pt4
قلعه ی تابوت گرگ//
کارلس: منتظر کلاغ خوشگلم رو بالکون وایساده بودم به ماه نگاه میکردم که اومد و روی شونم نشست....ببینن لونا برام چی نوشته(خوندن نامه) او اون تهیونگ احمق فکر کرده می تونی با هم بازی های بچگیش منو شکست بده ولی متاسفم نقط ضعف تو الان دست منه و کاری جز اطاعت از دستت بر نمیاد تا به عروسک کچولوت اسیبی نرسه....قبل از خواب رفتم تو سیاه چال تا به ا.ت سر بزنم و خبر هایی جدیدی رو بهش بگم
کارلس: خب خب می بینم هنوز زنده ای با این که هر شب به فاکت میدم روزی ۱۰ دقیقه تو جریان الکتریسیته ای ولی مقاوت خوبی داری برای راند امشب اماده ای؟
ا.ت: لطفا بزار من برم تو هیچ وقت به خواسته ات نمی رسی
کارلس: از بچگی هرچی خواستم به دست اوردم الانم هم تورو به دست میارم هم قلعه ی خوناشاما اون دوستای کوچولوت دارن لشکر درست میکنن در مقابل من ولی هیچ کاری از دستشون بر نمیاد
ا.ت:چطور تهیونگ هنوز متوجه نشده که اون من نیستم
کارلس: اون احمق تر از این حرفاست که به این زودی بفهمه و برای این که عادی جلوه کنم پدرم یعنی پدرمون رو فرستادم یه چند دقیقه ای بهشون حمله کنه و اونا فکر میکنن من مردم برای همین به هیچی شک نمی کنن
ا.ت: پست فترت عوضی
کاراس: سرباز امادش کن بیارش اتاق من
سرباز: چشم قربان
فردا در قلعه ی خوناشام ها//
تهیونگ: امروز زود تر از همه بیدار شدم و رفتم استقبال یونگی هیونگ و میز جلسه رو اماده کردم و تقسیم بندی انجام دادیم تقریبا برای جنگ اماده بودیم امروز دوشنبس و ما باید تا چهار شنبه این قضیه رو تمومش کنیم بعدشم باید میرفتم پیش مادر خونده گفته بود کارم داره
تو اتاق یوجین سو:
تهیونگ: مادر خونده گفتید کارم دارید
یوجین سو: بیا بشین پسرم ببین من روز اولی که اومدم اینجا روی قلب ا.ت نور سیاه دیدم و این به معنی خوب بودن ا.ت نیست
تهیونگ: امکان نداره بکا وقتی اومد اینجا روی قلب ا.ت هیچ سیاهی نبود نمی شه که سیاهی بعد از یه مدت تشکیل بشه
یوجین سو: درسته سیاهی مادر زاده و کاریش نمی شه کرد ولی من به فرضیه ی دیگه دارم
تهیونگ: چی؟
یوجین سو: اون ا.ت واقعی نیست
تهیونگ: یعنی چی؟ چطور می تونه ا.ت واقعی نباشه کوک خودش رفت و ا.ت رو از دست کارلس نجات داد
یوجین سو: تو مطمئنی واقعا ا.ت رو نجات دادید؟
تهیونگ: یعنی شما میگید اینا همش نقشه ی کارلسه و می دونسته ما داریم میایم و یکی دیگه رو به جای ا.ت گذاشته تا مارور گول بزنه
یوجین سو: دقیقا و اون کسی که جای ا.ته یه تقلید گره یعنی می تونه خودشو شبیه دیگران کنه اما فقط ظاهرش رو
تهیونگ: پس یعنی مرگ کارلس هم الکی بوده و ا.ت واقعی هنوز دست کارلسه و داره عزیتش میکنه
یوجین سو: فعلا عجله نکن و تا مطمئن نشدی کاری انجام نده رفتار ات رو باهاش تغییر نده تا من براش بپا بزارم
تهیونگ: اوکی ولی چه جوری می خواید براش بپا بذارید؟
_ یوجین سو با چوب دستیش یه گل سر درست کرد روش یه نمایه گذاشت
تهیونگ: این چیه؟
یوجین سو: این یه گل سره ای رو به ا.ت کادو بده و ازش بخواه هیچ وقت این رو از سرش در نیاره و این نمایه ای که روش گذاشتم باعث میشه ما صداش و تصویرش رو از توی گوی ببینیم
تهیونگ: چه باحال فقط کی بهش بدم؟
یوجین سو: همین الان
