پارت آخر
خواب بودیم یهو سرباز جیغ زد و گفت.
سرباز: سوکجین بلند شو دو ساعته دارم جیغ میزنم بیدار شی.
جین: چی ؟؟ هی یونا کو؟
سرباز: حالش بد شد سریع از ماشین پیاده شد.
جین: چی(داد)
یونا کجاییی؟؟
ا یونا چرا اینجا نشستی.
دیدم چیزی نمیگه و فقط نگام میکنه.
دستتو بده به من بلند شو.
یونا: نمیشه!
جین: وات چرا؟بده من دستتو
دستشو گرفتم (جیغ) چرا خونیه؟؟
یهو دیدم از پهلوش داره خون میاد.
یونا خونریزی داری؟؟!!!(داد)چرا بم زود تر نگفتی.
یونا: خسته نباشی دو ساعته از ماشین پیاده شدم تو هنوز خوابی.
فک کنم دارم میمیرم 😂
جین: چرت نگو
سرم کو؟؟؟
ها(داد)
یونا: سرم هست خونش نیس😂
جین: تو یه چیزیت شده هاااا..
یه سرنگو یهو فرو میکنم توی دستم
جین: ای(داد)
یونا: چیکار میکنی دیوونه داری به خودت اسیب میزنی تمومش کن(داد)
جین: باید هر طور شده بهت خون تزریق کنم.
سرنگو فرو میکنم تو دست یونا و بهش خون تزریق میکنم یونا خیلی منگ بود و هرچی میگفتم یا میگفت باشه یا میگفت اره.
جین: یونا باهام ازدواج میکنی؟؟؟
یونا: بله
جین: هه خوبه فقط همینجوری باش ...
دو روز بعد
میرسیم به کره جنوبی
یونا: اخ فک کنم بهتر شدم.
جین: اره عشقم به نظرم خیلی بهترشدی.
یونا: وات عشقم چه کوفتیه ؟
جین: سرباز مارو ببر کلیسا میخوایم باهم ازدواج کنیم.
یونا: جین(داد) چی میگی ؟
جین: بیا این لباس خفنارو بپوش ....
یونا: جین باتوعم
جین: پریروزو یادت میاد خودت گفتی میخوای زنم شی😂
یونا: من من همچین چیزی نگفتم!
جین: الان مشکل داری؟
یونا: اره(داد)
یهو اسلحرو درمیارم میزارم کنار سر یونا
جین: من مشکل ندارم مشکل خودته یا باهام ازدواج میکنی و تا ابد عشقم میمونی یا همینجا کارت تموم میشه ها(داد)
میریم کلیسا
ازدواج میکنیم.....بعد یه عالمه عشق بازی
سه هفته بعد
یونا: جین مأموریت داریم!
جین: کجا!
یونا: باید بریم بوسان یه حمله تروریستی رخ داده ...
جین: اوکی اسباباتو جمع کن بریم.
وقتی اونجا میزسیم یونا خیلی میترسه و قلبش تند تند میزنه از ترس عرق میکنه واسم عجیب بود چون یونا از من شجاع تر بود.
جین: یونا خوبی؟
یونا: اره خوبم.
یهو به یک زن جلومون تیر میزنن....
یونا:(جیغ)
جین: یونا چته(داد)
روانی بازیا چیه؟!؛؛
یونا: نمیدونم چه مرگم شده..
جین اون خونه ؟؟
جین😒😶😐
تو اونو سس میبینی؟؟ وسط ماموریتیما خودتو جمع و جور کن ...نکنه دیشب زیاده روی کردی ها؟؟؟
یکم میریم جلوتر صدای تیراندازی بیشتر میشه یهو درجا یونا قش میکنه منم نمیفهمم چجوری بگیرمش که محکم زمین نخوره.
جین: یونا چت شد یهو(داد) نکنه تیر خوردی...
میکشونمش یه گوشه تا کسی نبینتمون...زنگ میزنم به ووک..
جین: الو ووک کجایی؟؟؟؟؟
ووک:. ا سلام چطوری.
جین: الان وقتش نیس زود بیا به این ادرس ....همه داستانو به ووک توضیح میدم ووک میرسه به محل.
ووک: یونا ؛ تیر که نخورده😒😐
جین: پس چرا قش کرده وسط این هرج و مرج؟(داد)
ووک: ضربان قلبش نرمال نیستا؛!!!؛!😒😐
جین: واتتت!درست توضیح بده بفهمیم.
