♕در این بازی عشق و مرگ یکیست♕
هنوز نصفش هم تموم نشده بود که یهو شوگا پشت سرم ظاهر شد £ پخ +یا خدا.برگشتم دیدم شوگاست یه لبخند فیک زدمو گفتم +ترسیدم £خب منم این کارو کردم که بترسی. توی ظرفی که داشتم میشستم کلی اب بودو منم از لجم همش رو تو صورت شوگا پاشیدم. شوگا هم به یه چشم به هم زدن یه ظرف رو پر اب کرد که رو صورت من خالی کنه و تلافی کنه ابش خیلی سرد بود. یه خنده ی فیک کردمو +جالب بود.«+حالا من لباس از کدوم گوری بیارم » شوگا انگار فهمید £لباس داری دیگه نه؟+خیر £پس چرا نگفتی +شما قبل این که من حرفی بزنم ابو روم خالی کردین.£تقصیر خودت بود تو ابو رو من خالی کردی +شما منو ترسوندید £مشالا کمم نمیاری +مشکلی دارید £نه ولی این زبونت کار دستت میده +تا حالا که نداده یه خنده ی عصبی کردو گفت £داری از حدت میگذری +مثلا میخوای چیکار کنید£خیلی راحت میتونم بکش.... #اینجا چه خبره £تهیونگ این خدمتکار جدید خیلی بی ادبه.#شوگا باید باهات حرف بزنم £چیکار داری#بیا تا بهت بگم.
تهیونگ ویو: داشتم از اشپزخونه رد میشدم که صدای دعوای خدمتکار جدیده با شوگا میاد. وایستادم ببینم چی میگن ماشلا چه جوابم میده خوشم اومد تا حالا کسی غیر ما نه تونسته نه جرئت کرده اینجوری جواب شوگا رو بده. داشتم گوش میدادم که شوگا گفت خیلی راحت میتونم... میدونستم بعدش چی میخواد بگه سریع پریدم تو حرفش #اینحا چه خبره £تهیونگ این خدمتکار جدیده خیلی به ادبه # باید باهات حرف بزنم£ چیکار داری#بیا تا بهت بگم و دستشو کشیدم و بردمش تو اتاق£بله چیکار داری #دیوونه شدی داشتی لومون میدادی £اولن اون یه خدمتکاره خیلی راحت میتونیم بکشیمش و دوما خیلی بی ادب بود #بود که بود قرار نیست به همه بگیم کی هستیم بعد بیایم بکشیمش تازه میتونست به پلیس بگه £اون جرئتشو نداره #از کجا میدونی£باشه باشه ببخشید #حواست باشه من رفتم
لیا ویو: تهیونگ نمیدونم از کجا پیداش شدو شوگا رو با خودش برد. حالا من بدون لباس چیکار کنم. میتونم برم لباس جیمینو بردارم شاید بهم بخوره. رفتم تو اتاقش کمدشو باز کردم و یه لباسو شلوار برداشتم. شلوارو پوشیدم بلند بود درش اوردم لباس رو پوشیدم لباسش تا روی رونم بود پس بیخیال شلوار شدم. شلوار رو تا کردم و گذاشتم تو کمد و از اتاق جیمین اومدم بیرون. پیش بندمو بستمو بقیه ی ظرفا رو هم شستم. حالو جمع کردم و جارو زدم لباس جیمینم در اوردم و لباس خودمو از رو بند برداشتم و پوشیدم و رفتم از اتاق بیرون. میخواست از خونه برم که یهو نامجون صدام زد برگشتم ^میگم که فردا ما میخوایم بریم پارک تو هم میایی؟+آ راستش باید ببینم فک کنم فردا میخوام با دوستم برم بیرون ولی بهتون خبر میدم^باش خداحافظ +خداحافظ و تعظیم کردم. اومدن بیرون بعد به جکسون زنگ زدم که بیاد دنبالم ده دیقه بعد اومد دنبالم&روز اول کاری چطور بود +افتضاح&چراا؟