part:3
(انجلا)
..............پرونده...............
ساعت 35: 1 قرار دارن
تو چند سال ااخیر کارهایی مثل
قاچاق اعضای بدن
دزدین دخترا و فروختنشون به خر پولای کشورای دیگه
قاچاق اسلحه و مواد مخدر
کشتن ادم ها
.................
چی تموم شد ؟ مطمعنید چییزیو جا نزاشتید؟( تیکه مانند) این همه خلاففف؟؟؟
مقیه صفحه ها هم عکس بود
لب تابمو برداشتتن و سعی کردم راجب این خلافکار تصوری عکسی پیدا کنم
ولی هیچی حتی ی عکسم راجب رئسشون جونگکوک نبود ففط تصویر هایی از چندتا افرداش که دسگیر شدن
همون موقعه لبتابم شروع به زنگ زدن کرد
تماس تصویری
جواب دادم که با خانم پارک مواجعه شدم.
انجلا: سلام
پارک: پرونده رو خوندی
انجلا: بله تازه تموم شد
پارک : خب پس فردا اول وقت با مدارک میای و بقیه کارا هم بت میگم
انجلا: چشم
بدون حرفی قط کرد
ایشش زنیکه رو مخ.
دراز کشیدم و همونجا خوابم برد
.. .........................................
با حس خشکی بیدار شدم
انجلا: ای کمرمممم.نابود شد
به ساعت نگا کردم که ۷ صبح بود
از رخت خواب بیرون امدم و به سرویس رفتم بعد از انجام کارا بیرون امدم و موهامو شونه کردم که بهم ریختگیش درس شه سوشرت و شلوار مشکیمو همراه با یه نیم تنه ورزشی قرمز پوشیدم و به ادرس دیروز رفتم
بم گفتن که تو یه سالنی منتظر باشم
وسط سالن منتطر بودم که یه پسر جذاب امد داخل
یونگی: تو عضوع جدیدی؟
انجلا: ارع
یونگی : اوکی بیا چندتا چییزو توضیح بدم
از جام بلند شدمو ب سمتش رفتم
یونگی: ببین تو اینجا با من تمرین میکنی من دلم نمیسوزه میزنم پس حواستو جمع کن بد اینکه شب با لباسی که بت میدن راس ساعت 12شب جلو در این ساختمون میبینیم همو وسط ماموریت نافرمانی نمیکنی چون اصلا حوصله دردسر ندارم
انجلا: باشه
یونگی : اول از تیر اندازه شروع میکنیم بریم
دنبالش رفتم ی زمین با ادمک هایی زیاد
یونگی: هعی
به طرفش برگشتم که یه اسلحه رو به سمتم پرت کرد
یونگی: میخوام بدونم تو چه سطحی هستی ...نشونم بده
انجلا:باشه
دوتامو محافظ گوشو زدیم سوشرتمو دراوردم که فقط با یه نیم تنه ورزشی موندم
به از عرص زمین به عقب رفتم از جای شروع ادمکاد
به طرفشون نشونه گرفتم به جلو حرکت کردم
بدون خطا و جا انداختم سر همه ی ادمک هارو ترکوندم
به انتها رسیدم محافط گوشو برداشتم طرف اون پسره برگشتم
منتظر حرکتی ازش بودم
یونگی : اولین خوب بود
به سممتم امد
یونگی: من مین یونگیم ولی بقیه سازمانا و خلافکارا منو به شوگا میشناسن
انجلا: خشبختم منم پارک انجلام ....شب فقط منو توییم؟
یونگی: نه هستن بازم شب باشون اشنا میشی
انجلا: باشه ...تموم شد؟
یونگی: ارع تو روز اولت پس کاملا استراحت کن منم بچه هارو اماده میکنم اینو بدون هر روز به سادگی امروز نیسس
انجلا: باشه
یونگی: فعلا
برگشتو رف
پسره سردیه ولی خوبه
..............پرونده...............
