*درخواستی p¹*
*وقتی توی نگاه اول عاشقت میشه و....*شوگا*
ویو ا/ت
امروز اولین روز مدرسه بود حاظر شدم که برم مدرسه رسیدم اونجا که به یک پسر بخورد کردم
یونگی:ببخشید خان...
ا/ت:عیبی نداره خودم جمع میکنم
ویو یونگی
وقتی دیدمش قلبم لرزید فکر کنم عاشقش شدم همونجوری خیره شده بودم بهش
ا/ت:حالتون خوبه؟
یونگی:آ آره من خوبم
ا/ت:مرسی بابت جمع کردن
ویو ا/ت
کتاب هارو جمع کردم و به سمت کلاس رفتم روی میز ۴ نشستم و بعد از ۱۰ مین اون پسره که باهاش برخورد کردم توی کلاس من بود اونم بغل دستم
ویو شوگا
بعد از برخوردمون من سریعا رفتم و صورتم رو شستم بعد از ۱۰ مین اومدم توی کلاس که دیدم اون هم همونجا نشسته و میز من هم دقیقا بغلشه
ویو ا/ت
اون پسره اومد نشست میز بغل من ولی من اصلا بهش اهمیت ندادم بعد از چند مین چند تا پسر اومدن بالا سرم
ویو یونگی
بعد از چند مین دیدم چند تا پسر دورش رو گرفتم اولش میخواستم پاشم ولی اهمیت ندادم
ا/ت:ببخشید من شمارو....
ویو ا/ت
یهویی چندتا آبمیوه روی سرم خالی کردن من همونجوری خوشکم زده بود
ویو یونگی
وقتی دیدم آبمیوه ریختن روش اعصبانی شدم رفتم و یگ مشت زدم به صورت پسره
ویو ا/ت
چند ثانیه از این اتفاق نگذشته بود که یهویی همون پسره اومد و شروع کرد به دعوا کردن....
ویو ا/ت
امروز اولین روز مدرسه بود حاظر شدم که برم مدرسه رسیدم اونجا که به یک پسر بخورد کردم
یونگی:ببخشید خان...
ا/ت:عیبی نداره خودم جمع میکنم
ویو یونگی
وقتی دیدمش قلبم لرزید فکر کنم عاشقش شدم همونجوری خیره شده بودم بهش
ا/ت:حالتون خوبه؟
یونگی:آ آره من خوبم
ا/ت:مرسی بابت جمع کردن
ویو ا/ت
کتاب هارو جمع کردم و به سمت کلاس رفتم روی میز ۴ نشستم و بعد از ۱۰ مین اون پسره که باهاش برخورد کردم توی کلاس من بود اونم بغل دستم
ویو شوگا
بعد از برخوردمون من سریعا رفتم و صورتم رو شستم بعد از ۱۰ مین اومدم توی کلاس که دیدم اون هم همونجا نشسته و میز من هم دقیقا بغلشه
ویو ا/ت
اون پسره اومد نشست میز بغل من ولی من اصلا بهش اهمیت ندادم بعد از چند مین چند تا پسر اومدن بالا سرم
ویو یونگی
بعد از چند مین دیدم چند تا پسر دورش رو گرفتم اولش میخواستم پاشم ولی اهمیت ندادم
ا/ت:ببخشید من شمارو....
ویو ا/ت
یهویی چندتا آبمیوه روی سرم خالی کردن من همونجوری خوشکم زده بود
ویو یونگی
وقتی دیدم آبمیوه ریختن روش اعصبانی شدم رفتم و یگ مشت زدم به صورت پسره
ویو ا/ت
چند ثانیه از این اتفاق نگذشته بود که یهویی همون پسره اومد و شروع کرد به دعوا کردن....
۱۵.۴k
۱۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.