پارت چهل و نه رمان love is still beautiful
پارت چهل و نه رمان love is still beautiful
بم بم:نه نههه بیخیال اکستن بشید بیاید رو ویکی و جیمین کرم بریزیم نظرتون؟ امیلی:ارههه بم بم تو هم میدونستی ویکی و جیمین همو دوس...با دیدن مارک که با عجله طرفمون میومد حرفو قطع کردیم مارک:امیلی لیانا کجاست؟ امیلی:میز ۲۵ واستااا بینممم تو چیکار ناموس مردم داری پسره بی حیاااا مارک:چته بابا فلشش دست من بود میخواستم بهش بدم هلن:چرا شب بهش نمیدی چرا الان میخوای بهش بدی چرا لیان باید فلششو به تو بده چرا تو باید ازش فلش بگیری؟...خلاصه عین رپرا هی پشت هم زر زر کردم که اخرش مارک دستشو گذاشت رو دهنم مارک:محض رضای خدا دو دقه ساکت شو یدونه فلش بود پ چته رابطه ی فیثاغورسو که حل نمیکنی لعنتی یوگیوم:ماااارک هلن و امیلی راست میگن تو چرا باید به لیان فلش بدی نه چیزه ینی ازش بگیری به دختر مردم چیکار داری هااان اصن چرا همش داری از لیان حرف میزنی همش بهش توجه میکنی بم بم:تازهههه اون روز عکسشو رو والپیپر گوشیت دیدممممم ...مارک عین بدبختا برگشت نگاهمون کرد مارک:بابا من فقط یه دونه فلش ازش گرفتم امیلی: جلوی چشمان زیبا و دلربایم نباش و جو را متشنج نساز داریم نقشه خرابکاری میکشیم بروووو
مارک:میز ۲۵ بود دیگه؟ هلن:ارهههه بروووو
مارک یه نگاه متعجب بهمون کرد و رفت امیلی:پس سوژه ی مورد نظر ویکی جیمین ها؟ یوگیوم:اره هلن:بیاید اذیتشون کنیم امیلی من میرم پیش جیمین ویکی رو حرص بدم امیلی:پس یوگی تو برو پیش ویکی چرت و پرت بگو ولی هی بهش نزدیک شو و درخواست رقص بده اوکی؟ یوگیوم: اوکیه
امیلی: هلن تو هم هی سعی کن عشوه خرکی بیای😂
با غیض به امیلی نگاه کردم پوکر شدم رفتم سمت جیمین یوگیوم هم رفت سمت ویکی (امیلی):خب بم بمی منو تو موندیم بیا از این صحنه های زیبا و حرص خوردن های بسی زیبا دیدن کنیم بم بم:تو خود شیطانی دختر من:میدونم ولی وقتی اینقدر مغرورن که بهم اعتراف نمیکنن مجبور میشم از این روشها استفاده کنم
بم بم:امیلی من: بلی؟ بم بم:گذشتت خیلی بد بود خیلی دلم میخواد مثل تو بتونم با سختیام کنار بیام من:بم بمی تو از منم قوی تری بم بم:خیلی شیطونی ولی بازم خیلی مهربونی من:یاااااح میزنمتاااا به من نگو مهربون بم بم:هااار هااار هااار هر چقد دلم میخواد بهت میگم من:عوضی بم بم:بیا بریم ببینیم این دوتا چه غلطی کردن (جیمین):کنار جیهوپ و شوگا هیونگ نشسته بودم نگاهم روی ویکی بود داشتم حرص میخوردم اون پسره کیه که دلش براش تنگ میشه ولی برای من دلش تنگ نمیشه یهو دیدم یوگیوم رفت سمتش بغلش کرد و باهاش حرف زد سرشو توی گردن ویکی فرو برده بود یا من زیادی حساس شدم؟ با بوسه ای که رو گونه ی ویکی گذاشت خون جلو چشمامو گرفت چرا ویکی پسش نمیزد دست ویکی رو کشید با خودش برد وسط
