وقتی ازش ضربه خوردی ❦پارت𝟔𝟎❦
وسایلارو گذاشتم رو اپن و مشغول خورد کردن شدم که دستای یونگی دور کمرم حلقه شد و شونه هام که از لباسم زده بود بیرون رو خیس بوسید (اگه پیج قبلیم مسدود نشده بود و الان حالم بد نبود میخواستم تو این قسمت شمارو سکته بدم یعنی تمام اون حرفایی که آخر پارت قبل گفتم الکی بود ببخشید که منتظرتون گذاشتم حالم اصلا خوب نی چون پیج قبلیم مسدود شد لطفا دوباره ازم حمایت کنید تا احساس تنهایی نکنم🥲🥺)
یونگی=بیبی.......خیلی دوست دارم
ا.ت=منم همینطور
یونگی بوسه ای دیگه رو گونم زد و چند تا بوسه ی ریز روی گردنم و بعد رفت تو اتاق تا موهاشو خشک کنه .
لبخندی از سر خوشحالی زدم و مواد رو ریختم تو ماهیتابه تا تفت بدم و بعد مشغول گوشت شدم .
یونگی=ا.ت امروز میگم وسایلاتو بیارن خونه
ا.ت=نیارن هم مهم نیس.....فقط لباس بود بقیه ی چیزا نیازم نیست .
یونگی=فردا میریم سفر
ا.ت=برای چی ؟
یونگی=میریم ماه عسل
ا.ت=کار نداری ؟
یونگی=نه....داشته باشمم مهم نیست....بدون ماه عسل که نمیشه
لبخندی زدم و سرم رو تکون دادم و زیر گاز رو کمتر کردم و رفتم کنار یونگی روی کاناپه نشستم که مثل همیشه دستمو کشید و منو انداخت تو بغلش .
ا.ت=خیلی خوشحالم که باهات ازدواج کردم
یونگی=منم همینطور
لبخندی زد و دوباره پیشونیم رو بوسید و بعد لبم رو .
ا.ت=قول بده تا آخر عمرم کنارم بمونی و هیچ وقت نسبت بهم سرد نشی .
یونگی=قول میدم
ا.ت=اگه یه روز بزنی زیرش و احساست نسبت بهم عوض شه ولت میکنم......از الان اینو بدون.......احساس تظاهری و فیک هم قبول نیست
یونگی میخواست چیزی بگه که زنگ در خونه زده شد و...
کی بود ؟..........
بچه ها لطفا فالوم کنید تا تنها نباشم
بخدا داشتم گریه میکردم چرا پیجم غیرفعال شد آخه من که چیز بدی نذاشتم🥺😭
گذاشتم ؟؟؟ :(
یونگی=بیبی.......خیلی دوست دارم
ا.ت=منم همینطور
یونگی بوسه ای دیگه رو گونم زد و چند تا بوسه ی ریز روی گردنم و بعد رفت تو اتاق تا موهاشو خشک کنه .
لبخندی از سر خوشحالی زدم و مواد رو ریختم تو ماهیتابه تا تفت بدم و بعد مشغول گوشت شدم .
یونگی=ا.ت امروز میگم وسایلاتو بیارن خونه
ا.ت=نیارن هم مهم نیس.....فقط لباس بود بقیه ی چیزا نیازم نیست .
یونگی=فردا میریم سفر
ا.ت=برای چی ؟
یونگی=میریم ماه عسل
ا.ت=کار نداری ؟
یونگی=نه....داشته باشمم مهم نیست....بدون ماه عسل که نمیشه
لبخندی زدم و سرم رو تکون دادم و زیر گاز رو کمتر کردم و رفتم کنار یونگی روی کاناپه نشستم که مثل همیشه دستمو کشید و منو انداخت تو بغلش .
ا.ت=خیلی خوشحالم که باهات ازدواج کردم
یونگی=منم همینطور
لبخندی زد و دوباره پیشونیم رو بوسید و بعد لبم رو .
ا.ت=قول بده تا آخر عمرم کنارم بمونی و هیچ وقت نسبت بهم سرد نشی .
یونگی=قول میدم
ا.ت=اگه یه روز بزنی زیرش و احساست نسبت بهم عوض شه ولت میکنم......از الان اینو بدون.......احساس تظاهری و فیک هم قبول نیست
یونگی میخواست چیزی بگه که زنگ در خونه زده شد و...
کی بود ؟..........
بچه ها لطفا فالوم کنید تا تنها نباشم
بخدا داشتم گریه میکردم چرا پیجم غیرفعال شد آخه من که چیز بدی نذاشتم🥺😭
گذاشتم ؟؟؟ :(
۷۶.۲k
۲۷ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.