فیک(سرنوشت بد)P11
اوج گریه هام رفت بالا و بریده بریده اسمشو صدا میزدم
میونگ:ته..تهیونگ
اومد سمتم و بغلم کرد
ته:میونگ این چه وضعیه
فورا بغلش کردم و اونم در مقابل بغلم کرد
یونگی:شما همو میشناسین
ته:میونگ دوست دخترمه چرا اوردیش اینجا ها
آروم سرمو آوردم بالا و توی چشای تهیونگ نگا کردم
ته:اشکال نداره الان میریم
آروم بلندم کرد و میخاستیم از در بریم بیرون که یونگی گفت:خبر داری دوست دخترت توی بار کار میکنه؟
یونگی:هه خبر نداشتی عجیبه
ته:خفه شو
بعد از این جمله تهیونگ از اتاق خارج شدیم و رفتیم توی یه اتاق دیگه
یه جعبه آورد و زخم گوشه لبم رو تمیز کرد میتونستم عصبانیت رو از تو چشاش ببینم آروم گفتم:ببخشید
ته:چرا
میونگ:اینکه نگفتم میرم بار
سکوت کرد
میونگ:نمیخوای چیزی بگی
ته:امشب اینجا بمون فردا میبرمت خونه خودت
داشت میرفت که دستشو گرفتم نمیدونم چرا ولی بغض کرده بودم
میونگ:میشه پیش من بمونی لطفا
کم کم اشکام از چشام سرازیر شد
میونگ:من مع..معذرت میخوام نبا.. نباید
اومد بغلم کرد و با دستاش صورتمو قاب کرد
ته:آروم باش باشه من تحمل اشکای تورو ندارم
دوباره بغلم و کنارم دراز کشید
میونگ:تهیونگ اون کیه
ته:داداش ناتنیم
میونگ:چرا منو آورد اینجا
ته:اون یه عوضیه هردختری که به نظرش خوب بیاد رو میاره اینجا
تو به این چیزا فکر نکن
میونگ:باشه
چشامو بستم و کمکم به خواب فرو رفتم
میونگ:ته..تهیونگ
اومد سمتم و بغلم کرد
ته:میونگ این چه وضعیه
فورا بغلش کردم و اونم در مقابل بغلم کرد
یونگی:شما همو میشناسین
ته:میونگ دوست دخترمه چرا اوردیش اینجا ها
آروم سرمو آوردم بالا و توی چشای تهیونگ نگا کردم
ته:اشکال نداره الان میریم
آروم بلندم کرد و میخاستیم از در بریم بیرون که یونگی گفت:خبر داری دوست دخترت توی بار کار میکنه؟
یونگی:هه خبر نداشتی عجیبه
ته:خفه شو
بعد از این جمله تهیونگ از اتاق خارج شدیم و رفتیم توی یه اتاق دیگه
یه جعبه آورد و زخم گوشه لبم رو تمیز کرد میتونستم عصبانیت رو از تو چشاش ببینم آروم گفتم:ببخشید
ته:چرا
میونگ:اینکه نگفتم میرم بار
سکوت کرد
میونگ:نمیخوای چیزی بگی
ته:امشب اینجا بمون فردا میبرمت خونه خودت
داشت میرفت که دستشو گرفتم نمیدونم چرا ولی بغض کرده بودم
میونگ:میشه پیش من بمونی لطفا
کم کم اشکام از چشام سرازیر شد
میونگ:من مع..معذرت میخوام نبا.. نباید
اومد بغلم کرد و با دستاش صورتمو قاب کرد
ته:آروم باش باشه من تحمل اشکای تورو ندارم
دوباره بغلم و کنارم دراز کشید
میونگ:تهیونگ اون کیه
ته:داداش ناتنیم
میونگ:چرا منو آورد اینجا
ته:اون یه عوضیه هردختری که به نظرش خوب بیاد رو میاره اینجا
تو به این چیزا فکر نکن
میونگ:باشه
چشامو بستم و کمکم به خواب فرو رفتم
۲.۹k
۲۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.