(عشق در مدرسه) پارت ۱
از زبان ات:
امروز قرار بود برم دانشگاه تا ثبت نام کنم با بابام میرفتم اصلا حوصله درس و مدرسه رو ندارم هووووفففف ولی متاسفانه مجبورم برم لباسامو پوشیدم آماده شدم و رفتم پایین تا با بابام بریم
راستی یادم رفت بگم من 23سالمه (علامت باباش&)
&آماده ای
_اره
&پس بریم
_باشه
از در عمارت اومدیم بیرون و سوار ماشین شدیم و راه افتادیم (راستی بابای ات مافیا هست) رفتیم مدرسه و کارای ثبت نام رو کردم از فردا باید میرفتم کتابامو هم خریدم دوباره برگشتیم خونه با اینکه کاری نکرده بودم ولی خسته شده بودم رفتم بالا تو اتاقم و خودمو پرت کردم رو تخت بدون اینکه لباسامو عوض کنم کم کم چشمام گرم شد و خواب رفتم......
از زبان تهیونگ:من کیم تهیونگم25سالمه یکی از مافیا های بزرگ کره که کل کشور ازم وحشت دارن یکی از رقیبام که خیلی عوضی بود و شمش و طلا هامو دزدیده بود رو ردشو زدم فهمیدم که یه پسر داره که داره درس میخونه تصمیم گرفتم با رفتن به دانشگاه پسرشو گروگان بگیرم تا چیزایی رو که کش رفته بهم برگردونه رفتم همون دانشگاهی که درس میخوند داخلش ثبت نام کردم و از فردا قرار بود که برم دانشگاه هووووف ببین این عوضی منو مجبور کرده که چیکار کنم ولی به زودی به غلط کردن میندازمش (پوزخند)
امروز قرار بود برم دانشگاه تا ثبت نام کنم با بابام میرفتم اصلا حوصله درس و مدرسه رو ندارم هووووفففف ولی متاسفانه مجبورم برم لباسامو پوشیدم آماده شدم و رفتم پایین تا با بابام بریم
راستی یادم رفت بگم من 23سالمه (علامت باباش&)
&آماده ای
_اره
&پس بریم
_باشه
از در عمارت اومدیم بیرون و سوار ماشین شدیم و راه افتادیم (راستی بابای ات مافیا هست) رفتیم مدرسه و کارای ثبت نام رو کردم از فردا باید میرفتم کتابامو هم خریدم دوباره برگشتیم خونه با اینکه کاری نکرده بودم ولی خسته شده بودم رفتم بالا تو اتاقم و خودمو پرت کردم رو تخت بدون اینکه لباسامو عوض کنم کم کم چشمام گرم شد و خواب رفتم......
از زبان تهیونگ:من کیم تهیونگم25سالمه یکی از مافیا های بزرگ کره که کل کشور ازم وحشت دارن یکی از رقیبام که خیلی عوضی بود و شمش و طلا هامو دزدیده بود رو ردشو زدم فهمیدم که یه پسر داره که داره درس میخونه تصمیم گرفتم با رفتن به دانشگاه پسرشو گروگان بگیرم تا چیزایی رو که کش رفته بهم برگردونه رفتم همون دانشگاهی که درس میخوند داخلش ثبت نام کردم و از فردا قرار بود که برم دانشگاه هووووف ببین این عوضی منو مجبور کرده که چیکار کنم ولی به زودی به غلط کردن میندازمش (پوزخند)
۴۵.۸k
۰۵ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.