تناسخ به عنوان شینوبو ( پارت ۶ )

نویسنده: ببخشید چند روز بود نمی نوشتم چون درسام زیاد بود به خاطر همین. مطمئنم که خیلی منتظر موندین واسه این پارت. حالا بنگرید.
شینوبو: تو اینجا چیکار داری؟ جاییت زخمی شده؟ جاییت درد میکنه؟
گیو: نه من خوبم.
شینوبو: پس چرا اینجایی؟
ذهنم: هر وقت اونو میبینم ضربان قلبم میره بالا. نمیدونم چرا.
گیو: اومدم ببینم حالت خوبه یا نه. آخه همه فضولیشون گل کرده بود که چرا انقدر عصبی شده بودی. منم اومدم یه سرو گوشی به آب بدم. آخه تو همیشه خونسرد بودی و لبخند میزدی ولی الان یه آدم دیگه شدی.
شینوبو: گرسنه ای؟
گیو: برای چی؟
شینوبو: رامن درست کردم بخواطر همین. اگه گرسنه ای بیا تو اگه نیستی برو عمارتت. چون نمیخوام وقتم رو تلف کنم. اونموقع رامنم خمیر میشه😒
گیو: میتونم بیام؟
شینوبو: آره زیاد درست کردم. بیا تو.
(فلش بک به بعد از خوردن غذا)
گیو: آشپزی رو از کجا یاد گرفتی؟
شینوبو: از یه کتاب آشپزی. چطور مگه؟
گیو: دست پختت عالی بود.
شینوبو: ممنون. آه پاک یادم رفته بود.‌میشه کمکم کنی کلوچه درست کنم؟
گیو: چی؟ مگه بلدی درست کنی؟
شینوبو: آره خب.
گیو: کوچو تو خیلی باهوشی.
شینوبو: میشه منو شینوبو صدا کنی؟ اینجوری راحت نیستم.
گیو: اونموقع تو هم باید منو گیو صدا کنی.
شینوبو: باشه.
ادامه دارد...