𝒑𝒂𝒓𝒕35
𝒑𝒂𝒓𝒕35
((تهیونگ))
لباسامو پوشیدمو برگشتم ولی تو حال نبود ...
ته: ا/ت ؟ پیتزا سرد شد ...
نبود ...
ته: ا/ت ؟!
سمت اتاق رفتم ..
در اتاق جیمین نیمه باز بود ...
گوشمو به در چسبونم بلکه چیزی بشنوم ...
+منم همینطور ... اع ؟ (خندید) مرد شدی پسررر ... یک دو سه به چپ چپ به راست راست (بلند تر خندید) .......
چرا باید پنهانی و دور از چشم من باهاش حرف بزنه ؟!
یا باهاش اینجوری بگه و بخنده ؟!
اون حتی نتونست بهم بگه دوسم داره ....
از دست ا/ت عصبی نیستم ...
از دست خودم ناراحتم ....
گفته بود حس برادرانه و من ................
الان حتی خودمم از خودم میترسم ....
امیدوارم چیزی نگم که دلش بشکنه ....
.
.
.
((ا/ت))
گوشی رو قطع کردم ...
از اتاق اومدم بیرون که دیدم ته شروع کرده ...
+چرا صدام نکردی ؟ :( برو اونور تر منم بشینم ...
بدون هیچ حرفی کاری که گفتمو انجام داد ...
تعجب کردم ...
باز شده همون تهیونگ بد اخلاق سابق ....
+ته ته سس ؟ !
ته: نه دارم ..
+باش :/
ته: حرف نزن فیلمو ببینیم ...
و صدای تلوزیونو بلند کرد ....
بلند شدم که در نوشابه رو باز کنم که تلفنم زنگ خورد ...
چندتا بوق پشت سر هم ....
ته: چرا جواب نمیدی ؟ نگرانت میشه
+ها ؟! کی ؟!
ته: دوست پسرت
و از حرص یه گاز خیلی بزرگ از پیتزا خورد ....
+دوست پسرم ؟ ! :|
تلفنو سمتش گرفتم ....
اول نخواست نگاه کنه ولی طولی نکشید که کنجکاویش به غرورش غلبه کرد ...
+دیدی ؟ کارمند بخش حسابداریه چون تازه کاره هی زنگ میزنه :|
ته: اها .. نیاز نبود نشونم بدی ...
+ته منو ببین ...
ته: هیشش نفهمیدیم فیلم چیشد ...
کنترولو برداشتمو تلوزیونو خاموش کردم ....
ته: اععع
+کیم تهیونگ :| یکم پیش چی بهم گفتی ؟
ته: کیم تهیونگ ؟! بعد اون ... جیمینی ؟! من تهیونگمو اون جیمینیه برات ؟! ....
+هن ؟! یعنی چی ؟!
ته: (پوفی کشید و سرشو برگردوند)
+با تو اممم ...
ته: ا/ت الان خوب نیستم نمیخوام دلتو بشکنم ...
+شنیدی مگه نه ؟! چون فهمیدی با جیمین حرف زدم اینطوری میکنی ؟!
((تهیونگ))
لباسامو پوشیدمو برگشتم ولی تو حال نبود ...
ته: ا/ت ؟ پیتزا سرد شد ...
نبود ...
ته: ا/ت ؟!
سمت اتاق رفتم ..
در اتاق جیمین نیمه باز بود ...
گوشمو به در چسبونم بلکه چیزی بشنوم ...
+منم همینطور ... اع ؟ (خندید) مرد شدی پسررر ... یک دو سه به چپ چپ به راست راست (بلند تر خندید) .......
چرا باید پنهانی و دور از چشم من باهاش حرف بزنه ؟!
یا باهاش اینجوری بگه و بخنده ؟!
اون حتی نتونست بهم بگه دوسم داره ....
از دست ا/ت عصبی نیستم ...
از دست خودم ناراحتم ....
گفته بود حس برادرانه و من ................
الان حتی خودمم از خودم میترسم ....
امیدوارم چیزی نگم که دلش بشکنه ....
.
.
.
((ا/ت))
گوشی رو قطع کردم ...
از اتاق اومدم بیرون که دیدم ته شروع کرده ...
+چرا صدام نکردی ؟ :( برو اونور تر منم بشینم ...
بدون هیچ حرفی کاری که گفتمو انجام داد ...
تعجب کردم ...
باز شده همون تهیونگ بد اخلاق سابق ....
+ته ته سس ؟ !
ته: نه دارم ..
+باش :/
ته: حرف نزن فیلمو ببینیم ...
و صدای تلوزیونو بلند کرد ....
بلند شدم که در نوشابه رو باز کنم که تلفنم زنگ خورد ...
چندتا بوق پشت سر هم ....
ته: چرا جواب نمیدی ؟ نگرانت میشه
+ها ؟! کی ؟!
ته: دوست پسرت
و از حرص یه گاز خیلی بزرگ از پیتزا خورد ....
+دوست پسرم ؟ ! :|
تلفنو سمتش گرفتم ....
اول نخواست نگاه کنه ولی طولی نکشید که کنجکاویش به غرورش غلبه کرد ...
+دیدی ؟ کارمند بخش حسابداریه چون تازه کاره هی زنگ میزنه :|
ته: اها .. نیاز نبود نشونم بدی ...
+ته منو ببین ...
ته: هیشش نفهمیدیم فیلم چیشد ...
کنترولو برداشتمو تلوزیونو خاموش کردم ....
ته: اععع
+کیم تهیونگ :| یکم پیش چی بهم گفتی ؟
ته: کیم تهیونگ ؟! بعد اون ... جیمینی ؟! من تهیونگمو اون جیمینیه برات ؟! ....
+هن ؟! یعنی چی ؟!
ته: (پوفی کشید و سرشو برگردوند)
+با تو اممم ...
ته: ا/ت الان خوب نیستم نمیخوام دلتو بشکنم ...
+شنیدی مگه نه ؟! چون فهمیدی با جیمین حرف زدم اینطوری میکنی ؟!
۳.۷k
۲۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.