من از تو بدم میاد p:18
تهیونگ: ها؟
جونگکوک: ها چیه خبر خوش برات دارم
تهیونگ: ببخشید جانم بگو ؟(خنده)
جونگکوک: مسخره موندم چطوری میخوای بچتو تربیت کنی (خنده)
تهیونگ: بچه کو فعلا تا اون موقع کاری میکنم
جونگکوک: خره داری بابا میشی (خنده )
تهیونگ: برو بابا حوصله ی شوخی ندارم
میا: شوخی نمیکنیم تهیونگ داری بابت میشی
تهیونگ به ا/ت نگاه میکنه
ا/ت: هوم؟
تهیونگ: جدی جدی دارم بابا میشم (ذوق)
ا/ت: اره (ذوق )
تهیونگ: عررررر مامان و بابا (داد)
ا/ت: تهیونگ نه نگو ( داد)
م تهیونگ: چیشده ؟
تهیونگ: مژدگونی بدید (خنده و ذوق)
م ا/ت: چیشده دیگه؟
تهیونگ: بابا عمو مژدگونی بدید(ذوق)
پ تهیونگ: بگو خب
تهیونگ: ا/ت حاملس بابام شدم ( ذوق و اشک)
پ ا/ت: عا مبارکههه دارم پدربزرگ میشم
ا/ت: مگه نگفتم نگو
پ تهیونگ: چرا نگه ؟
ا/ت: میخواستم خودم بگم (خنده )
یونا: مطمئنم مامان خوبی میشی
ا/ت: دقیقا
م ا/ت: تهیونگ پسرم و ا/ت مبارکه
ا/ت: مرسی مامان جونمم
انا: مبارکه (گریه)
ا/ت: چرا گریه میکنی؟
انا: من از بچه گی تهیونگ رو دوست داشتم قرار بود ازدواج کنیم
ا/ت: چی؟
تهیونگ: چرا انقدر زر زر میکنی ؟
ا/ت: بزار بگه
انا: که اره دیگه تو ی هرزه پیدات شد نزاشتی بهم برسیم
تهیونگ میزنه توی گوش انا
تهیونگ: همین الان گم میشی میری عا درضمن با آخرته که با ا/ت حرف میزنی حتی نمیخوام از کنارشم رد شی فهمیدی ؟
انا : ایشش بای
چند روز بعد و برگشتن از مسافرت:
تهیونگ: ا/ت ...ا/ت کجایی
ا/ت : چیشده ؟
تهیونگ: پلیسا جامو پیدا کردن باید برم
ا/ت: منم میام
تهیونگ: کجا میخوای بیای نمیشه
ا/ت: یا نمیری یا دو تایی میریم
تهیونگ: بدو حاضر شو
ا/ت: آمادم بریم
تهیونگ: با شلوارک میخوای بیای؟
ا/ت: عا وایسا
ا/ت: بریم عوض کردم
توی راه :
ا/ت: اینجا که خرابس ( یه عمارت قدیمی و فرسوده بیرون از شهر)
تهیونگ: بزار برین تو
پیاده میشن و میرن تو عمارت قدیمی
ا/ت: عه داداش تو اینجا چیکار میکنی ؟
جونگکوک: تو اینجا چیکار میکنی؟
تهیونگ: دختره رو بیارن
ا/ت: عه این همون نیست که اومد خونه و با تو صبحونه خورد ؟ اینجا چیکار میکنه ؟
تهیونگ: هی تو ، چرا منو لو دادی؟(داد)
دختره : م....من لو ند...ندارم (گریه
تهیونگ: پس کی لو داده بگو تا نگفتم بکشنت (اربده)
دختره : قبل از اینکه شما بیاین یه نگهبان اومد و گفت از طرف انا اومده اون شما رو لو داده ولی انداختنش گردن من (گریه)
ا/ت: گریه نکن ( بغلش میکنه)
دختره: ( گریه)
ا/ت: چی میخوای بگم برات بیارن ؟
دختره: ولم کنن (گریه)
ا/ت: تهیونگ لطفا این که گناهی نکرده
تهیونگ: پس اون من بودم پیام دادم گفتم...
