p8
ته: گنده تر از دهنت حرف نزن بچه حالا هم این جنازه رو ول کن اون دیگه مرده و هیچ طوری برنمیگرده
ات: دهنتو ببند(داد)
ته: سوهو(داد)
سوهو: بله قربان
ته: ات رو آماده کن واسه مهمونی امشب
سوهو: چشم قربان
ات: هوی کیم واسه خودت خیال بافی نکن من با تو هیچ جا نمیام
ته: دست خودت نیست حتا اگه فکر فرار هم کنی میکشتم
پرش زمانی ساعت هشت
ات: از اون انباری ترسناک اومدم بیرون قرار بود امشب بریم مهمونی ولی من دلم نمی خواست برم ولی اینطور که معلومه مجبورم داشتم با خودم کلنجار میرفتم که آرایشگر اومد تو
آرایشگر: سلام شما خانوم ات هستید؟؟؟
ات: سلام بله
ارایشگر: ارباب گفتن بیام حاظرتون کنم
ات: چی... ا.. اها باشه
آرایشکر آرایشم کرد لباسم رو پوشیدم(عکس میزارم) خیلی
قشنگ شده بودم
رفتم پایین تهیونگ اومد رفتم سوار شدم و به سمت مهمانی حرکت کردیم رسیدیم و اصلا این یه خونه نبود یه عمارات بود واقعا خیلی قشنگ بود
ته: رفتیم داخل از پیشم جم نمیخوری فهمیدی
ات: باشه بابا عنتر
ته:
منتظر پارت بعدی باشید بابای❤❤
ات: دهنتو ببند(داد)
ته: سوهو(داد)
سوهو: بله قربان
ته: ات رو آماده کن واسه مهمونی امشب
سوهو: چشم قربان
ات: هوی کیم واسه خودت خیال بافی نکن من با تو هیچ جا نمیام
ته: دست خودت نیست حتا اگه فکر فرار هم کنی میکشتم
پرش زمانی ساعت هشت
ات: از اون انباری ترسناک اومدم بیرون قرار بود امشب بریم مهمونی ولی من دلم نمی خواست برم ولی اینطور که معلومه مجبورم داشتم با خودم کلنجار میرفتم که آرایشگر اومد تو
آرایشگر: سلام شما خانوم ات هستید؟؟؟
ات: سلام بله
ارایشگر: ارباب گفتن بیام حاظرتون کنم
ات: چی... ا.. اها باشه
آرایشکر آرایشم کرد لباسم رو پوشیدم(عکس میزارم) خیلی
قشنگ شده بودم
رفتم پایین تهیونگ اومد رفتم سوار شدم و به سمت مهمانی حرکت کردیم رسیدیم و اصلا این یه خونه نبود یه عمارات بود واقعا خیلی قشنگ بود
ته: رفتیم داخل از پیشم جم نمیخوری فهمیدی
ات: باشه بابا عنتر
ته:
منتظر پارت بعدی باشید بابای❤❤
۹.۸k
۱۷ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.