رمان گروــگانگیر من
رمان گروــگانگیر من
پارت 3
نگاهی به موهای بور و زاویه فکش کردم خدایا زیبایی صورتش دل میبرد بی اراده پرسیدم پلیس بودی و خبر نداشتم؟
چشماش رو گشاد کرد و چند ثانیه بهم خیره نگاهم کرد و بعد صدای قهقه اش بلند شد. من چیز خنده داری گفته بودم؟ به اطرافم نگاه کردم حتما قدرت زیادی داشتند که تونسته بودند اینقدر راحت توی همچین مدرسه ای اسلحه بکشند.
دوباره به صورت جذاب و ایتالیاییش نگاه کردم و با تعجب گفتم چیز خنده داری گفتم کارلو؟ با سر حرفمو تایید کرد و همانطور که ته مونده خنده تو صورتش بود گفت: قطعا فقط فکرشو بکن ما پلیس باشیم مایی که خودمون داریم به پلیس حقوق میدیم
اخمام تو هم رفت چرا اینقدر عجیب حرف میزد احساس خنگ بودن داشتم در مقابلش آروم گفتم میشه بگی اینجا چه خبره؟ دست توی جیب شلوار جینش برد و گفت حتما بيب فقط باید
اول اینجا رو راست و ریست کنم شخصی به نام استفن رو صدا زد. استفن با بدنی شبیه هالک
و پر از جوهر و خالکوبی اومد و گفت بله قربان
کارلو به من اشاره کرد و گفت این و داشته باش یکم دیگه
حرکت میکنیم مثل اینکه محموله اینجا نیست.
نیشخندی زد و ادامه داد: هدیه میدمش به رئیس
پارت 3
نگاهی به موهای بور و زاویه فکش کردم خدایا زیبایی صورتش دل میبرد بی اراده پرسیدم پلیس بودی و خبر نداشتم؟
چشماش رو گشاد کرد و چند ثانیه بهم خیره نگاهم کرد و بعد صدای قهقه اش بلند شد. من چیز خنده داری گفته بودم؟ به اطرافم نگاه کردم حتما قدرت زیادی داشتند که تونسته بودند اینقدر راحت توی همچین مدرسه ای اسلحه بکشند.
دوباره به صورت جذاب و ایتالیاییش نگاه کردم و با تعجب گفتم چیز خنده داری گفتم کارلو؟ با سر حرفمو تایید کرد و همانطور که ته مونده خنده تو صورتش بود گفت: قطعا فقط فکرشو بکن ما پلیس باشیم مایی که خودمون داریم به پلیس حقوق میدیم
اخمام تو هم رفت چرا اینقدر عجیب حرف میزد احساس خنگ بودن داشتم در مقابلش آروم گفتم میشه بگی اینجا چه خبره؟ دست توی جیب شلوار جینش برد و گفت حتما بيب فقط باید
اول اینجا رو راست و ریست کنم شخصی به نام استفن رو صدا زد. استفن با بدنی شبیه هالک
و پر از جوهر و خالکوبی اومد و گفت بله قربان
کارلو به من اشاره کرد و گفت این و داشته باش یکم دیگه
حرکت میکنیم مثل اینکه محموله اینجا نیست.
نیشخندی زد و ادامه داد: هدیه میدمش به رئیس
۶۴۰
۱۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.