جهت مخالف
جهت مخالف
پارت ۵۳
ادمین ویو:
ات توی جاش بود و خوابش نمیبرد و به در زل زده بود از جاش بلند شد و دستاشو مشت کرد میخواست پیش جونگکوک باشه چونشو برد بالا از روی تخت بلند شد و اروم سمت در رفت ولی صدای پای کسی رو شنید و دوباره روی تخت نشست و لبخندی زد
در باز شد و جونگکوک سرشو اورد تو ات از روی تخت پرید سمتش و درو باز کرد و بغلش کرد
ات:جونگکوکیییی میخواستم بیام پشت خوابم نمیبرد میخواستم پیشت باشم
کوک:منم همینم
دستاشو دور کمر ات حلقه کرد
بم هم خودشو به ات چسبوند
ات:ایگو دلم برای توعم تنگ شده بود بیا اینجا
ات کنار بم زانو زد و بغلش کرد
کوک:من میرم اب بخورم
ات یکی از انگشتای دست جونگکوکو گرفت
ات:بعدش بیای پیشمااا
کوک:چشم
بعد از اینکه جونگکوک تشنگیشو رفع کرد رف توی اتاق ات و دید رفته زیر لحاف و پشتش به دره لبخندی زد و رفت روی تخت از روی لحاف اتو بغل کرد ات برگشت سمتش و لحافو کنار زد و اومد بالا و سرشو گذاشت کنار سر جونگکوک روی شونش و از کتف جونگکوک بغلش کرد جونگکوک هم همین کارو کرد
کوک:بهتره بخوابی
حرفی از ات نشنید و بعد از مدتی دستای ات شل و افتاد و مطمئنن این نشونهی این بود که خوابش بره جونگکوک دستاش اتو از دوی کمرش بلند کرد و توی دستش گرف ولی ات دستاشو کشید و مشت کرد و یکم پایین تر از گردن جونگکوک گذاشتشون
جونگکوک لبخندی زد و چشماشو بست...
با نوازش های کسی از خواب بیدار شد
بالا رو نگاه کرد و دید ات دستاشو دورش حلقه کرده موهاشو نوازش میکنه
سرشو گذاشت بود روی ترقوهی ات و دستاش دور کمرش بود
ات:خوب خوابیدی؟(لبخند کم رنگ)
محکم تر اتو بغل کرد
کوک:اوهوم
ادمینتون امروز از سه تا پله افتاد پایین به شدت نشیمن گاه درد گرفته👩🏻🦯🥲
پارت ۵۳
ادمین ویو:
ات توی جاش بود و خوابش نمیبرد و به در زل زده بود از جاش بلند شد و دستاشو مشت کرد میخواست پیش جونگکوک باشه چونشو برد بالا از روی تخت بلند شد و اروم سمت در رفت ولی صدای پای کسی رو شنید و دوباره روی تخت نشست و لبخندی زد
در باز شد و جونگکوک سرشو اورد تو ات از روی تخت پرید سمتش و درو باز کرد و بغلش کرد
ات:جونگکوکیییی میخواستم بیام پشت خوابم نمیبرد میخواستم پیشت باشم
کوک:منم همینم
دستاشو دور کمر ات حلقه کرد
بم هم خودشو به ات چسبوند
ات:ایگو دلم برای توعم تنگ شده بود بیا اینجا
ات کنار بم زانو زد و بغلش کرد
کوک:من میرم اب بخورم
ات یکی از انگشتای دست جونگکوکو گرفت
ات:بعدش بیای پیشمااا
کوک:چشم
بعد از اینکه جونگکوک تشنگیشو رفع کرد رف توی اتاق ات و دید رفته زیر لحاف و پشتش به دره لبخندی زد و رفت روی تخت از روی لحاف اتو بغل کرد ات برگشت سمتش و لحافو کنار زد و اومد بالا و سرشو گذاشت کنار سر جونگکوک روی شونش و از کتف جونگکوک بغلش کرد جونگکوک هم همین کارو کرد
کوک:بهتره بخوابی
حرفی از ات نشنید و بعد از مدتی دستای ات شل و افتاد و مطمئنن این نشونهی این بود که خوابش بره جونگکوک دستاش اتو از دوی کمرش بلند کرد و توی دستش گرف ولی ات دستاشو کشید و مشت کرد و یکم پایین تر از گردن جونگکوک گذاشتشون
جونگکوک لبخندی زد و چشماشو بست...
با نوازش های کسی از خواب بیدار شد
بالا رو نگاه کرد و دید ات دستاشو دورش حلقه کرده موهاشو نوازش میکنه
سرشو گذاشت بود روی ترقوهی ات و دستاش دور کمرش بود
ات:خوب خوابیدی؟(لبخند کم رنگ)
محکم تر اتو بغل کرد
کوک:اوهوم
ادمینتون امروز از سه تا پله افتاد پایین به شدت نشیمن گاه درد گرفته👩🏻🦯🥲
۶.۸k
۳۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.