کارلس: منتظر کلاغ خوشگلم رو بالکون وایساده بودم به ماه نگاه میکردم که اومد و روی شونم نشست....ببینن لونا برام چی نوشته(خوندن نامه) او اون تهیونگ احمق فکر کرده می تونی با هم بازی های بچگیش منو شکست بده ولی متاسفم نقط ضعف تو الان دست منه و کاری جز اطاعت از دستت بر نمیاد تا به عروسک کچولوت اسیبی نرسه....قبل از خواب رفتم تو سیاه چال تا به ا.ت سر بزنم و خبر هایی جدیدی رو بهش بگم
کارلس: خب خب می بینم هنوز زنده ای با این که هر شب به فاکت میدم روزی ۱۰ دقیقه تو جریان الکتریسیته ای ولی مقاوت خوبی داری برای راند امشب اماده ای؟
ا.ت: لطفا بزار من برم تو هیچ وقت به خواسته ات نمی رسی
کارلس: از بچگی هرچی خواستم به دست اوردم الانم هم تورو به دست میارم هم قلعه ی خوناشاما اون دوستای کوچولوت دارن لشکر درست میکنن در مقابل من ولی هیچ کاری از دستشون بر نمیاد
ا.ت:چطور تهیونگ هنوز متوجه نشده که اون من نیستم
کارلس: اون احمق تر از این حرفاست که به این زودی بفهمه و برای این که عادی جلوه کنم پدرم یعنی پدرمون رو فرستادم یه چند دقیقه ای بهشون حمله کنه و اونا فکر میکنن من مردم برای همین به هیچی شک نمی کنن
ا.ت: پست فترت عوضی
کاراس: سرباز امادش کن بیارش اتاق من
سرباز: چشم قربان
فردا در قلعه ی خوناشام ها//
تهیونگ: امروز زود تر از همه بیدار شدم و رفتم استقبال یونگی هیونگ و میز جلسه رو اماده کردم و تقسیم بندی انجام دادیم تقریبا برای جنگ اماده بودیم امروز دوشنبس و ما باید تا چهار شنبه این قضیه رو تمومش کنیم بعدشم باید میرفتم پیش مادر خونده گفته بود کارم داره
تو اتاق یوجین سو:
تهیونگ: مادر خونده گفتید کارم دارید
یوجین سو: بیا بشین پسرم ببین من روز اولی که اومدم اینجا روی قلب ا.ت نور سیاه دیدم و این به معنی خوب بودن ا.ت نیست
تهیونگ: امکان نداره بکا وقتی اومد اینجا روی قلب ا.ت هیچ سیاهی نبود نمی شه که سیاهی بعد از یه مدت تشکیل بشه
یوجین سو: درسته سیاهی مادر زاده و کاریش نمی شه کرد ولی من به فرضیه ی دیگه دارم
تهیونگ: چی؟
یوجین سو: اون ا.ت واقعی نیست
تهیونگ: یعنی چی؟ چطور می تونه ا.ت واقعی نباشه کوک خودش رفت و ا.ت رو از دست کارلس نجات داد
یوجین سو: تو مطمئنی واقعا ا.ت رو نجات دادید؟
تهیونگ: یعنی شما میگید اینا همش نقشه ی کارلسه و می دونسته ما داریم میایم و یکی دیگه رو به جای ا.ت گذاشته تا مارور گول بزنه
یوجین سو: دقیقا و اون کسی که جای ا.ته یه تقلید گره یعنی می تونه خودشو شبیه دیگران کنه اما فقط ظاهرش رو
تهیونگ: پس یعنی مرگ کارلس هم الکی بوده و ا.ت واقعی هنوز دست کارلسه و داره عزیتش میکنه
یوجین سو: فعلا عجله نکن و تا مطمئن نشدی کاری انجام نده رفتار ات رو باهاش تغییر نده تا من براش بپا بزارم
تهیونگ: اوکی ولی چه جوری می خواید براش بپا بذارید؟
_ یوجین سو با چوب دستیش یه گل سر درست کرد روش یه نمایه گذاشت
تهیونگ: این چیه؟
یوجین سو: این یه گل سره ای رو به ا.ت کادو بده و ازش بخواه هیچ وقت این رو از سرش در نیاره و این نمایه ای که روش گذاشتم باعث میشه ما صداش و تصویرش رو از توی گوی ببینیم
تهیونگ: چه باحال فقط کی بهش بدم؟
یوجین سو: همین الان
۱۳۵
۱۹ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.