"بازی"
"بازی"
🕶part:19🕶
کلودی:می...میاکو؟تو الان بخاطر من گریه ات گرفته؟
میاکو:هییی بابا چیزی نیست...دوتا قطره اشک ان تو توجه نکن
کلودی:بخاطر من اشکت دراومد؟اصلا بغض کردی؟
میاکو:میگم چیزی نیست....اینطور نکن
کلودی:بیا بریم
خیلی احساس بدی داشت....درست نبود و البته خوب هم نبود باعث اتفاقی برای کسی بشی که احتمال پیش اومدنش کمه
ناراحت بود و از خودش عصبی بود...اون باعث گریه ی دوستی شد که ناراحتیش هم کم پیش میاد ببینه...همیشه باهم خوشحال و اوقات خوبی دارن
اما الان کلودی بود که باعث گریه ی میاکو شد
احساسی فراتر از بد داشت...سعی کرد خودشو کنترل کنه و میاکو رو زود به عمارت شوگا برسونه
بعد از چند دقیقه رسیدن....وارد عمارت شدن که کیوکو رو توی حیاط دیدن
کیوکو:کجا بودید؟
کلودی ماجرا رو براش تعریف کرد...کیوکو هیچ ازین کار راضی نبود...اونا حتی بهشون نگفته بودن
کیوکو:کارتون اشتباهه میدونید دیگه؟
کلودی:نباید اینکارو میکردم
میاکو:باشه بابا مگه حالا چی شده؟ی زخم ریزیه حالا مگه چیه....اینقدر شلوغش نکنید عههه
کلودی:معذرت میخوام میاکو
میاکو:هییی تو از کی معذرت خواهی میکنی؟بس کن عهههه اینطور نگووو چیزی نیستت
کلودی:مراقب خودت باش....من میرم
میاکو:ناراحت نباشه دیگه عهه
کلودی سری تکون داد و زود ازونجا خارج شد...احساس غیرقابل توصیفی داشت...احساسی مخلوط از ناامیدی...بد بودن...ناراحتی...عصبی بودن...باور نکردن...
از خودش عصبی بود...باور نمیکرد این کارو کرده...واقعا خودش بود؟
کلودی کسی نبود که حتی از خودشم ایراد بگیره اما الا....به طرز عجیبی داشت از خودش بدش میومد....
به خودش لعنت میفرستاد و فوش میداد
سرعت ماشینو برد بالا و بی توجه به هرچیزی که میتونه جلوش ظاهر بشه رانندگی کرد
طولی نکشید که از شهر خارج شد...جاده خالی و نسبتا تاریک بود....هیچکس اونجا نبود...
ماشین رو زد کنار و محکم با دستاش به فرمون میزد...از ماشین پیاده شد و داد زد
کلودی:دختره ی کثافت...تو از کی بد شدی هااااا....از کی اینقدر بد شدی....لعنتی تو حتی ناراحتش نمیکردی...الان باعث گریه اش شدی؟باعث ناراحتیش شدی؟
تو خیلی بدی خیلی بدددددد....تو فقط بلدی ناراحتش کنییی...میفهمی؟اصلا کی تاحالا باعث لبخندش شدی؟هاااان؟افرین کارت عالیه کلودی....همینطور ادامه بده و ناراحتش کن
بس که جیغ و داد زد توانی براش نموند صورتش از اشکاش خیس شده بود...نمیتونست بایسته...اوفتاد زمین...هنوزهم باور نکرده بود خودشه...این کار فوق العاده براش سنگین بود...اون میاکو رو خیلی دوست داشت....بعد از مامانش اون بیشترین کسی بود که دوسش داره...و الان باعث ناراحتیش و گریه اش شده
و کلودی...برای اولین بار با حالت ناامیدی و صدای اروم به خودش گفت
🕶part:19🕶
کلودی:می...میاکو؟تو الان بخاطر من گریه ات گرفته؟
میاکو:هییی بابا چیزی نیست...دوتا قطره اشک ان تو توجه نکن
کلودی:بخاطر من اشکت دراومد؟اصلا بغض کردی؟
میاکو:میگم چیزی نیست....اینطور نکن
کلودی:بیا بریم
خیلی احساس بدی داشت....درست نبود و البته خوب هم نبود باعث اتفاقی برای کسی بشی که احتمال پیش اومدنش کمه
ناراحت بود و از خودش عصبی بود...اون باعث گریه ی دوستی شد که ناراحتیش هم کم پیش میاد ببینه...همیشه باهم خوشحال و اوقات خوبی دارن
اما الان کلودی بود که باعث گریه ی میاکو شد
احساسی فراتر از بد داشت...سعی کرد خودشو کنترل کنه و میاکو رو زود به عمارت شوگا برسونه
بعد از چند دقیقه رسیدن....وارد عمارت شدن که کیوکو رو توی حیاط دیدن
کیوکو:کجا بودید؟
کلودی ماجرا رو براش تعریف کرد...کیوکو هیچ ازین کار راضی نبود...اونا حتی بهشون نگفته بودن
کیوکو:کارتون اشتباهه میدونید دیگه؟
کلودی:نباید اینکارو میکردم
میاکو:باشه بابا مگه حالا چی شده؟ی زخم ریزیه حالا مگه چیه....اینقدر شلوغش نکنید عههه
کلودی:معذرت میخوام میاکو
میاکو:هییی تو از کی معذرت خواهی میکنی؟بس کن عهههه اینطور نگووو چیزی نیستت
کلودی:مراقب خودت باش....من میرم
میاکو:ناراحت نباشه دیگه عهه
کلودی سری تکون داد و زود ازونجا خارج شد...احساس غیرقابل توصیفی داشت...احساسی مخلوط از ناامیدی...بد بودن...ناراحتی...عصبی بودن...باور نکردن...
از خودش عصبی بود...باور نمیکرد این کارو کرده...واقعا خودش بود؟
کلودی کسی نبود که حتی از خودشم ایراد بگیره اما الا....به طرز عجیبی داشت از خودش بدش میومد....
به خودش لعنت میفرستاد و فوش میداد
سرعت ماشینو برد بالا و بی توجه به هرچیزی که میتونه جلوش ظاهر بشه رانندگی کرد
طولی نکشید که از شهر خارج شد...جاده خالی و نسبتا تاریک بود....هیچکس اونجا نبود...
ماشین رو زد کنار و محکم با دستاش به فرمون میزد...از ماشین پیاده شد و داد زد
کلودی:دختره ی کثافت...تو از کی بد شدی هااااا....از کی اینقدر بد شدی....لعنتی تو حتی ناراحتش نمیکردی...الان باعث گریه اش شدی؟باعث ناراحتیش شدی؟
تو خیلی بدی خیلی بدددددد....تو فقط بلدی ناراحتش کنییی...میفهمی؟اصلا کی تاحالا باعث لبخندش شدی؟هاااان؟افرین کارت عالیه کلودی....همینطور ادامه بده و ناراحتش کن
بس که جیغ و داد زد توانی براش نموند صورتش از اشکاش خیس شده بود...نمیتونست بایسته...اوفتاد زمین...هنوزهم باور نکرده بود خودشه...این کار فوق العاده براش سنگین بود...اون میاکو رو خیلی دوست داشت....بعد از مامانش اون بیشترین کسی بود که دوسش داره...و الان باعث ناراحتیش و گریه اش شده
و کلودی...برای اولین بار با حالت ناامیدی و صدای اروم به خودش گفت
۶.۸k
۱۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.