فیک تهکوک«داستان ما چهارتا» p32
*از زبان بورام*
امروز با عجله اماده شدم که برم شرکت... داشتم میرفتم پایین... یونگ رو و مینجون داشتن باهم حرف میزدن... اینقدر با سرعت اومدم که خوردم به یونگ رو و یونگ رو افتاد تو بغل مینجون... خواستم معذرت خواهی کنم که دیدم دارن بهم نگاه میکنن... یه لبخند ریزی زدم و رفتم بیرون....
.... بعد از ظهر....
تو خونه بودم که یونگ رو با عجله اومد..
بورام: چیزی شده؟
یونگ رو: خب نه زیاد... باید یه چیزی بهت بگم...
بورام: بگو!
یونگ رو: خب من... مـــ... ن
بورام: تو چی؟
یونگ رو: من عاشق مینجون شدم...
بورام: میدونم
یونگ رو: چی؟
بورام: میدونستم...همچین عجیبم نبود
یونگ رو:میشه راجب من بهش بگی؟ ازش راجبم سوال بپرسی؟ ببینی نظرش راجبم چیه!؟
بورام: باشه اونی
بغلم کرد و گفت: ممنون🥺
*از زبان کوک*
بعد از ظهر بود نشسته بودیم دور هم داشتیم حرف میزدیم
مینجون اوپا داشت دوش میگرفت
یونگ رو هم داشت تکالیف دانش آموزاش رو چک میکرد
میسان هم خواب بود چون خسته شده بود
یهو اومدم گفتم
بورام: بچه ها بنظرتون یونگ رو و مینجون به هم نمیان؟
بومگیو: اره خیلی به هم میان
تهیونگ: منم با بومگیو موافقم
جونگ کوک: چرا
بورام: یه حسی به من میگه یونگ رو مینجون رو دوست داره...اونا از قدیما باهم آشنا شده بودن
تهیونگ: من از وقتی به میسان اعتراف کردم فقط به شما نه؛ به همه میگم همه ی عاشقا باید بهم برسن!
بورام: حق با تهیونگه
بومگیو: نونا خب برو ازشون بپرس
بورام: میپرسم ولی فعلا به میسان نگین بزارین سوپرایز شه
تهیونگ: باشه
که یهو دیدیم میسان از اتاق اومد بیرون؛ بیدار شد ولی چیزی نشنیده بود
عصر که مینجون اومد رفتم تو اتاق پیشش نشستم و گفتم: مینجون اوپا... میشه ازت سوال بپرسم؟
مینجون: راجب چی؟
بورام: یونگ رو... نظرت راجبش چیه؟
مینجون: خب دختر کیوت و شیطونیه... خب چیزه
بورام: هوم؟
مینجون: من دوسش دارم
بورام: جدا؟؟؟ وایی اوپا... پس چرا بهش اعتراف نمیکنی؟
مینجون: نمیتونم
بورام: چرا میتونی چون من پشتتم... برو بهش اعتراف کن منم پشتت میمونم
مینجون: ممنون بورام✨
*از زبان تهیونگ*
میخواستیم بخوابیم که من گرسنم شد
تهیونگ: میسان من گرسنمه
میسان: حق داری منم گرسنمه...شام نخوردیم معلومه گرسنت میشه
تهیونگ: برای خوردن چی داریم؟
میسان:فهمیدم من میرم نودل درست کنم
تهیونگ: خوبه! دست پختتم میبینیم
میسان: خب من الان میام
میسان اومد توی اتاق
میسان: تهیونگ بیا اینم از شاممون...نودل درست کردم
تهیونگ: ممنون عزیزم...
شروع کردیم به نول خوردن
تهیونگ: راستی یه خبر خوب!!
میسان: چی شده؟ خیر باشه
تهیونگ: بورام توی اتاق کوک با سوجین دعواش شده و وسط دعوا به سوجین گفته جونگ کوک مال منه!!
میسان: اوه اوه اوه...این دوتا جدیدا خیلی هوای همو دارنااا!!هرچند من مطمئنم بورام هنوز هم کوک رو دوست داره
تهیونگ: امیدوارم همینطور باشه
تهیونگ: ولی من از دستت ناراحت شدم
میسان: تهیونگ!! برای چی؟!
