فیک جونگ کوک پارت ۳ (معشوقه) فصل ۲
بعد چونه ی دختر رو محکم به سمت خودش کشید و محکم لباش رو روی لبای دختر گذاشت و شروع به بوسیدنش کرد! ا.ت هم شوکه شده بود و همونطور خشکش زده بود همکاری میکرد نه پسش میزد! یهو مرد مک هاش رو عمیق تر کرد طوری که صداش توی سکوت ترسناک عمارت میپیچید. عمارت غرق سکوت شده بود و همه از ترس اربابشون ساکت شده بودن و هیچی نمیگفتن!حتی صدای پر زدن پرنده هم به گوش نمیرسید و فقط صدای بوسه ی اونها بود که سکوت رو میشکست! یه دفعه مرد گاز نسبتا محکمی از لبای ا.ت گرفت که جیغ ا.ت توی دهن ارباب خفه شد!ا.ت منظورش رو فهمیده بود!اون میخواست که ا.ت همکاری کنه!ولی مگه اون میتونست بعد از جونگ کوک کسی رو ببوسه؟نه امکان نداشت!فقط جونگ کوک بود که میتونست دل ا.ت رو توی سرد ترین مواقع هم ذوب کنه و کسی به جز اون داخل این کار موفق نبود! ولی چرا با بوسه ی این مرد هم حس خوبی میگرفت و دلش میخواست که بوسه تا ابد ادامه داسته باشه؟ نه اون نمیتونست همچین کاری بکنه! اون نمیتونست به جونگ کوک خیانت کنه! اون نمیتونست دیگه کسی رو مثل جونگ کوک ببوسه! مرد دوباره گازی محکمی از لبای ا.ت گرفت که ا.ت خودشو محکم به سمت عقب هول داد که از مرد جدا شد! ولی سرش ضربه ی محکمی خورده بود و حسابی دردش میکرد!حس کرد موهاش از پشت در حال خیس شدنه!کسی آب ریخته بود روی زمین؟ یه دفعه مرد اومد سمتش و انداختش روی شونش و بلندش کرد و قدم های محکم و سریعی برمیداشت که ا.ت رو وحشت زده میکرد و میترسید که بیوفته......یه دفعه محکم پرت شد روی یه جای خیلی نرم! نکنه اون تخت بود؟! یه دفعه مرد شروع کرد به باز کردن پاهاش! ولی چرا؟....
ویو تهیونگ
خیلی نگران شده بودم هرچی به ا.ت و جونگ کوک زنگ میزدم هیچ کدوم جواب نمیدادن! نکنه براشون اتفاقی افتاده بود؟ یه دفعه گوشیم زنگ خورد.افراد جونگ کوک بودن با سرعت جواب دادم و با جوابی که شنیدم خشکم زد و دستم بی جون شد خودمو روی زمین انداختم نه امکان نداره! آخه چطور این اتفاق برای جونگ کوک افتاد؟! پس تمام این مدت ا.ت....نه، نه نباید بزارم که اینطور بشه! باید ا.ت رو نجات بدم....افرادم رو فرستادم دنبال ا.ت.....
ویو ا.ت
سرم خیلی درد میکرد که یهو اون مرد عوضی پرتم کرد که روی یه چیز نرم افتادم نکنه که تخته؟ بعد داشت پاهام رو باز میکرد ولی دستمام همچنان بسته بود !ولی چرا؟ نکنه که میخواد....وای نه من نمیتونم اجازه ی همچین کاری رو بهش بدم یه دفعه دیدم داشت دکمه هام رو باز میکرد! دستام بسته بود و نمیتونستم کاری کنم! یه دفعه داد زدم:
ا.ت: ولم کن عوضی!
آره تنها راه اینکه ولم کنه همین بود! باید اونقد روی مخش راه میرفتم که کتکم بزنه ولی باهام اینکارو نکنه!ولی اگه با این کارم باعث شدم که محکم تر انجام بده چی؟!.........
ویو تهیونگ
خیلی نگران شده بودم هرچی به ا.ت و جونگ کوک زنگ میزدم هیچ کدوم جواب نمیدادن! نکنه براشون اتفاقی افتاده بود؟ یه دفعه گوشیم زنگ خورد.افراد جونگ کوک بودن با سرعت جواب دادم و با جوابی که شنیدم خشکم زد و دستم بی جون شد خودمو روی زمین انداختم نه امکان نداره! آخه چطور این اتفاق برای جونگ کوک افتاد؟! پس تمام این مدت ا.ت....نه، نه نباید بزارم که اینطور بشه! باید ا.ت رو نجات بدم....افرادم رو فرستادم دنبال ا.ت.....
ویو ا.ت
سرم خیلی درد میکرد که یهو اون مرد عوضی پرتم کرد که روی یه چیز نرم افتادم نکنه که تخته؟ بعد داشت پاهام رو باز میکرد ولی دستمام همچنان بسته بود !ولی چرا؟ نکنه که میخواد....وای نه من نمیتونم اجازه ی همچین کاری رو بهش بدم یه دفعه دیدم داشت دکمه هام رو باز میکرد! دستام بسته بود و نمیتونستم کاری کنم! یه دفعه داد زدم:
ا.ت: ولم کن عوضی!
آره تنها راه اینکه ولم کنه همین بود! باید اونقد روی مخش راه میرفتم که کتکم بزنه ولی باهام اینکارو نکنه!ولی اگه با این کارم باعث شدم که محکم تر انجام بده چی؟!.........
۵۳۳
۲۵ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.