ووک: روانی داری بابا میشی زنتو اوردی وسط مأموریت که سکته کنه؟؟؟؟
جین: ها(داد)
یونا بچه داره؟؟
ووک: خسته نباشی از ضربان قلبش معلومه بچه دار شدین زود باید یونا رو از اینجا ببریمش بیرون تا نکشتنمون..
هنو تو شک خبر باباشدنم بودم چه زود !!باباجان وای میستادی یکم دیگه ما شیطنت کنیم بعدش میومدی...😶
سه سال بعد..
داخل پارک
ووک: ا این سوکجین نیس؟؟؟
جین؟؟؟(داد)
جین و یونا: ووک(داد)
میریم نزدیک هم
ووک: چطورین!
یونا: ماخوبیم زندگی خوبی داریم البته که دو ماهه جین و مجبور کردم از ارتش بیاد بیرون😂ولی نمیاد و تا چهار ماهه دیگه هم ژنرال میشه😂
ووک: چه عالی ببینم چه.....اا(تعجب داد) جین این کوچولو دخترته!!!!!!!!!!؟
جین: اره این دختر کوچولومونه😍
ووک میشنه رو دو تازانوش تا قدش اندازه قد دخترمون بشه.
ووک:اسمت چیه خانوم خوشگله....
با شیرین زبونی میگه..
من دایون هستم💜اسم شما هم ووکه؟؟
ووک: اره عزیزم ..
دایون بقل میکنه و..
ووک: خیلی شیرین و نازه حتما یه روز که بزرگ شد باید جریان عشقتون و این که اون چجوری به این دنیا اوند رو براش تعریف کنید 😍😂
جین: حتمااا 😂
یونا: میای بریم خونمون؟؟
دایون: اره ووک بیااا🤗
ووک : باشه ...
و میریم خونمون و به خوبی و خوشی تا اخر عمر زندگی میکنیم..الیته حواسم هست دایون مثل یونا ارتشی نشه😂 اگه خواست بشه مراقبشم تا کسی باقلبش بازی نکنه😂😍
ساری اخرشو تر زدم😂
لایک💜💜💜💜💜
بچه ها فن فیک بعدی راجب کی باشه بگید لطفاً این دفعه درخواستی فن فیک بنویسم👑😍
سرباز: سوکجین بلند شو دو ساعته دارم جیغ میزنم بیدار شی.
جین: چی ؟؟ هی یونا کو؟
سرباز: حالش بد شد سریع از ماشین پیاده شد.
جین: چی(داد)
یونا کجاییی؟؟
ا یونا چرا اینجا نشستی.
دیدم چیزی نمیگه و فقط نگام میکنه.
دستتو بده به من بلند شو.
یونا: نمیشه!
جین: وات چرا؟بده من دستتو
دستشو گرفتم (جیغ) چرا خونیه؟؟
یهو دیدم از پهلوش داره خون میاد.
یونا خونریزی داری؟؟!!!(داد)چرا بم زود تر نگفتی.
یونا: خسته نباشی دو ساعته از ماشین پیاده شدم تو هنوز خوابی.
فک کنم دارم میمیرم 😂
جین: چرت نگو
سرم کو؟؟؟
ها(داد)
یونا: سرم هست خونش نیس😂
جین: تو یه چیزیت شده هاااا..
یه سرنگو یهو فرو میکنم توی دستم
جین: ای(داد)
یونا: چیکار میکنی دیوونه داری به خودت اسیب میزنی تمومش کن(داد)
جین: باید هر طور شده بهت خون تزریق کنم.
سرنگو فرو میکنم تو دست یونا و بهش خون تزریق میکنم یونا خیلی منگ بود و هرچی میگفتم یا میگفت باشه یا میگفت اره.
جین: یونا باهام ازدواج میکنی؟؟؟
یونا: بله
جین: هه خوبه فقط همینجوری باش ...
دو روز بعد
میرسیم به کره جنوبی
یونا: اخ فک کنم بهتر شدم.
جین: اره عشقم به نظرم خیلی بهترشدی.
یونا: وات عشقم چه کوفتیه ؟
جین: سرباز مارو ببر کلیسا میخوایم باهم ازدواج کنیم.
یونا: جین(داد) چی میگی ؟
جین: بیا این لباس خفنارو بپوش ....
یونا: جین باتوعم
جین: پریروزو یادت میاد خودت گفتی میخوای زنم شی😂
یونا: من من همچین چیزی نگفتم!