تهیونگ:چون دیشب من رو پس زدی
میسان: تهیونگاااا؟! من هنوز برای اینجور مسائل آماده نیستم!! فعلا خیلی زوده
تهیونگ: ولی این هم نودل خیلی تنده هم خیلی خوشمزه
p32
امروز با عجله اماده شدم که برم شرکت... داشتم میرفتم پایین... یونگ رو و مینجون داشتن باهم حرف میزدن... اینقدر با سرعت اومدم که خوردم به یونگ رو و یونگ رو افتاد تو بغل مینجون... خواستم معذرت خواهی کنم که دیدم دارن بهم نگاه میکنن... یه لبخند ریزی زدم و رفتم بیرون....
.... بعد از ظهر....
تو خونه بودم که یونگ رو با عجله اومد..
بورام: چیزی شده؟
یونگ رو: خب نه زیاد... باید یه چیزی بهت بگم...
بورام: بگو!
یونگ رو: خب من... مـــ... ن
بورام: تو چی؟
یونگ رو: من عاشق مینجون شدم...
بورام: میدونم
یونگ رو: چی؟
بورام: میدونستم...همچین عجیبم نبود
یونگ رو:میشه راجب من بهش بگی؟ ازش راجبم سوال بپرسی؟ ببینی نظرش راجبم چیه!؟
بورام: باشه اونی
بغلم کرد و گفت: ممنون🥺
*از زبان کوک*
بعد از ظهر بود نشسته بودیم دور هم داشتیم حرف میزدیم
مینجون اوپا داشت دوش میگرفت
یونگ رو هم داشت تکالیف دانش آموزاش رو چک میکرد
میسان هم خواب بود چون خسته شده بود
یهو اومدم گفتم
بورام: بچه ها بنظرتون یونگ رو و مینجون به هم نمیان؟
بومگیو: اره خیلی به هم میان
تهیونگ: منم با بومگیو موافقم
جونگ کوک: چرا
بورام: یه حسی به من میگه یونگ رو مینجون رو دوست داره...اونا از قدیما باهم آشنا شده بودن
تهیونگ: من از وقتی به میسان اعتراف کردم فقط به شما نه؛ به همه میگم همه ی عاشقا باید بهم برسن!
بورام: حق با تهیونگه
بومگیو: نونا خب برو ازشون بپرس
بورام: میپرسم ولی فعلا به میسان نگین بزارین سوپرایز شه
تهیونگ: باشه
که یهو دیدیم میسان از اتاق اومد بیرون؛ بیدار شد ولی چیزی نشنیده بود
عصر که مینجون اومد رفتم تو اتاق پیشش نشستم و گفتم: مینجون اوپا... میشه ازت سوال بپرسم؟
مینجون: راجب چی؟
بورام: یونگ رو... نظرت راجبش چیه؟
مینجون: خب دختر کیوت و شیطونیه... خب چیزه
بورام: هوم؟
مینجون: من دوسش دارم
بورام: جدا؟؟؟ وایی اوپا... پس چرا بهش اعتراف نمیکنی؟
مینجون: نمیتونم
بورام: چرا میتونی چون من پشتتم... برو بهش اعتراف کن منم پشتت میمونم
مینجون: ممنون بورام✨
*از زبان تهیونگ*
میخواستیم بخوابیم که من گرسنم شد
تهیونگ: میسان من گرسنمه
میسان: حق داری منم گرسنمه...شام نخوردیم معلومه گرسنت میشه
تهیونگ: برای خوردن چی داریم؟
میسان:فهمیدم من میرم نودل درست کنم
تهیونگ: خوبه! دست پختتم میبینیم
میسان: خب من الان میام
میسان اومد توی اتاق
میسان: تهیونگ بیا اینم از شاممون...نودل درست کردم
تهیونگ: ممنون عزیزم...
شروع کردیم به نول خوردن
تهیونگ: راستی یه خبر خوب!!
میسان: چی شده؟ خیر باشه
تهیونگ: بورام توی اتاق کوک با سوجین دعواش شده و وسط دعوا به سوجین گفته جونگ کوک مال منه!!
میسان: اوه اوه اوه...این دوتا جدیدا خیلی هوای همو دارنااا!!هرچند من مطمئنم بورام هنوز هم کوک رو دوست داره
تهیونگ: امیدوارم همینطور باشه
تهیونگ: ولی من از دستت ناراحت شدم
میسان: تهیونگ!! برای چی؟!
تهیونگ:چون دیشب من رو پس زدی
میسان: تهیونگاااا؟! من هنوز برای اینجور مسائل آماده نیستم!! فعلا خیلی زوده
تهیونگ: ولی این هم نودل خیلی تنده هم خیلی خوشمزه
p32
۱۴.۳k
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.