زمستون بعدی!
زمستون بعدی!
پارت ۲ :
_احمق..به من گوش نمیکنه ، اون تغییر کرده نه من
چون حسودی میکنم قرار نیس اینجوری باهام رفتار کنه "توی دلش داشت حرف میزد"
ولی اون نمیدونه ، نزاشت حرفمو کامل بگم سریع فقط تصمیم میگیره چطور تا زمستون بعدی بدون اون باشم..آه
+"بلند شد و از کافه رفت به خونش ، وقتی رسید خودشو روی کاناپه انداخت و چند دقیقه بی حرکت موند با آهی بلند شد و نشست ، تلویزیونو روشن کرد
خونه توی سکوت بود ، فقط صدای فیلم توی خونه میپیچید ، حوصله اش سر رفته بود درخت کریسمسیش و کادوهاش دور درخت به نظرش کهنه میومدن ، ولی دلیلش چی بود ؟ چرا به این وضع افتاده بود؟کوک روش تاثیر گذاشت؟نه نه ، ولی اون همیشه با اینکه سرد بود کوک خونه ی اونو گرم میکرد
انگار احساس پشیمونی داشت"
_"به سرش زده بود بره خونه ی تهیونگ ولی نباید اینکارو میکرد ، تهیونگ نمیخواست اونو ببینه"
_"دیگه نتونست طاقت بیاره مسیرشو عوض کرد به سمت خونه ی ته ، رسید و زنگ در رو زد"
+"توجهش به در جلب شد بلند شد و از چشمیه در نگاه کرد ، وقتی کوک رو دید تعجب کرد ولی بعد کنار زد و در رو باز کرد"
_ته..
+چی میخوای جونگکوک
_میتونم بیام داخل؟
+بیا
"رفتن داخل و ته درو بست ، جای خودشون رو پیدا کردن"
+چیزی میخوای؟
_نه..فعلا فقط به خودت نیاز دارم
+جالبه..
_ته به حرفام گوش کن
+بگو
_ببین من..اصلا سرد بودنتو میزارم کنار ، ولی حسودیمو چی؟
+حسودی؟ "لحن تمسخر امیز"
_اره..من حسودی میکنم..به جک ، تو تموم وقتتو با اونی ، نه با منی نه با هیونگامون
همش چسبیدی به اون پسر
بعضی موقع ها کاری میکنی به گرایشت شک کنم....
ادامه دارد.....
پارت ۲ :
_احمق..به من گوش نمیکنه ، اون تغییر کرده نه من
چون حسودی میکنم قرار نیس اینجوری باهام رفتار کنه "توی دلش داشت حرف میزد"
ولی اون نمیدونه ، نزاشت حرفمو کامل بگم سریع فقط تصمیم میگیره چطور تا زمستون بعدی بدون اون باشم..آه
+"بلند شد و از کافه رفت به خونش ، وقتی رسید خودشو روی کاناپه انداخت و چند دقیقه بی حرکت موند با آهی بلند شد و نشست ، تلویزیونو روشن کرد
خونه توی سکوت بود ، فقط صدای فیلم توی خونه میپیچید ، حوصله اش سر رفته بود درخت کریسمسیش و کادوهاش دور درخت به نظرش کهنه میومدن ، ولی دلیلش چی بود ؟ چرا به این وضع افتاده بود؟کوک روش تاثیر گذاشت؟نه نه ، ولی اون همیشه با اینکه سرد بود کوک خونه ی اونو گرم میکرد
انگار احساس پشیمونی داشت"
_"به سرش زده بود بره خونه ی تهیونگ ولی نباید اینکارو میکرد ، تهیونگ نمیخواست اونو ببینه"
_"دیگه نتونست طاقت بیاره مسیرشو عوض کرد به سمت خونه ی ته ، رسید و زنگ در رو زد"
+"توجهش به در جلب شد بلند شد و از چشمیه در نگاه کرد ، وقتی کوک رو دید تعجب کرد ولی بعد کنار زد و در رو باز کرد"
_ته..
+چی میخوای جونگکوک
_میتونم بیام داخل؟
+بیا
"رفتن داخل و ته درو بست ، جای خودشون رو پیدا کردن"
+چیزی میخوای؟
_نه..فعلا فقط به خودت نیاز دارم
+جالبه..
_ته به حرفام گوش کن
+بگو
_ببین من..اصلا سرد بودنتو میزارم کنار ، ولی حسودیمو چی؟
+حسودی؟ "لحن تمسخر امیز"
_اره..من حسودی میکنم..به جک ، تو تموم وقتتو با اونی ، نه با منی نه با هیونگامون
همش چسبیدی به اون پسر
بعضی موقع ها کاری میکنی به گرایشت شک کنم....
ادامه دارد.....
۲۷۲
۲۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.