زندگی همیشه خوب نیس🖤❤️🩹p1
ا.ت ی دختر ۲۰ ساله
وقتی بچه بودی خانوادت خیلی وعض مالی خدبی نداشتند تا اینکه مادرت میمیره بابات هرشب مست می امد خونه و می افتاده رو دستت تا اینکه ی بار سر قمار تو رو میفروشه به ی بند مافیایی
تهیونگ : ی پسر ۲۱ ساله رئس بند مافیا مکنه لاین هستند همیشه در حال کرم ریزی خشن .ولی مهربون شیطون و به موقعش بی رحم
جونکوک : رئس اصلی بند مافیا ی پسر ۲۲ ساله مهربونه ولی خیلی بی رحمه یکم شیطونه ولی خیلی خشنه
نامجون: دشمن خونی بندمافیای جونکوک و تهیونگ ی پسر ۳۰ ساله خشنه و خیلی بی رحم احساسی ولی عصبی ی
جونگ سوبین : برادر جنا بالی ی پسر ۲۵ ساله پلیس تریف دارند بسیار جداب دخترا کلا دنبالشن😑😑
هوانگ این هوپ: برادر شما ی پسر۲۰ ساله شیطون هستند و همش در حال کرم ریزی ایشان هم پلیس هستن 😮💨😮💨 دیگه خدا بخواد بریم سراغ داستان:
ا.ت ویو
صبح که بیدار شدم دیدم ساعت ۲ بود رفتم از پله ها پایین کسی نبود رفتم در اتاق ته رو زدم رفتم تو دیدم بله اقا خوابه منم کرمم گل کرده بود رفتم .....
ته ته ویو
داشتم خواب هفت پادشاه میددم که ناگهان ی توله سگی اومد و روی من یک ستل پر از اب خالی کرد 🙄
تهیونگ: اگه دستم بهت برسه وایسا ببیمنم ( با لحن کیوت و عصبی)
ا.ت: اقا خان اگه ی نگاه هم به سات بندازی بد نی سات ۲ زهره
تهیونگ : عه راست میگی
ا.ت: اخ بیشعور( با مشت میزنه تو بازو ی چپ تو )
تهیونگ: هقت بود وایسا ببینم کوک هنو خوابه اره؟؟؟
ا.ت : بعید میدونم با سر صدای ما هنو خواب باشه .... یا استوخد دوست( درست نوشتم؟؟)
کوک : بلی کدوم عقب مونده ای می تونه با سر و صدا های شما خواب باشه ( تمام این مدت کوک به چارچوب در تکیه داده بود)
ا.ت: تو
کوک: درد😑
ته ته: حالا بیاین بریم صبانه بزنیم یا بهتره بگم ناهار..
راوی ویو
از پله ها میان پایین و ی صبحانه گرم و خوش مزه می خورن که یهووو بومم🏹 صدا شلیک ........
انچه خواهید دید.....
ا.ت: ولم کن عوضی بهم دست نزن
اجوما : پیداش کردیم
سوبین: خب شب حمله می کنیم.........
هوانگ : به اونی ی من دست نزن کثافت...
کوک : اون اینجا خوشحاله..
؟: ا.ت ماله منه( اسمشو لو نمی دم)
می دونم جای حساس کات کر دم🗿 ولی من پار تارو زود به زود میزارم پارت دوهم امروز می زارم فافالو پیلیز😉😉
وقتی بچه بودی خانوادت خیلی وعض مالی خدبی نداشتند تا اینکه مادرت میمیره بابات هرشب مست می امد خونه و می افتاده رو دستت تا اینکه ی بار سر قمار تو رو میفروشه به ی بند مافیایی
تهیونگ : ی پسر ۲۱ ساله رئس بند مافیا مکنه لاین هستند همیشه در حال کرم ریزی خشن .ولی مهربون شیطون و به موقعش بی رحم
جونکوک : رئس اصلی بند مافیا ی پسر ۲۲ ساله مهربونه ولی خیلی بی رحمه یکم شیطونه ولی خیلی خشنه
نامجون: دشمن خونی بندمافیای جونکوک و تهیونگ ی پسر ۳۰ ساله خشنه و خیلی بی رحم احساسی ولی عصبی ی
جونگ سوبین : برادر جنا بالی ی پسر ۲۵ ساله پلیس تریف دارند بسیار جداب دخترا کلا دنبالشن😑😑
هوانگ این هوپ: برادر شما ی پسر۲۰ ساله شیطون هستند و همش در حال کرم ریزی ایشان هم پلیس هستن 😮💨😮💨 دیگه خدا بخواد بریم سراغ داستان:
ا.ت ویو
صبح که بیدار شدم دیدم ساعت ۲ بود رفتم از پله ها پایین کسی نبود رفتم در اتاق ته رو زدم رفتم تو دیدم بله اقا خوابه منم کرمم گل کرده بود رفتم .....
ته ته ویو
داشتم خواب هفت پادشاه میددم که ناگهان ی توله سگی اومد و روی من یک ستل پر از اب خالی کرد 🙄
تهیونگ: اگه دستم بهت برسه وایسا ببیمنم ( با لحن کیوت و عصبی)
ا.ت: اقا خان اگه ی نگاه هم به سات بندازی بد نی سات ۲ زهره
تهیونگ : عه راست میگی
ا.ت: اخ بیشعور( با مشت میزنه تو بازو ی چپ تو )
تهیونگ: هقت بود وایسا ببینم کوک هنو خوابه اره؟؟؟
ا.ت : بعید میدونم با سر صدای ما هنو خواب باشه .... یا استوخد دوست( درست نوشتم؟؟)
کوک : بلی کدوم عقب مونده ای می تونه با سر و صدا های شما خواب باشه ( تمام این مدت کوک به چارچوب در تکیه داده بود)
ا.ت: تو
کوک: درد😑
ته ته: حالا بیاین بریم صبانه بزنیم یا بهتره بگم ناهار..
راوی ویو
از پله ها میان پایین و ی صبحانه گرم و خوش مزه می خورن که یهووو بومم🏹 صدا شلیک ........
انچه خواهید دید.....
ا.ت: ولم کن عوضی بهم دست نزن
اجوما : پیداش کردیم
سوبین: خب شب حمله می کنیم.........
هوانگ : به اونی ی من دست نزن کثافت...
کوک : اون اینجا خوشحاله..
؟: ا.ت ماله منه( اسمشو لو نمی دم)
می دونم جای حساس کات کر دم🗿 ولی من پار تارو زود به زود میزارم پارت دوهم امروز می زارم فافالو پیلیز😉😉
۷.۶k
۰۵ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.