فیک جونگ کوک پارت ۴۵ (معشوقه) فصل ۲
ویو ارباب:
داشتم به اون دختر داخل خوابم فکر میکردم...واقعا دیگه گیج شدم نمیدونم باید چیکار کنم!...این از ا.ت و کاراش اونم از اون دختر داخل خوابم...ولی احساس میکنم که اون دختر واقعیه و یه رویا نیست!..اون خیلی واقعی به نظر میاد..حتی حس میکنم که چیزایی که از خودم و اون داخل خوابم میبینم واقعیه و رویا نیست...حس میکنم که چیزایی که داخل خوابم هستن خاطراتی آن که با اون دختر ساختم...ولی پس چرا هرچی فکر میکنم چیزی یادم نمیاد!...یعنی ا.ت رو ول کنم و برم و دنبال اون دختر بگردم؟......زنگ زدم به تهیونگ..
ارباب:..کار محموله هارو تموم کردم...
تهیونگ: عالیه..راستی ماموریت جدیدی برای من نداری؟
ارباب: چرا باهات کار دارم...ولی یادت نره به نامجون بگی سیستم های امنیتی میا رو هک کنه..
تهیونگ:چرا؟
ارباب:میخوام فردا بهش حمله کنم...به باندش نیاز دارم...هوسوک بهم گفت که ظاهرا خرید و فروش شامپاین رو گرفته...شنیده بودم خرید و فروشش این روزا خیلی گرفته و به هوسوک گفتم که یه مدت بزنه تو کار خرید و فروش شامپاین ولی بهم گفت میا این کارو تو مشتش گرفته و ظاهرا بازارش خیلی گرمه!...یادت نره به شوگا هم بگی نیروهای رو برای فردا آماده کنه..
( کار هرکدوم از اعضا رو داخل یه پست دیگه کامل بهتون میگم و اونجا میتونید هرسوالی که درباره ی فیک براتون پیش اومده رو بپرسید یا درباره ی فیک معشوقه درخواستی که داشتین رو بگین..مثلا ساعت آپ کردن پارتا یا هر چیز دیگه ای که به فکرتون میرسه😁)
تهیونگ: اوکی یادم میمونه..
ارباب: خوب شد یادم انداختی...میخوام درباره ی یه چیزی ازت بپرسم..
تهیونگ: چی؟
ارباب: خب من جدیدا خیلی حواس پرت شدم و خیلی چیزارو یادم نمیاد...میخوام بدونم که تا به حال دختری داخل زندگی من بوده که عاشقش باشم ولی الان اونو فراموش کرده باشم؟
تهیونگ:آره
ارباب: کی؟!
تهیونگ: هیوجو...مگه یادت رفته؟همون دختره رو میگم که ۱۸ سالگیت عاشقش شدی و سویون اونو کشت..
ارباب: نه اونو نمیگم..اونو یادمه..به جز اون دختر دیگه ای نبود؟
تهیونگ: بود...اتفاقا بدجوری هم عاشقش شده بودی..
ارباب: خب اون کیه؟ هنوز زندست؟
تهیونگ: آره زندست اون...(مثلا حرف اول اسمتون) لعنتییییییی!
ارباب: چی شد تهیونگ؟!(نگران)
تهیونگ: بابا دارم سعی میکنم بتونم بادیگاردای سویون رو ببینم پلیسا دیدنمون..فعلا باید برم..(نفس نفس زدن درحال دویدن)
و یهو قطع کرد!.....fuckkkkkkk ! آخه چرا الان که خواست اسمشو بهم بگههههه!..ولی الان میدونم که اسمش با ا ( ا منظورم همون اول اسمه تونه) شروع میشه!...آخه تو کی هستی که اینطور منو دیوونه کردی!..ولی اگه تورو پیدا کنم ا.ت رو چیکار کنم؟..حس میکنم یه حس هایی به ا.ت پیدا کردم!..