بم بم:نه نههه بیخیال اکستن بشید بیاید رو ویکی و جیمین کرم بریزیم نظرتون؟ امیلی:ارههه بم بم تو هم میدونستی ویکی و جیمین همو دوس...با دیدن مارک که با عجله طرفمون میومد حرفو قطع کردیم مارک:امیلی لیانا کجاست؟ امیلی:میز ۲۵ واستااا بینممم تو چیکار ناموس مردم داری پسره بی حیاااا مارک:چته بابا فلشش دست من بود میخواستم بهش بدم هلن:چرا شب بهش نمیدی چرا الان میخوای بهش بدی چرا لیان باید فلششو به تو بده چرا تو باید ازش فلش بگیری؟...خلاصه عین رپرا هی پشت هم زر زر کردم که اخرش مارک دستشو گذاشت رو دهنم مارک:محض رضای خدا دو دقه ساکت شو یدونه فلش بود پ چته رابطه ی فیثاغورسو که حل نمیکنی لعنتی یوگیوم:ماااارک هلن و امیلی راست میگن تو چرا باید به لیان فلش بدی نه چیزه ینی ازش بگیری به دختر مردم چیکار داری هااان اصن چرا همش داری از لیان حرف میزنی همش بهش توجه میکنی بم بم:تازهههه اون روز عکسشو رو والپیپر گوشیت دیدممممم ...مارک عین بدبختا برگشت نگاهمون کرد مارک:بابا من فقط یه دونه فلش ازش گرفتم امیلی: جلوی چشمان زیبا و دلربایم نباش و جو را متشنج نساز داریم نقشه خرابکاری میکشیم بروووو
مارک:میز ۲۵ بود دیگه؟ هلن:ارهههه بروووو
مارک یه نگاه متعجب بهمون کرد و رفت امیلی:پس سوژه ی مورد نظر ویکی جیمین ها؟ یوگیوم:اره هلن:بیاید اذیتشون کنیم امیلی من میرم پیش جیمین ویکی رو حرص بدم امیلی:پس یوگی تو برو پیش ویکی چرت و پرت بگو ولی هی بهش نزدیک شو و درخواست رقص بده اوکی؟ یوگیوم: اوکیه
امیلی: هلن تو هم هی سعی کن عشوه خرکی بیای😂
با غیض به امیلی نگاه کردم پوکر شدم رفتم سمت جیمین یوگیوم هم رفت سمت ویکی (امیلی):خب بم بمی منو تو موندیم بیا از این صحنه های زیبا و حرص خوردن های بسی زیبا دیدن کنیم بم بم:تو خود شیطانی دختر من:میدونم ولی وقتی اینقدر مغرورن که بهم اعتراف نمیکنن مجبور میشم از این روشها استفاده کنم
بم بم:امیلی من: بلی؟ بم بم:گذشتت خیلی بد بود خیلی دلم میخواد مثل تو بتونم با سختیام کنار بیام من:بم بمی تو از منم قوی تری بم بم:خیلی شیطونی ولی بازم خیلی مهربونی من:یاااااح میزنمتاااا به من نگو مهربون بم بم:هااار هااار هااار هر چقد دلم میخواد بهت میگم من:عوضی بم بم:بیا بریم ببینیم این دوتا چه غلطی کردن (جیمین):کنار جیهوپ و شوگا هیونگ نشسته بودم نگاهم روی ویکی بود داشتم حرص میخوردم اون پسره کیه که دلش براش تنگ میشه ولی برای من دلش تنگ نمیشه یهو دیدم یوگیوم رفت سمتش بغلش کرد و باهاش حرف زد سرشو توی گردن ویکی فرو برده بود یا من زیادی حساس شدم؟ با بوسه ای که رو گونه ی ویکی گذاشت خون جلو چشمامو گرفت چرا ویکی پسش نمیزد دست ویکی رو کشید با خودش برد وسط
۳۰.۸k
۱۶ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.