پارت³⁹ فصل دوم
تا اینکه یهو در با شدت باز شد و یونا جلویه در ظاهر شد شکه بهش نگاه میکردم که صدایی از بغل دستم ادمد ... انگار یونگی اماده این اتفاق بود چون خیلی سریع هرچی رو میز بود رو ریخت زیر کاناپه و نشست جلوش جین هم شروع کرد خندیدن
حسابی هنگ کردم نمیدونستم با کدوم حالت باید پیش برم اینکه یهو ادمد داخل شکه بشم یا بخندم یا تابلو نکنم که یه کنترل واسه شنود دستمه؟
یونگی نگاهی به من کرد و کنترل رو تندی ازم گرفت و انداخت پشت میزم ... یونا چشماشو ریز کرد و دست به سینه اروم اروم به سمتمون قدم برداشت ... مثل این ادمایه درحال فرار از دست قاتلشون زل زده بودم به یونا
؛؛ چیکار میکردین؟
جیهوپ تک خنده ای کرد و خیلی عادی بهش نگاه کرد و گفت
جیهوپ"چی؟ داریم حرف میزنیم
؛؛ اوهومم مشخصه درمورد چی؟
سکوت طولانی شکل گرفت بلد یکم وقت یاد دعوایه جیمین و تهیونگ افتادم
_درمورد کار تهیونگ
بازم ساکت شدن اما اینبار همه سوالی نگاهم کردن ... جیمین که تازه متوجه حرفم شد گفت
جیمین"عاا اره ..اره دسته گل تهیونگ خاننن
یونا ابرویی بالا داد و کنجکاو اومد جلو تر
؛؛ چیکار کرده؟
جیمین و تهیونگ که دوباره چونشون گرم کل کل کردن افتاده بود شروع کردن بحث کردن یوناهم خیلی جدی به بحث کردنشون میپیونده و سه تایی شروع میکنن داد و بیداد ... چشمامو میبندم و لبخند کوجیکی میزنم نفس راحتی کشیدم که تونستم بار دیگه قسر در برم ... نامجون خیلی اروم اومد بغل گوشم و گف
نامجون"خودمونیما اما واقعا این دوتا تونستن نجاتمون بدن
_ اره حداقل این اسگل بازیاشون یه جا با درد خورد
با خنده برمیگردیم و بهشون نگا میکنیم بعد از دو یا سه دقیقه که دیگه داشتن کل عمارت رو رو سرشون میزاشتن بلند شدم و دستامو زدم به هم
_بسهه دعوا
؛؛اخه جیمینم مقصره
تهیونگ"اهااا قربون ادم چیز فهم من مثال به جایی زدم
؛؛موافقم
جیمین"یاااا ..
_بسهههه(داد)
سه تایی برمیگردن و منو نگا میکنن لبخند مستره ای میزنم و اروم تر میگم
_ بسه دیگه چه خبرتونه
حسابی هنگ کردم نمیدونستم با کدوم حالت باید پیش برم اینکه یهو ادمد داخل شکه بشم یا بخندم یا تابلو نکنم که یه کنترل واسه شنود دستمه؟
یونگی نگاهی به من کرد و کنترل رو تندی ازم گرفت و انداخت پشت میزم ... یونا چشماشو ریز کرد و دست به سینه اروم اروم به سمتمون قدم برداشت ... مثل این ادمایه درحال فرار از دست قاتلشون زل زده بودم به یونا
؛؛ چیکار میکردین؟
جیهوپ تک خنده ای کرد و خیلی عادی بهش نگاه کرد و گفت
جیهوپ"چی؟ داریم حرف میزنیم
؛؛ اوهومم مشخصه درمورد چی؟
سکوت طولانی شکل گرفت بلد یکم وقت یاد دعوایه جیمین و تهیونگ افتادم
_درمورد کار تهیونگ
بازم ساکت شدن اما اینبار همه سوالی نگاهم کردن ... جیمین که تازه متوجه حرفم شد گفت
جیمین"عاا اره ..اره دسته گل تهیونگ خاننن
یونا ابرویی بالا داد و کنجکاو اومد جلو تر
؛؛ چیکار کرده؟
جیمین و تهیونگ که دوباره چونشون گرم کل کل کردن افتاده بود شروع کردن بحث کردن یوناهم خیلی جدی به بحث کردنشون میپیونده و سه تایی شروع میکنن داد و بیداد ... چشمامو میبندم و لبخند کوجیکی میزنم نفس راحتی کشیدم که تونستم بار دیگه قسر در برم ... نامجون خیلی اروم اومد بغل گوشم و گف
نامجون"خودمونیما اما واقعا این دوتا تونستن نجاتمون بدن
_ اره حداقل این اسگل بازیاشون یه جا با درد خورد
با خنده برمیگردیم و بهشون نگا میکنیم بعد از دو یا سه دقیقه که دیگه داشتن کل عمارت رو رو سرشون میزاشتن بلند شدم و دستامو زدم به هم
_بسهه دعوا
؛؛اخه جیمینم مقصره
تهیونگ"اهااا قربون ادم چیز فهم من مثال به جایی زدم
؛؛موافقم
جیمین"یاااا ..
_بسهههه(داد)
سه تایی برمیگردن و منو نگا میکنن لبخند مستره ای میزنم و اروم تر میگم
_ بسه دیگه چه خبرتونه
۲.۰k
۰۱ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.