رمان عشق یا خانواده پارت ۲۴
"ادمین "
بعد از خوردن شام ا/ت و تهیونگ رفتن تا بخوابن تا برای دو روز دیگه آماده بشن
"ویو /ت"
صبح ساعت ۶:۳۰ از خواب پاشدم تهیونگ یه طرف تخت خواب بود جوری که انگار بیهوش شده بود.رفتم حموم موهام رو شستم و کار های لازمم رو کردم و اومدم بیرون رفتم تهیونگ رو بیدار کنم
ا/ت:تهیونگ،هوی تهیونگ باتوام بیدا شو صبح شده
تهیونگ: ساعت چنده؟
ا/ت:۷:۱۳ دقیقه
تهیونگ: اوکی
تهیونگ هم پاشد و من رفتم یونیفرم مدرسه ام رو پوشیدم و رفتم پایین آجوما صبحونه درست کرده بود
ا/ت: وای آجوما چه کردی؟
آجوما :نه بابا اینقدر ها هم زحمت نکشیدم
ا/ت: چی؟این همه غذا درست کردی
تهیونگ: صبحونه ات رو بخور همش فک میزنه ها
ا/ت: باز این شروع کرد ،اصلا دوست دارم تورو سننه قربونت برم .
تهیونگ: هع
آجوما :تا دیر نشده غذاتو بخور ا/ت
ا/ت:بر روی چشم
"(چند ساعت بعد )داخل مدرسه "
رفتم تو مدرسه
ا/ت:سلام به همگی
همه:سلام
ا/ت :گایز براتون یه سوپرایز دارم
دابین :چه سوپرایزی ؟
همه:آره چی؟
معلم اومد
ا/ت:بعدن بهتون میگم
همه :باشه
ادامه دارد
بعد از خوردن شام ا/ت و تهیونگ رفتن تا بخوابن تا برای دو روز دیگه آماده بشن
"ویو /ت"
صبح ساعت ۶:۳۰ از خواب پاشدم تهیونگ یه طرف تخت خواب بود جوری که انگار بیهوش شده بود.رفتم حموم موهام رو شستم و کار های لازمم رو کردم و اومدم بیرون رفتم تهیونگ رو بیدار کنم
ا/ت:تهیونگ،هوی تهیونگ باتوام بیدا شو صبح شده
تهیونگ: ساعت چنده؟
ا/ت:۷:۱۳ دقیقه
تهیونگ: اوکی
تهیونگ هم پاشد و من رفتم یونیفرم مدرسه ام رو پوشیدم و رفتم پایین آجوما صبحونه درست کرده بود
ا/ت: وای آجوما چه کردی؟
آجوما :نه بابا اینقدر ها هم زحمت نکشیدم
ا/ت: چی؟این همه غذا درست کردی
تهیونگ: صبحونه ات رو بخور همش فک میزنه ها
ا/ت: باز این شروع کرد ،اصلا دوست دارم تورو سننه قربونت برم .
تهیونگ: هع
آجوما :تا دیر نشده غذاتو بخور ا/ت
ا/ت:بر روی چشم
"(چند ساعت بعد )داخل مدرسه "
رفتم تو مدرسه
ا/ت:سلام به همگی
همه:سلام
ا/ت :گایز براتون یه سوپرایز دارم
دابین :چه سوپرایزی ؟
همه:آره چی؟
معلم اومد
ا/ت:بعدن بهتون میگم
همه :باشه
ادامه دارد
۲۶.۳k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.