ساعت 35: 1 قرار دارن
تو چند سال ااخیر کارهایی مثل
قاچاق اعضای بدن
دزدین دخترا و فروختنشون به خر پولای کشورای دیگه
قاچاق اسلحه و مواد مخدر
کشتن ادم ها
.................
چی تموم شد ؟ مطمعنید چییزیو جا نزاشتید؟( تیکه مانند) این همه خلاففف؟؟؟
مقیه صفحه ها هم عکس بود
لب تابمو برداشتتن و سعی کردم راجب این خلافکار تصوری عکسی پیدا کنم
ولی هیچی حتی ی عکسم راجب رئسشون جونگکوک نبود ففط تصویر هایی از چندتا افرداش که دسگیر شدن
همون موقعه لبتابم شروع به زنگ زدن کرد
تماس تصویری
جواب دادم که با خانم پارک مواجعه شدم.
انجلا: سلام
پارک: پرونده رو خوندی
انجلا: بله تازه تموم شد
پارک : خب پس فردا اول وقت با مدارک میای و بقیه کارا هم بت میگم
انجلا: چشم
بدون حرفی قط کرد
ایشش زنیکه رو مخ.
دراز کشیدم و همونجا خوابم برد
.. .........................................
با حس خشکی بیدار شدم
انجلا: ای کمرمممم.نابود شد
به ساعت نگا کردم که ۷ صبح بود
از رخت خواب بیرون امدم و به سرویس رفتم بعد از انجام کارا بیرون امدم و موهامو شونه کردم که بهم ریختگیش درس شه سوشرت و شلوار مشکیمو همراه با یه نیم تنه ورزشی قرمز پوشیدم و به ادرس دیروز رفتم
بم گفتن که تو یه سالنی منتظر باشم
وسط سالن منتطر بودم که یه پسر جذاب امد داخل
یونگی: تو عضوع جدیدی؟
انجلا: ارع
یونگی : اوکی بیا چندتا چییزو توضیح بدم
از جام بلند شدمو ب سمتش رفتم
یونگی: ببین تو اینجا با من تمرین میکنی من دلم نمیسوزه میزنم پس حواستو جمع کن بد اینکه شب با لباسی که بت میدن راس ساعت 12شب جلو در این ساختمون میبینیم همو وسط ماموریت نافرمانی نمیکنی چون اصلا حوصله دردسر ندارم
انجلا: باشه
یونگی : اول از تیر اندازه شروع میکنیم بریم
دنبالش رفتم ی زمین با ادمک هایی زیاد
یونگی: هعی
به طرفش برگشتم که یه اسلحه رو به سمتم پرت کرد
یونگی: میخوام بدونم تو چه سطحی هستی ...نشونم بده
انجلا:باشه
دوتامو محافظ گوشو زدیم سوشرتمو دراوردم که فقط با یه نیم تنه ورزشی موندم
به از عرص زمین به عقب رفتم از جای شروع ادمکاد
به طرفشون نشونه گرفتم به جلو حرکت کردم
بدون خطا و جا انداختم سر همه ی ادمک هارو ترکوندم
به انتها رسیدم محافط گوشو برداشتم طرف اون پسره برگشتم
منتظر حرکتی ازش بودم
یونگی : اولین خوب بود
به سممتم امد
یونگی: من مین یونگیم ولی بقیه سازمانا و خلافکارا منو به شوگا میشناسن
انجلا: خشبختم منم پارک انجلام ....شب فقط منو توییم؟
یونگی: نه هستن بازم شب باشون اشنا میشی
انجلا: باشه ...تموم شد؟
یونگی: ارع تو روز اولت پس کاملا استراحت کن منم بچه هارو اماده میکنم اینو بدون هر روز به سادگی امروز نیسس
انجلا: باشه
یونگی: فعلا
برگشتو رف
پسره سردیه ولی خوبه
۶.۱k
۳۰ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.