جین: الان مشکل داری؟
یونا: اره(داد)
یهو اسلحرو درمیارم میزارم کنار سر یونا
جین: من مشکل ندارم مشکل خودته یا باهام ازدواج میکنی و تا ابد عشقم میمونی یا همینجا کارت تموم میشه ها(داد)
میریم کلیسا
ازدواج میکنیم.....بعد یه عالمه عشق بازی
سه هفته بعد
یونا: جین مأموریت داریم!
جین: کجا!
یونا: باید بریم بوسان یه حمله تروریستی رخ داده ...
جین: اوکی اسباباتو جمع کن بریم.
وقتی اونجا میزسیم یونا خیلی میترسه و قلبش تند تند میزنه از ترس عرق میکنه واسم عجیب بود چون یونا از من شجاع تر بود.
جین: یونا خوبی؟
یونا: اره خوبم.
یهو به یک زن جلومون تیر میزنن....
یونا:(جیغ)
جین: یونا چته(داد)
روانی بازیا چیه؟!؛؛
یونا: نمیدونم چه مرگم شده..
جین اون خونه ؟؟
جین😒😶😐
تو اونو سس میبینی؟؟ وسط ماموریتیما خودتو جمع و جور کن ...نکنه دیشب زیاده روی کردی ها؟؟؟
یکم میریم جلوتر صدای تیراندازی بیشتر میشه یهو درجا یونا قش میکنه منم نمیفهمم چجوری بگیرمش که محکم زمین نخوره.
جین: یونا چت شد یهو(داد) نکنه تیر خوردی...
میکشونمش یه گوشه تا کسی نبینتمون...زنگ میزنم به ووک..
جین: الو ووک کجایی؟؟؟؟؟
ووک:. ا سلام چطوری.
جین: الان وقتش نیس زود بیا به این ادرس ....همه داستانو به ووک توضیح میدم ووک میرسه به محل.
ووک: یونا ؛ تیر که نخورده😒😐
جین: پس چرا قش کرده وسط این هرج و مرج؟(داد)
ووک: ضربان قلبش نرمال نیستا؛!!!؛!😒😐
جین: واتتت!درست توضیح بده بفهمیم.
ووک: روانی داری بابا میشی زنتو اوردی وسط مأموریت که سکته کنه؟؟؟؟
جین: ها(داد)
یونا بچه داره؟؟
ووک: خسته نباشی از ضربان قلبش معلومه بچه دار شدین زود باید یونا رو از اینجا ببریمش بیرون تا نکشتنمون..
هنو تو شک خبر باباشدنم بودم چه زود !!باباجان وای میستادی یکم دیگه ما شیطنت کنیم بعدش میومدی...😶
سه سال بعد..
داخل پارک
ووک: ا این سوکجین نیس؟؟؟
جین؟؟؟(داد)
جین و یونا: ووک(داد)
میریم نزدیک هم
ووک: چطورین!
یونا: ماخوبیم زندگی خوبی داریم البته که دو ماهه جین و مجبور کردم از ارتش بیاد بیرون😂ولی نمیاد و تا چهار ماهه دیگه هم ژنرال میشه😂
ووک: چه عالی ببینم چه.....اا(تعجب داد) جین این کوچولو دخترته!!!!!!!!!!؟
جین: اره این دختر کوچولومونه😍
ووک میشنه رو دو تازانوش تا قدش اندازه قد دخترمون بشه.
ووک:اسمت چیه خانوم خوشگله....
با شیرین زبونی میگه..
من دایون هستم💜اسم شما هم ووکه؟؟
ووک: اره عزیزم ..
دایون بقل میکنه و..
ووک: خیلی شیرین و نازه حتما یه روز که بزرگ شد باید جریان عشقتون و این که اون چجوری به این دنیا اوند رو براش تعریف کنید 😍😂
جین: حتمااا 😂
یونا: میای بریم خونمون؟؟
دایون: اره ووک بیااا🤗
ووک : باشه ...
و میریم خونمون و به خوبی و خوشی تا اخر عمر زندگی میکنیم..الیته حواسم هست دایون مثل یونا ارتشی نشه😂 اگه خواست بشه مراقبشم تا کسی باقلبش بازی نکنه😂😍
ساری اخرشو تر زدم😂
لایک💜💜💜💜💜
بچه ها فن فیک بعدی راجب کی باشه بگید لطفاً این دفعه درخواستی فن فیک بنویسم👑😍
۸.۶k
۱۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.