ویو ا.ت:
...........
داشتم به اون دختر داخل خوابم فکر میکردم...واقعا دیگه گیج شدم نمیدونم باید چیکار کنم!...این از ا.ت و کاراش اونم از اون دختر داخل خوابم...ولی احساس میکنم که اون دختر واقعیه و یه رویا نیست!..اون خیلی واقعی به نظر میاد..حتی حس میکنم که چیزایی که از خودم و اون داخل خوابم میبینم واقعیه و رویا نیست...حس میکنم که چیزایی که داخل خوابم هستن خاطراتی آن که با اون دختر ساختم...ولی پس چرا هرچی فکر میکنم چیزی یادم نمیاد!...یعنی ا.ت رو ول کنم و برم و دنبال اون دختر بگردم؟......زنگ زدم به تهیونگ..
ارباب:..کار محموله هارو تموم کردم...
تهیونگ: عالیه..راستی ماموریت جدیدی برای من نداری؟
ارباب: چرا باهات کار دارم...ولی یادت نره به نامجون بگی سیستم های امنیتی میا رو هک کنه..
تهیونگ:چرا؟
ارباب:میخوام فردا بهش حمله کنم...به باندش نیاز دارم...هوسوک بهم گفت که ظاهرا خرید و فروش شامپاین رو گرفته...شنیده بودم خرید و فروشش این روزا خیلی گرفته و به هوسوک گفتم که یه مدت بزنه تو کار خرید و فروش شامپاین ولی بهم گفت میا این کارو تو مشتش گرفته و ظاهرا بازارش خیلی گرمه!...یادت نره به شوگا هم بگی نیروهای رو برای فردا آماده کنه..
( کار هرکدوم از اعضا رو داخل یه پست دیگه کامل بهتون میگم و اونجا میتونید هرسوالی که درباره ی فیک براتون پیش اومده رو بپرسید یا درباره ی فیک معشوقه درخواستی که داشتین رو بگین..مثلا ساعت آپ کردن پارتا یا هر چیز دیگه ای که به فکرتون میرسه😁)
تهیونگ: اوکی یادم میمونه..
ارباب: خوب شد یادم انداختی...میخوام درباره ی یه چیزی ازت بپرسم..
تهیونگ: چی؟
ارباب: خب من جدیدا خیلی حواس پرت شدم و خیلی چیزارو یادم نمیاد...میخوام بدونم که تا به حال دختری داخل زندگی من بوده که عاشقش باشم ولی الان اونو فراموش کرده باشم؟
تهیونگ:آره
ارباب: کی؟!
تهیونگ: هیوجو...مگه یادت رفته؟همون دختره رو میگم که ۱۸ سالگیت عاشقش شدی و سویون اونو کشت..
ارباب: نه اونو نمیگم..اونو یادمه..به جز اون دختر دیگه ای نبود؟
تهیونگ: بود...اتفاقا بدجوری هم عاشقش شده بودی..
ارباب: خب اون کیه؟ هنوز زندست؟
تهیونگ: آره زندست اون...(مثلا حرف اول اسمتون) لعنتییییییی!
ارباب: چی شد تهیونگ؟!(نگران)
تهیونگ: بابا دارم سعی میکنم بتونم بادیگاردای سویون رو ببینم پلیسا دیدنمون..فعلا باید برم..(نفس نفس زدن درحال دویدن)
و یهو قطع کرد!.....fuckkkkkkk ! آخه چرا الان که خواست اسمشو بهم بگههههه!..ولی الان میدونم که اسمش با ا ( ا منظورم همون اول اسمه تونه) شروع میشه!...آخه تو کی هستی که اینطور منو دیوونه کردی!..ولی اگه تورو پیدا کنم ا.ت رو چیکار کنم؟..حس میکنم یه حس هایی به ا.ت پیدا کردم!..
ویو ا.ت:
...........
۵.۴k
۱۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.