در دیار کربلا آن وادی پرشور و پرخون
در دیار کربلا آن وادی پرشور و پرخون
خواست خیل عشق تازد بردل لیلای مجنون
در خرام آمد علی با قامت زیبا وموزون
در پی آن شاه دین باخاطری ازغصه محزون
زیرلب می گفت گویا این کلام ذات همچون
لن تنالوالبر حتی تنفقوا مما تحبون
اشک حسرت موج زد در دیده شه همچو دریا
رو بحق بنمود گفت ای ذوالجلال حی ویکتا
این جوان که خلق وخلق ومنطقش باشدچوطاها
من به پای خود فرستادم سوی قوم اعدا
خود گواهم باش این معنا مرا بنمود مفتون
لن تنالوالبر حتی تنفقوا مما تحبون
باغبان پیر اندر راه سرو گلعذاری
دل بسوزازالتهاب واشک غم در دیده جاری
گفت جانا چون به کوی مرگ رهسپاری
چندگامی زن به پیش من که تاکامم برآری
جان به جانان ده که لیلایت شود ازغصه مجنون
لن تنالوالبر حتی تنفقوا مما تحبون
شاهزاده دید شه رااز محبت بی شکیب است
موسم هجران گل هنگام شور عندلیب است
گفتا باباصبرفرما وصل جانان عنقریب است
شیوه توصبر وشیون کارلیلای غریب است
بگذر ازمن تاشوم در راه دین آغشته برخون
لن تنالوالبر حتی تنفقوا مما تحبون
تا کند ایثارجان شهزاده قصد اشقیا کرد
در فراق خود غزالان حرم را مبتلا کرد
شاه مظلومان سبیل اشک از دل عقده وا کرد
پس سپاه کینه را باخاطر محزون صدا کرد
صد چو اکبرفدای این کلام نغز وموزون
لن تنالوالبر حتی تنفقوا مما تحبون
خواست خیل عشق تازد بردل لیلای مجنون
در خرام آمد علی با قامت زیبا وموزون
در پی آن شاه دین باخاطری ازغصه محزون
زیرلب می گفت گویا این کلام ذات همچون
لن تنالوالبر حتی تنفقوا مما تحبون
اشک حسرت موج زد در دیده شه همچو دریا
رو بحق بنمود گفت ای ذوالجلال حی ویکتا
این جوان که خلق وخلق ومنطقش باشدچوطاها
من به پای خود فرستادم سوی قوم اعدا
خود گواهم باش این معنا مرا بنمود مفتون
لن تنالوالبر حتی تنفقوا مما تحبون
باغبان پیر اندر راه سرو گلعذاری
دل بسوزازالتهاب واشک غم در دیده جاری
گفت جانا چون به کوی مرگ رهسپاری
چندگامی زن به پیش من که تاکامم برآری
جان به جانان ده که لیلایت شود ازغصه مجنون
لن تنالوالبر حتی تنفقوا مما تحبون
شاهزاده دید شه رااز محبت بی شکیب است
موسم هجران گل هنگام شور عندلیب است
گفتا باباصبرفرما وصل جانان عنقریب است
شیوه توصبر وشیون کارلیلای غریب است
بگذر ازمن تاشوم در راه دین آغشته برخون
لن تنالوالبر حتی تنفقوا مما تحبون
تا کند ایثارجان شهزاده قصد اشقیا کرد
در فراق خود غزالان حرم را مبتلا کرد
شاه مظلومان سبیل اشک از دل عقده وا کرد
پس سپاه کینه را باخاطر محزون صدا کرد
صد چو اکبرفدای این کلام نغز وموزون
لن تنالوالبر حتی تنفقوا مما تحبون
۱.۰k
۲۸ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.