عشق و نفرت
عشق و نفرت
کوک:(خنده) کیوت
مینسو:باشه به هر حال ایندفعه میبخشمت حالا بیا بریم صبحونه بخوریم و بذار منم پاشم چون تو بغلت گیر کردم
کوک مینسو را تو بغلش گرفت
مینسو: عا کوک میگم ولم کن بیشتر فشارم میدی الان خفه میشما(خنده)
ویو کوک
چون باید صیحانه میخوردیم دوز هم پل شکردم وگرنه تا شب همینجوری میموندم لباسم را عوض کردم و رفتم پایین
پایان ویو
کوک: انیو صبحتون بخیر
_و+صبخت بخیر پسرم بیا بشین
+پس مینسو
کوک: الا میاد
ویو مینسو
یه دوش ۱٠مینی گرفتم کارای لازم را کردم به لباس کیوت و ساده پوشیدم (عکس میذارم)
ارایش ملایم و کیوت کردم و رفتم پایین
پایان ویو
مینسو: انیو صبحتون بخیر
+صبحت بخیر دخترم بیا بشین پیشمون
مینسو: خیلی ممنونم پدرجان
_خودشیرین(زیر لب)
کوک: پس سومین
_الا میادش نگران نباش
کوک: نگران نیستم فقط پرسیدم
_اره جون خودت(خندید و زیر لب گفت)
&انیوووووو صبحتون بخیر
_سلام خشگلم بیا بشن
&ممنون راستی امروز دوستم میاد مشکلی نداره که بمونه چند روز
_نه عزیزم خیلی هم عالی
&ممنونم مادر جان تو بهترینی (بغلش کرد)
_باشه عزیزم دیگه بسه بشین ضیحانتو بخور که عصر قراره بریم با هم دوتایی خرید
&واقعا این که عالیه
&خب مینسو بگو ببینم تو کارت چیه
مینسو:راستش من طراح لباسم و کارم جوریه که سه ماه درمیون میریم سر کار
_به هر حال سومین که موفق تره
کوک: مامان یادت نره که مینسو چند تا از قنشگترین و بهترین لباسای دنیا را طراحی کرده مه کلی به فروش رفته و برندای مشهور مختلف خریدنش
_عزیزم اینا همش به شانسه و همه میتونن
&هوم دقیقا همش به شانسه (نیشخند)
مینسو: سرم پایین بود و داشتم با غذام بازی میکردم یکمم بغض کردم اما سریع سرمو اوردم بالا
کوک: اجوماااا بیا صبحنمونو برای من و مینسو بیار تو اتاقمون
ویو مینسو کوک به مامانش و سومین گفت از این به بعد دیگه حص ندارید به مینسو بی احترامی کنید وگرنه منم قول نمیدم بهتون احترام بذارم
پایان ویو کوک
اجوما: چشم پسرم الان براتون میارم
ا(لان رفتن تو اتاق)
مینسو:چیکار داری میکنی کوک میفهمی چیکار کردی
کوک: اره مگه چیه تازه دو نفری تنها صبحونه میخوریم
مینسو: خب اینجوری به پدرت بی احترامی کردیم و ناراحت میشن
کوک: اخه تو چرا اینقدر مهربونی
ادامه دارد...
کوک:(خنده) کیوت
مینسو:باشه به هر حال ایندفعه میبخشمت حالا بیا بریم صبحونه بخوریم و بذار منم پاشم چون تو بغلت گیر کردم
کوک مینسو را تو بغلش گرفت
مینسو: عا کوک میگم ولم کن بیشتر فشارم میدی الان خفه میشما(خنده)
ویو کوک
چون باید صیحانه میخوردیم دوز هم پل شکردم وگرنه تا شب همینجوری میموندم لباسم را عوض کردم و رفتم پایین
پایان ویو
کوک: انیو صبحتون بخیر
_و+صبخت بخیر پسرم بیا بشین
+پس مینسو
کوک: الا میاد
ویو مینسو
یه دوش ۱٠مینی گرفتم کارای لازم را کردم به لباس کیوت و ساده پوشیدم (عکس میذارم)
ارایش ملایم و کیوت کردم و رفتم پایین
پایان ویو
مینسو: انیو صبحتون بخیر
+صبحت بخیر دخترم بیا بشین پیشمون
مینسو: خیلی ممنونم پدرجان
_خودشیرین(زیر لب)
کوک: پس سومین
_الا میادش نگران نباش
کوک: نگران نیستم فقط پرسیدم
_اره جون خودت(خندید و زیر لب گفت)
&انیوووووو صبحتون بخیر
_سلام خشگلم بیا بشن
&ممنون راستی امروز دوستم میاد مشکلی نداره که بمونه چند روز
_نه عزیزم خیلی هم عالی
&ممنونم مادر جان تو بهترینی (بغلش کرد)
_باشه عزیزم دیگه بسه بشین ضیحانتو بخور که عصر قراره بریم با هم دوتایی خرید
&واقعا این که عالیه
&خب مینسو بگو ببینم تو کارت چیه
مینسو:راستش من طراح لباسم و کارم جوریه که سه ماه درمیون میریم سر کار
_به هر حال سومین که موفق تره
کوک: مامان یادت نره که مینسو چند تا از قنشگترین و بهترین لباسای دنیا را طراحی کرده مه کلی به فروش رفته و برندای مشهور مختلف خریدنش
_عزیزم اینا همش به شانسه و همه میتونن
&هوم دقیقا همش به شانسه (نیشخند)
مینسو: سرم پایین بود و داشتم با غذام بازی میکردم یکمم بغض کردم اما سریع سرمو اوردم بالا
کوک: اجوماااا بیا صبحنمونو برای من و مینسو بیار تو اتاقمون
ویو مینسو کوک به مامانش و سومین گفت از این به بعد دیگه حص ندارید به مینسو بی احترامی کنید وگرنه منم قول نمیدم بهتون احترام بذارم
پایان ویو کوک
اجوما: چشم پسرم الان براتون میارم
ا(لان رفتن تو اتاق)
مینسو:چیکار داری میکنی کوک میفهمی چیکار کردی
کوک: اره مگه چیه تازه دو نفری تنها صبحونه میخوریم
مینسو: خب اینجوری به پدرت بی احترامی کردیم و ناراحت میشن
کوک: اخه تو چرا اینقدر مهربونی
ادامه دارد...
۶.۳k
۱۷ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.