در ماه تابستان سال ۲۰۰۶ (جایی ذکر نشده چه ماه و چه روزی)
در ماه تابستان سال ۲۰۰۶ (جایی ذکر نشده چه ماه و چه روزی) زوج جوانی به همراه پسر سه ساله خودشان در شهر ساوث شیلدز که فاصله بسیار کمی با پانتیفرکت دارد خانه ای خریداری میکنند و بعد از اسباب کشی به آنجا بعد مدت کوتاهی توسط یک روح بدذات مورد آزار و اذیت قرار میگیرند.
نام اصلی این زوج جوان هیچ وقت فاش نشد ولی طبق روایات مردم آن منطقه آنها را با اسم مارک و ماری میشناختند. آزار و اذیت های این روح با تکان دادن صندلی ها یا بزکردن کشو های کمد یا کوبیدن در ها آغاز شد. یک شب که ماری و همسرش روی تخت خوابیده بودند ماری با خوردن عروسکی روی سرش از خواب پرید و همین که میخواست متوجه ماجرا شود عروسک دیگری به او برخورد کرد. زمانی که مارک و ماری از ترس نمیدانستند چه کاری بکنند مارک فریاد بلندی کشید و زمانی که ماری برق را روشن کرد ناگهان دید که ۱۳ زخم کوچک بر روی گردن مارک افتاده. اما زخم ها بسیاری کوچک و ضعیف بودند طوری که تا صبح همان روز تقریبا از بین رفته بودند.
این روح خبیث به این زوج نشان داده بود که حتی توانایی آسیب رساندن هم دارد. اما به نظر میرسید که این روح خبیث با عروسک های موجود در خانه مشکل دارد چون یکبار عروسک اسب را از سقف حلق آویز کرده بود. زمانی هم که مارک و ماری بیرون بودند و به خانه برگشتند دیدند که یک عروسک بر روی پله های افتاده و پنجه های عروسک پریده شده است. این روح حتی با لکه هایی بر روی آیینه یا تخته وایت برد پسر کوچک اینخانواده پیام هایی میگذاشت مانند میکشمت یا کارت تمام است.
این زن و شوهر ادعا میکردند که بیشتر اوقات پسر کوچکشان گم میشده و وقت زیای را برای پیدا کردن او صرف میکرد و در نهایت میدیدند در کمدی بده و در کمد را بسته یا پتو را به خود پیچیده. البته اینکار ها را ممکن است هر بچه ای در آن سن و سال انجام دهد اما این زوج اعتقاد داشتند گم شدن های وقت و بی وقت پسرشان تقصیر آن روح است.
این زوج در نهایت از مایک هالول و دارن ریتسون، که پژوهشگران ماوراطبیعه بودند خواستند که منزل آنهارا بررسی کند. اگر چه این دو پژوهشگر به اعتقاد خیلی ها از آن دسته افرادی بودند که دوست داشتند دیگران رو سرکار بگذارند اما به صورت خیلی جدی اعتقاد داشتند که آن خانه تسخیر شده است. آنها درباره این خانه یک کتاب نوشتند و داخل آن کتاب چند عکس از این خانه بود که یکی از آن عکس ها مربوط بود به بطری که بین زمین و هوا قرار گرفته یا یک تخته نقاشی مغناطیسی که بر روی آن نوشته شده ازینجا بروید. هر چند واقعی یا دروغی بودن این عکس ها هیچوقت ثابت نشد.
نام اصلی این زوج جوان هیچ وقت فاش نشد ولی طبق روایات مردم آن منطقه آنها را با اسم مارک و ماری میشناختند. آزار و اذیت های این روح با تکان دادن صندلی ها یا بزکردن کشو های کمد یا کوبیدن در ها آغاز شد. یک شب که ماری و همسرش روی تخت خوابیده بودند ماری با خوردن عروسکی روی سرش از خواب پرید و همین که میخواست متوجه ماجرا شود عروسک دیگری به او برخورد کرد. زمانی که مارک و ماری از ترس نمیدانستند چه کاری بکنند مارک فریاد بلندی کشید و زمانی که ماری برق را روشن کرد ناگهان دید که ۱۳ زخم کوچک بر روی گردن مارک افتاده. اما زخم ها بسیاری کوچک و ضعیف بودند طوری که تا صبح همان روز تقریبا از بین رفته بودند.
این روح خبیث به این زوج نشان داده بود که حتی توانایی آسیب رساندن هم دارد. اما به نظر میرسید که این روح خبیث با عروسک های موجود در خانه مشکل دارد چون یکبار عروسک اسب را از سقف حلق آویز کرده بود. زمانی هم که مارک و ماری بیرون بودند و به خانه برگشتند دیدند که یک عروسک بر روی پله های افتاده و پنجه های عروسک پریده شده است. این روح حتی با لکه هایی بر روی آیینه یا تخته وایت برد پسر کوچک اینخانواده پیام هایی میگذاشت مانند میکشمت یا کارت تمام است.
این زن و شوهر ادعا میکردند که بیشتر اوقات پسر کوچکشان گم میشده و وقت زیای را برای پیدا کردن او صرف میکرد و در نهایت میدیدند در کمدی بده و در کمد را بسته یا پتو را به خود پیچیده. البته اینکار ها را ممکن است هر بچه ای در آن سن و سال انجام دهد اما این زوج اعتقاد داشتند گم شدن های وقت و بی وقت پسرشان تقصیر آن روح است.
این زوج در نهایت از مایک هالول و دارن ریتسون، که پژوهشگران ماوراطبیعه بودند خواستند که منزل آنهارا بررسی کند. اگر چه این دو پژوهشگر به اعتقاد خیلی ها از آن دسته افرادی بودند که دوست داشتند دیگران رو سرکار بگذارند اما به صورت خیلی جدی اعتقاد داشتند که آن خانه تسخیر شده است. آنها درباره این خانه یک کتاب نوشتند و داخل آن کتاب چند عکس از این خانه بود که یکی از آن عکس ها مربوط بود به بطری که بین زمین و هوا قرار گرفته یا یک تخته نقاشی مغناطیسی که بر روی آن نوشته شده ازینجا بروید. هر چند واقعی یا دروغی بودن این عکس ها هیچوقت ثابت نشد.
۲.۱k
۱۶ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.