صبحانمون رو خوردیم
بعدش هم نشستیم با جیمین فیلم دیدیم و ناهارمون رو هم خوردیم
.....
ادامه توی پارت بعد.....
ا/ت ویو
بیدار شدم
جیمین هنوز خواب بود
ساعت رو نگاه کردم
ساعت ۹ بود
پروازم عصر بود
بخاطر همین بلند شدم و جیمین و صدا زدم تا بیدار شه بریم صبحانه بخوریم
ا/ت: جیمین بیدار شو
جیمین: اوممم.... ولم کن خوابم میاد *خابالو
ا/ت: بیدار شو دیگه عهه
زل زدم بهش
وقتی خوابه زیادی کیوت میشه
بغل تخت نشستم و زل زدم بهش
جیمین: چیه؟ نکنه خیلی جذابم که اینجوری محوم شدی
ا/ت: اره خیلی جذابی
جیمین: ولی تو خیلی جذاب تر و کیوت تر از منی
ا/ت: واقعا
جیمین: اره اگه نبودی که دل منو نمیبردی
جیمین نشست و منو بغل کرد
جیمین: ا/ت قول بده منو هیچوقت ترک نکنی من بدون تو میمیرم
با این حرفش اشک تو چشمام جمع شد
من مجبورم ترکش کنم وگرنه ممکنه بلایی سرش بیارن بهشون نمیخورد اون دو مرده تا ادمای خوبی باشن
جیمین: چرا ساکتی
ا/ت: هان؟ اومم هیچی همینجوری
جیمین: قول میدی هیچوقت ترکم نکنی
ا/ت:......
جیمین: چرا هیچی نمیگی
ا/ت: اره هیچوقت ترکت نمیکنم
جیمین: ا/ت عاشقتم
ا/ت: منم همینطور.... حالا بلند شو بریم صبحانه بخوریم یکسره خوابه
جیمین: باشه بریم *خنده ریز
ا/ت: چرا میخندی
جیمین: هیچی همینجوری.... فقط یه کاریت دارم
ا/ت: چه کاری
یهو جیمین دستم و کشید و منو انداخت رو تخت و خوشم اومد روم
ا/ت: عههه جیمین چیکار میکنی
جیمین: هیچی
ا/ت: جیمین از روم بلند شو له شدم
جیمین: نمیخوام دلم میخواد اذیتت کنم
ا/ت: جیمین نکن بخدا دلم درد گرفت
جیمین: فقط به یه شرط از روت بلند میشم
ا/ت: چه شرطی
جیمین چشماش رو بست و لباش رو غنچه کرد
خندیدم و لبام و گذاشتم رو لباش و همون موقع ازش جدا شدم
ا/ت: خب حالا بلند شو
جیمین: من نگفتم یه بار کافیه
ا/ت: ای خدا جیمین از دست تو *خنده
دستام و دور گردن جیمین و چشمام رو بستم
.....
همینجور داشتیم همو میبوسیدیم که با باز شدن در هر دوتامون زل زدیم به در
جیهوپ: جیمین شرکت...... آمممم..... من میرم بعدا برمیگردم
جیهوپ زد به چاک
جیمین رو هل دادم اونور
ا/ت: وای جیمین تقصیر توئه هرچی عابرو داشتم رفت
جیمین: ای خدا نگران نباش
ا/ت: چطوری نگران نباشم دید ما داشتیم چه غلطی میکردیم
جیمین: نگران نباش اون وکیلم هست همینطور دوست صمیمیم هم هست من و اون چند ساله باهم دوستیم
ا/ت: ولی الان بنظرت چه فکری پشتمون میکنه وای خدا دارم روانی میشم
از رو تخت بلند شدم
جیمین: کجا میری
جیمین میخواست دستم و بگیره که ازش فاصله گرفتم
ا/ت: دست بهمن بزنی جرت میدم ایشش عابروم رو بردی
رفتم از اتاق بیرون جیمین هم پشت سرم اومد و یهو دستشو انداخت لا گردنم
ا/ت: گفتم بهم دست نزن. ولم کن
جیمین: نمیخوام
ا/ت: ای خدا از دست تو جیمین
رفتیم سر میز نشتیم و صبحانمون رو خوردیم
بعدش هم نشستیم با جیمین فیلم دیدیم و ناهارمون رو هم خوردیم
.....
ادامه توی پارت بعد.....
۱۴.۱k
۲۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.