جونگکوک: ها چیه خبر خوش برات دارم
تهیونگ: ببخشید جانم بگو ؟(خنده)
جونگکوک: مسخره موندم چطوری میخوای بچتو تربیت کنی (خنده)
تهیونگ: بچه کو فعلا تا اون موقع کاری میکنم
جونگکوک: خره داری بابا میشی (خنده )
تهیونگ: برو بابا حوصله ی شوخی ندارم
میا: شوخی نمیکنیم تهیونگ داری بابت میشی
تهیونگ به ا/ت نگاه میکنه
ا/ت: هوم؟
تهیونگ: جدی جدی دارم بابا میشم (ذوق)
ا/ت: اره (ذوق )
تهیونگ: عررررر مامان و بابا (داد)
ا/ت: تهیونگ نه نگو ( داد)
م تهیونگ: چیشده ؟
تهیونگ: مژدگونی بدید (خنده و ذوق)
م ا/ت: چیشده دیگه؟
تهیونگ: بابا عمو مژدگونی بدید(ذوق)
پ تهیونگ: بگو خب
تهیونگ: ا/ت حاملس بابام شدم ( ذوق و اشک)
پ ا/ت: عا مبارکههه دارم پدربزرگ میشم
ا/ت: مگه نگفتم نگو
پ تهیونگ: چرا نگه ؟
ا/ت: میخواستم خودم بگم (خنده )
یونا: مطمئنم مامان خوبی میشی
ا/ت: دقیقا
م ا/ت: تهیونگ پسرم و ا/ت مبارکه
ا/ت: مرسی مامان جونمم
انا: مبارکه (گریه)
ا/ت: چرا گریه میکنی؟
انا: من از بچه گی تهیونگ رو دوست داشتم قرار بود ازدواج کنیم
ا/ت: چی؟
تهیونگ: چرا انقدر زر زر میکنی ؟
ا/ت: بزار بگه
انا: که اره دیگه تو ی هرزه پیدات شد نزاشتی بهم برسیم
تهیونگ میزنه توی گوش انا
تهیونگ: همین الان گم میشی میری عا درضمن با آخرته که با ا/ت حرف میزنی حتی نمیخوام از کنارشم رد شی فهمیدی ؟
انا : ایشش بای
چند روز بعد و برگشتن از مسافرت:
تهیونگ: ا/ت ...ا/ت کجایی
ا/ت : چیشده ؟
تهیونگ: پلیسا جامو پیدا کردن باید برم
ا/ت: منم میام
تهیونگ: کجا میخوای بیای نمیشه
ا/ت: یا نمیری یا دو تایی میریم
تهیونگ: بدو حاضر شو
ا/ت: آمادم بریم
تهیونگ: با شلوارک میخوای بیای؟
ا/ت: عا وایسا
ا/ت: بریم عوض کردم
توی راه :
ا/ت: اینجا که خرابس ( یه عمارت قدیمی و فرسوده بیرون از شهر)
تهیونگ: بزار برین تو
پیاده میشن و میرن تو عمارت قدیمی
ا/ت: عه داداش تو اینجا چیکار میکنی ؟
جونگکوک: تو اینجا چیکار میکنی؟
تهیونگ: دختره رو بیارن
ا/ت: عه این همون نیست که اومد خونه و با تو صبحونه خورد ؟ اینجا چیکار میکنه ؟
تهیونگ: هی تو ، چرا منو لو دادی؟(داد)
دختره : م....من لو ند...ندارم (گریه
تهیونگ: پس کی لو داده بگو تا نگفتم بکشنت (اربده)
دختره : قبل از اینکه شما بیاین یه نگهبان اومد و گفت از طرف انا اومده اون شما رو لو داده ولی انداختنش گردن من (گریه)
ا/ت: گریه نکن ( بغلش میکنه)
دختره: ( گریه)
ا/ت: چی میخوای بگم برات بیارن ؟
دختره: ولم کنن (گریه)
ا/ت: تهیونگ لطفا این که گناهی نکرده
تهیونگ: پس اون من بودم پیام دادم گفتم...
۲۹.۳k
۱۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.