+با یه نفر بحثم شد، لباسم خیس شد، تحقیر شدم بازم بگم&نه بسه دیگه +خوبه&به هر حال باید تحمل کنی+میدونم وگرنه الان باید سه تا جسد رو از اون خونه میاوردی بیرون اه راستی بهم گفت فردا باهاشون برم پارک&خب؟+خوبو درد برم؟ یکم عجیب نیست منو دعوت کردن اونم منو نه کس دیگه&چرا عحیب که هست ولی برو اینجوری بهتره ولی حواستو جمع کن شاید بو برده باشند.+باش حالا ساکت شو میخوام تا برسی دو دیقه بخوابم&باش
تهیونگ ویو: داشتم از اشپزخونه رد میشدم که صدای دعوای خدمتکار جدیده با شوگا میاد. وایستادم ببینم چی میگن ماشلا چه جوابم میده خوشم اومد تا حالا کسی غیر ما نه تونسته نه جرئت کرده اینجوری جواب شوگا رو بده. داشتم گوش میدادم که شوگا گفت خیلی راحت میتونم... میدونستم بعدش چی میخواد بگه سریع پریدم تو حرفش #اینحا چه خبره £تهیونگ این خدمتکار جدیده خیلی به ادبه # باید باهات حرف بزنم£ چیکار داری#بیا تا بهت بگم و دستشو کشیدم و بردمش تو اتاق£بله چیکار داری #دیوونه شدی داشتی لومون میدادی £اولن اون یه خدمتکاره خیلی راحت میتونیم بکشیمش و دوما خیلی بی ادب بود #بود که بود قرار نیست به همه بگیم کی هستیم بعد بیایم بکشیمش تازه میتونست به پلیس بگه £اون جرئتشو نداره #از کجا میدونی£باشه باشه ببخشید #حواست باشه من رفتم
لیا ویو: تهیونگ نمیدونم از کجا پیداش شدو شوگا رو با خودش برد. حالا من بدون لباس چیکار کنم. میتونم برم لباس جیمینو بردارم شاید بهم بخوره. رفتم تو اتاقش کمدشو باز کردم و یه لباسو شلوار برداشتم. شلوارو پوشیدم بلند بود درش اوردم لباس رو پوشیدم لباسش تا روی رونم بود پس بیخیال شلوار شدم. شلوار رو تا کردم و گذاشتم تو کمد و از اتاق جیمین اومدم بیرون. پیش بندمو بستمو بقیه ی ظرفا رو هم شستم. حالو جمع کردم و جارو زدم لباس جیمینم در اوردم و لباس خودمو از رو بند برداشتم و پوشیدم و رفتم از اتاق بیرون. میخواست از خونه برم که یهو نامجون صدام زد برگشتم ^میگم که فردا ما میخوایم بریم پارک تو هم میایی؟+آ راستش باید ببینم فک کنم فردا میخوام با دوستم برم بیرون ولی بهتون خبر میدم^باش خداحافظ +خداحافظ و تعظیم کردم. اومدن بیرون بعد به جکسون زنگ زدم که بیاد دنبالم ده دیقه بعد اومد دنبالم&روز اول کاری چطور بود +افتضاح&چراا؟+با یه نفر بحثم شد، لباسم خیس شد، تحقیر شدم بازم بگم&نه بسه دیگه +خوبه&به هر حال باید تحمل کنی+میدونم وگرنه الان باید سه تا جسد رو از اون خونه میاوردی بیرون اه راستی بهم گفت فردا باهاشون برم پارک&خب؟+خوبو درد برم؟ یکم عجیب نیست منو دعوت کردن اونم منو نه کس دیگه&چرا عحیب که هست ولی برو اینجوری بهتره ولی حواستو جمع کن شاید بو برده باشند.+باش حالا ساکت شو میخوام تا برسی دو دیقه بخوابم&باش
۳۱.۹k
۱۶ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.