عشق ابدی P.t 4 آخر
بعد از اینکه دکتر رفت کوک پیش ا/ت دراز کشید و ا/ت رو تو بغلش گرفت
ویو کوک:
همش تخصیر من بود..من بهش آسیب زدم
به جای زخمی که در اثر سیلی که من زدم نگاه کردم..کبود شده بود..خیلی پشیمونم..کاری کردم که فرشته کوچولوم از من بترسه..
راوی:
جونگ کوک همینجور فکر میکرد که خوابش برد..
۲۰مین بعد...
ا/ت ویو:چشمام رو آروم باز کردم و کوکی رو دیدم که کنارم عین یه بانی کیوت خوابش برده بود
با سردردی که گرفتم تازه یادم افتاد چی شد
از رو تخت بلند شدم
که دیدم بیدار شد
راوی:
+ا/ت..
-تو میخوای من بمیرم..؟(با چشم های اشکی)
+نه نه ا/ت گوش کن..
-چیو هاااا چیووو(گریه شدید)
که یهو جونگ کوک محکم بغلش کرد
+ببخشید من واقعاً متاسفم..نزاشتی توضیح بدم
-چی هق چیرو؟
جونگ کوک تمام ماجرا رو به ا/ت گفت
+ببخشید که بهت آسیب زدم. من عصبانی بودم حرف هامو جدی نگیر
من از ته دل عاشقتم و میمونم
ببخشید که باهات سرد بودم
میبخشی
-هق
+فرشته ی من بخشیدی بانی تو؟
-ببخشید هققققق
+هی هی گریه نکن فرشتم تو چرا معذرت خواهی میکنی؟(سرت رو بوس میکنه)
-هق آخه من هق زود قضاوت کردم هق
+نه بیب تخصیر من بود
بخشیدی؟
-آره:)
+قول میدم دیگه بهت آسیب نزنم بیب
-دوسِت دارم
+منم عشقم... راستی باید استراحت کنی
-باشه... ولی به شرط اینکه بغلم کنی(لبخند)
+اوکی بیبی کوچولو(لبخند)
رفتن رو تخت دراز کشیدن و همدیگه بغل کردن و ا/ت خوابید
بعد که کوک متمئن شد ا/ت آرومه و قلبش آرومه کنارش خوابید
و از اون موقع به بعد هیچ وقت دعوا نکردن و عاشقانه زندگی کردن
پایان:)
خوشتون اومد؟
قراره به زودی فیک ته ته رو بنویسم
با کامنتا بهم روحیه بدید
بای بای
ویو کوک:
همش تخصیر من بود..من بهش آسیب زدم
به جای زخمی که در اثر سیلی که من زدم نگاه کردم..کبود شده بود..خیلی پشیمونم..کاری کردم که فرشته کوچولوم از من بترسه..
راوی:
جونگ کوک همینجور فکر میکرد که خوابش برد..
۲۰مین بعد...
ا/ت ویو:چشمام رو آروم باز کردم و کوکی رو دیدم که کنارم عین یه بانی کیوت خوابش برده بود
با سردردی که گرفتم تازه یادم افتاد چی شد
از رو تخت بلند شدم
که دیدم بیدار شد
راوی:
+ا/ت..
-تو میخوای من بمیرم..؟(با چشم های اشکی)
+نه نه ا/ت گوش کن..
-چیو هاااا چیووو(گریه شدید)
که یهو جونگ کوک محکم بغلش کرد
+ببخشید من واقعاً متاسفم..نزاشتی توضیح بدم
-چی هق چیرو؟
جونگ کوک تمام ماجرا رو به ا/ت گفت
+ببخشید که بهت آسیب زدم. من عصبانی بودم حرف هامو جدی نگیر
من از ته دل عاشقتم و میمونم
ببخشید که باهات سرد بودم
میبخشی
-هق
+فرشته ی من بخشیدی بانی تو؟
-ببخشید هققققق
+هی هی گریه نکن فرشتم تو چرا معذرت خواهی میکنی؟(سرت رو بوس میکنه)
-هق آخه من هق زود قضاوت کردم هق
+نه بیب تخصیر من بود
بخشیدی؟
-آره:)
+قول میدم دیگه بهت آسیب نزنم بیب
-دوسِت دارم
+منم عشقم... راستی باید استراحت کنی
-باشه... ولی به شرط اینکه بغلم کنی(لبخند)
+اوکی بیبی کوچولو(لبخند)
رفتن رو تخت دراز کشیدن و همدیگه بغل کردن و ا/ت خوابید
بعد که کوک متمئن شد ا/ت آرومه و قلبش آرومه کنارش خوابید
و از اون موقع به بعد هیچ وقت دعوا نکردن و عاشقانه زندگی کردن
پایان:)
خوشتون اومد؟
قراره به زودی فیک ته ته رو بنویسم
با کامنتا بهم روحیه بدید
بای بای
۳۱.۱k
۱۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.