☆͜͡𝓱𝓮 𝔀𝓪𝓼 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓸𝓾𝓼𝓲𝓷 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓷ঔৣ͡ ͜
☆͜͡𝓱𝓮 𝔀𝓪𝓼 𝔂𝓸𝓾𝓻 𝓬𝓸𝓾𝓼𝓲𝓷 𝓾𝓷𝓽𝓲𝓷ঔৣ͡ ͜
☆͜͡part_¹ঔৣ͡ ͜
ات ویو
امروز صبح از خواب بیدار شدم بی حوصله از تخت خواب اومدم پایین رقتم دستشویی و کار های لازم و انجام دادم اومدم بیرون لباس پوشیدم و رفتم پایین
ات: های
م/ا: سلام دخترم
ات: خوبی
م/ا: خوبم مرسی تو خوبی
ات: خوبم مامان
م/ا: راستی ات قراره امشب عموت اینا و زن هموت و پسر عموت و پدربزرگت از آلمان بیان
ات: چرا
م/ا: وا چرا داره لباس خوبم بپوش ها
ات: اوفف باشه من میرم با دوستام بیرون
م/ا: زود برگرد
ات: اوکی
رقتم تو اتاقم واییی اصلا حوصله اون جونگکوک رو ندارم پسر رو مخ اوفففف رفتم یه لباس دارک پوشیدم گوشیم و برپاشتم و زدم بیرون سوار ماشین شدم و رفتم سمت کافه همیشگی که با دوستم میرم چند دقیقه بعد اومد
لیند: های
ات: های
لیندا: خوبی
ات:آره... تو خوبی
لیندا: مرسی
ات: هعیی روزگار
لیندا: چیشده
ات: قراره پسر عموی رو مخم بیاد
لیندا: همونی که میگفتی خیل جذابه
ات: خب حالا یک سری گفتم
لیندا: باشه چته
ات: هیچی(عصبی)
ایندا: خب دیگه چخبر
ات: هیچ سلامتی
جونگکوک ویو
امروز از خواب بلند شدم رفتم دستشویی و اومدم و لباس پوشیدم رفتم پایین
جونگکوک: سلام مامان
م/ک: سلام پسر
جونگکوک: خوبی
م/ک: خوبم مرسی.... امم کوک وسایلت و جمع کن ساعت 5پرواز دارسم به کره
جونگکوک: واتتتت... چرا الان داری بهم میگی مامان من کلی کار دارم
م/ک: ببخشید دیگه نشد
جونگکوک: اوففف
☆͜͡part_¹ঔৣ͡ ͜
ات ویو
امروز صبح از خواب بیدار شدم بی حوصله از تخت خواب اومدم پایین رقتم دستشویی و کار های لازم و انجام دادم اومدم بیرون لباس پوشیدم و رفتم پایین
ات: های
م/ا: سلام دخترم
ات: خوبی
م/ا: خوبم مرسی تو خوبی
ات: خوبم مامان
م/ا: راستی ات قراره امشب عموت اینا و زن هموت و پسر عموت و پدربزرگت از آلمان بیان
ات: چرا
م/ا: وا چرا داره لباس خوبم بپوش ها
ات: اوفف باشه من میرم با دوستام بیرون
م/ا: زود برگرد
ات: اوکی
رقتم تو اتاقم واییی اصلا حوصله اون جونگکوک رو ندارم پسر رو مخ اوفففف رفتم یه لباس دارک پوشیدم گوشیم و برپاشتم و زدم بیرون سوار ماشین شدم و رفتم سمت کافه همیشگی که با دوستم میرم چند دقیقه بعد اومد
لیند: های
ات: های
لیندا: خوبی
ات:آره... تو خوبی
لیندا: مرسی
ات: هعیی روزگار
لیندا: چیشده
ات: قراره پسر عموی رو مخم بیاد
لیندا: همونی که میگفتی خیل جذابه
ات: خب حالا یک سری گفتم
لیندا: باشه چته
ات: هیچی(عصبی)
ایندا: خب دیگه چخبر
ات: هیچ سلامتی
جونگکوک ویو
امروز از خواب بلند شدم رفتم دستشویی و اومدم و لباس پوشیدم رفتم پایین
جونگکوک: سلام مامان
م/ک: سلام پسر
جونگکوک: خوبی
م/ک: خوبم مرسی.... امم کوک وسایلت و جمع کن ساعت 5پرواز دارسم به کره
جونگکوک: واتتتت... چرا الان داری بهم میگی مامان من کلی کار دارم
م/ک: ببخشید دیگه نشد
جونگکوک: اوففف
۱۷.۷k
۰۲ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.