تکپارتی درخواستی
تکپارتی درخواستی
وقتی روز عروسیتون بود ولی...
ات
به دسته گل روی میز نگاه کردم گل مورد علاقم بود رز قرمز اما هیچی نمیتونست امروز منو خوشحال کنه چرا؟
چون قرار بود مردی که نمیشناسم ازدواج کنم مردی که منو از بابام خریده اونم به خاطر قمار
توی این یک ماه کلی سعی کردم ازش فرار کنم ولی هزارتا بادیگارد جلوی خونه ی ما گذاشته بود،یکی از اون بادیگاردا خیلی جذاب بود..شبیه گربه بود اما از طرفی هم خیلی سردو عصبی بود بیشتر از بقیه بادیگاردا هم به من نزدیک بود فک کنم دست راست ریئسشع،من ترجیح میدادم با اون بادیگارد سرد ازدواج کنم تا با مردی که تا بحال ندیدمش
به صورتم توی آینه نگاه کردم رژ قرمزم با گل سرم ست شده بود اما اون یارو فکر میکنه با این تشریفات من عاشقش میشم،لباسم زیاد پر زرقو برق نبود اما به گفته ی دوستام من حتی اگه گونی هم بپوشم تو تنم خشگل میشه
داشتم توی اینه خودمو نگاه میکردم که در اتاق باز شد
م.ا.دخترم باید بری تو سالن(بغض)
ات.الان میام مامان
مامان رفت وقتی بغض مامانمو دیدم منم بغضم گرفت اما سعی کردم جلوی خودمو بگیرم تا اشکام سرازیر نشه
دسته گلو برداشتمو رفتم توی سالن اما دوماد نبود من روی صندلی نشسته بودم هرکسی هم در حال انجام دادن یه کاری بود کسی حواسش به من نبود
یهو یه فکری به سرم زد الان که هیچکس حواسش بهم نیست خیلی راحت میتونم فرار کنم،سریع بلند شدمو به سمت اتاق دادم لباس عروسمو با یه دست لباس لش مشکی عوض کردم کلاهمو گذاشتمو رفتم بیرون
سرگردون داشتم توی جاده حرکت میکردم حتی یه دونه ماشینم نبود که ازش کمک بخام گوشیمم داخل اتاق جا گذاشتم نمیتونستم به دوستم زنگ بزنم همین موقع یه ماشین مشکی با سرعت از کنارم رد شد دستمو دراز کردم تا ازش کمک بخام اما اون بدون توجه من به راهش ادامه داد
دیگه خسته شده بودم از بس راه رفتم کف پاهام تاول زده بود وسط جاده نشستم همین که دیدم همون ماشین داره دوباره به سمت من میاد منم بلد شدم،ماشینه جلوی پام وایساد در ماشین باز شد که...باورم نمیشه اون اینجا چیکار میکرد؟همون بادیگاردی که گفتم شبیه گربس با یه کت شلوار شیک از داخل ماشین پیاده شد
یونگی.تو اینجا چه قلطی میکنی؟(داد)
ات.به تو چه مگه تو چیکارمی که اینطوری سرم داد میزنی،یادت نره تو فقط یه بادیگارد ساده ای نه اون کسی که قرارع باهام ازدواج کنه
یونگی.اگه اون شخص من باشم چی؟
ات.چیی؟
یونگی.همین الان میری سوار ماشین میشیو میریم سالن برای عروسی
ات.ی یعنی اون کسی که قرارع باهاش ازدواج کنم توئی؟
یونگی.ارهه
نمیدونم چرا ولی بی اختیار بغلش کردم کلی از خدا تشکر میکنم به خاطر اینکه قرارع با اون ازدواج کنم...
بقیش داخل کامنتا
وقتی روز عروسیتون بود ولی...
ات
به دسته گل روی میز نگاه کردم گل مورد علاقم بود رز قرمز اما هیچی نمیتونست امروز منو خوشحال کنه چرا؟
چون قرار بود مردی که نمیشناسم ازدواج کنم مردی که منو از بابام خریده اونم به خاطر قمار
توی این یک ماه کلی سعی کردم ازش فرار کنم ولی هزارتا بادیگارد جلوی خونه ی ما گذاشته بود،یکی از اون بادیگاردا خیلی جذاب بود..شبیه گربه بود اما از طرفی هم خیلی سردو عصبی بود بیشتر از بقیه بادیگاردا هم به من نزدیک بود فک کنم دست راست ریئسشع،من ترجیح میدادم با اون بادیگارد سرد ازدواج کنم تا با مردی که تا بحال ندیدمش
به صورتم توی آینه نگاه کردم رژ قرمزم با گل سرم ست شده بود اما اون یارو فکر میکنه با این تشریفات من عاشقش میشم،لباسم زیاد پر زرقو برق نبود اما به گفته ی دوستام من حتی اگه گونی هم بپوشم تو تنم خشگل میشه
داشتم توی اینه خودمو نگاه میکردم که در اتاق باز شد
م.ا.دخترم باید بری تو سالن(بغض)
ات.الان میام مامان
مامان رفت وقتی بغض مامانمو دیدم منم بغضم گرفت اما سعی کردم جلوی خودمو بگیرم تا اشکام سرازیر نشه
دسته گلو برداشتمو رفتم توی سالن اما دوماد نبود من روی صندلی نشسته بودم هرکسی هم در حال انجام دادن یه کاری بود کسی حواسش به من نبود
یهو یه فکری به سرم زد الان که هیچکس حواسش بهم نیست خیلی راحت میتونم فرار کنم،سریع بلند شدمو به سمت اتاق دادم لباس عروسمو با یه دست لباس لش مشکی عوض کردم کلاهمو گذاشتمو رفتم بیرون
سرگردون داشتم توی جاده حرکت میکردم حتی یه دونه ماشینم نبود که ازش کمک بخام گوشیمم داخل اتاق جا گذاشتم نمیتونستم به دوستم زنگ بزنم همین موقع یه ماشین مشکی با سرعت از کنارم رد شد دستمو دراز کردم تا ازش کمک بخام اما اون بدون توجه من به راهش ادامه داد
دیگه خسته شده بودم از بس راه رفتم کف پاهام تاول زده بود وسط جاده نشستم همین که دیدم همون ماشین داره دوباره به سمت من میاد منم بلد شدم،ماشینه جلوی پام وایساد در ماشین باز شد که...باورم نمیشه اون اینجا چیکار میکرد؟همون بادیگاردی که گفتم شبیه گربس با یه کت شلوار شیک از داخل ماشین پیاده شد
یونگی.تو اینجا چه قلطی میکنی؟(داد)
ات.به تو چه مگه تو چیکارمی که اینطوری سرم داد میزنی،یادت نره تو فقط یه بادیگارد ساده ای نه اون کسی که قرارع باهام ازدواج کنه
یونگی.اگه اون شخص من باشم چی؟
ات.چیی؟
یونگی.همین الان میری سوار ماشین میشیو میریم سالن برای عروسی
ات.ی یعنی اون کسی که قرارع باهاش ازدواج کنم توئی؟
یونگی.ارهه
نمیدونم چرا ولی بی اختیار بغلش کردم کلی از خدا تشکر میکنم به خاطر اینکه قرارع با اون ازدواج کنم...
بقیش داخل کامنتا
۱۶.۷k
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.