پارت ۱۱ Stealing under the pretext of love
زود به سهون گفتم=بدو...گاز بده
خلاصه گازشو گرفتیم و رفتیم اونقدر رفتیم تا مطمئن شدیم کسی دنبالمون نیست یه گوشه نگه داشت و کیفو باز کردیم همین که درش باز شد چشمام از تعجب گرد شد چند دسته اسکناس درشت همون اول خودنمایی میکرد یه دسته هم فقط تراول پنجاهی بود مثل اینکه کیف خوب کسی رو زده بودیم تا خالا این همه پول رو باهم ندیده بودم اما بازم ته دلم میگفت نباید این کارو میکردم از دید من دزدیدن چند تیکه وسیله ی خاک خورده ی پولدارا بهتر از اینکار بود الیته این نظر من بود ولی به هر حال دزدی دزدیه دیگه داشتم سر خودمو کلاه میزاشتم
سهون نگاهم کردو گفت=تاحالا اینهمه پول باهم دیده بودی؟
اخمی بهش کردم و گفتم=نخیر ولی فکر نکنم تو هم دیده بودی زود تقسیم کن بریم رد کارمون
بی حرف مشغول تقسیم کردن شد وقتی پولارو شمردیم ۲میلیون گیر من اومد ولی بازم احساس خوبی نسبت به این پول نداشتم با اینکه پولش بیشتر از همیشه بود ولی یه جورایی عذاب وجدانم هم بیشتر بود
مایا=خب دیگه کاری با من نداری؟
نگاهش به خیابون بود و جواب منو نداد امتداد نگاهشو گرفتم به یه مردی که از شاسی بلند پیاده شد رسیدم میخواستم برم که گفت=صبر کن فکر کنم امروز بیشتر از اینا کاسبیم...
مایا=یعنی چی؟
سهون=معلومه یارو از اون خرپولاست خب طعمه ای گیرمون افتاده
مایا=امروز دیگه نه...
سهون=چه فرقی داره کار چند ماهه رو توی یه روز انجام بدیم؟
(داشت وسوسه ام میکرد شیطونی بود برا خودش خودمم بدجوری چشمم دنبال ماشینه بود ولی دلم راضی نمیشد...درسته که بی پولم و اونا پولدار و با این دزدیا به هیج جاشون برنمیخوره ولی به هر حال دلم نمیخواست دزدی کنم مگه اینکه مجبور باشم)
سهون=خب چی میگی؟
مایا=نه حوصله دردسر ندارم...
سهون=دردسر چیه؟ مگه پول درآوردن که دردسر نداره
مایا=برای امروز بسه دیگه
سهون=چی میگی بابا؟این یارو از اون خرپولاس از این بزنیم تا آخر عمرمون راحتیم
(کمی فکر کردم وسوسه اش بدجور افتاده بود به جونم بدون اینکه بیشتر از این به وجدانم اجازه جولون بدم گفتم باشه)
سهون=ایول به تو مایا خوشگله
مایا=دیگه پررو نشو صد بار بهت گفتم به من نگو مایا خوشگله
سهون=د آخه تو هر کاریم بکنی بازم یه دختر خوشگلی نه یه پسر
مایا=برو بابا دستم افتاد بس که یه هندونه زیر بغلم گذاشتی
سهون=پس پیش به سوی عملیات بعدی......................
خلاصه گازشو گرفتیم و رفتیم اونقدر رفتیم تا مطمئن شدیم کسی دنبالمون نیست یه گوشه نگه داشت و کیفو باز کردیم همین که درش باز شد چشمام از تعجب گرد شد چند دسته اسکناس درشت همون اول خودنمایی میکرد یه دسته هم فقط تراول پنجاهی بود مثل اینکه کیف خوب کسی رو زده بودیم تا خالا این همه پول رو باهم ندیده بودم اما بازم ته دلم میگفت نباید این کارو میکردم از دید من دزدیدن چند تیکه وسیله ی خاک خورده ی پولدارا بهتر از اینکار بود الیته این نظر من بود ولی به هر حال دزدی دزدیه دیگه داشتم سر خودمو کلاه میزاشتم
سهون نگاهم کردو گفت=تاحالا اینهمه پول باهم دیده بودی؟
اخمی بهش کردم و گفتم=نخیر ولی فکر نکنم تو هم دیده بودی زود تقسیم کن بریم رد کارمون
بی حرف مشغول تقسیم کردن شد وقتی پولارو شمردیم ۲میلیون گیر من اومد ولی بازم احساس خوبی نسبت به این پول نداشتم با اینکه پولش بیشتر از همیشه بود ولی یه جورایی عذاب وجدانم هم بیشتر بود
مایا=خب دیگه کاری با من نداری؟
نگاهش به خیابون بود و جواب منو نداد امتداد نگاهشو گرفتم به یه مردی که از شاسی بلند پیاده شد رسیدم میخواستم برم که گفت=صبر کن فکر کنم امروز بیشتر از اینا کاسبیم...
مایا=یعنی چی؟
سهون=معلومه یارو از اون خرپولاست خب طعمه ای گیرمون افتاده
مایا=امروز دیگه نه...
سهون=چه فرقی داره کار چند ماهه رو توی یه روز انجام بدیم؟
(داشت وسوسه ام میکرد شیطونی بود برا خودش خودمم بدجوری چشمم دنبال ماشینه بود ولی دلم راضی نمیشد...درسته که بی پولم و اونا پولدار و با این دزدیا به هیج جاشون برنمیخوره ولی به هر حال دلم نمیخواست دزدی کنم مگه اینکه مجبور باشم)
سهون=خب چی میگی؟
مایا=نه حوصله دردسر ندارم...
سهون=دردسر چیه؟ مگه پول درآوردن که دردسر نداره
مایا=برای امروز بسه دیگه
سهون=چی میگی بابا؟این یارو از اون خرپولاس از این بزنیم تا آخر عمرمون راحتیم
(کمی فکر کردم وسوسه اش بدجور افتاده بود به جونم بدون اینکه بیشتر از این به وجدانم اجازه جولون بدم گفتم باشه)
سهون=ایول به تو مایا خوشگله
مایا=دیگه پررو نشو صد بار بهت گفتم به من نگو مایا خوشگله
سهون=د آخه تو هر کاریم بکنی بازم یه دختر خوشگلی نه یه پسر
مایا=برو بابا دستم افتاد بس که یه هندونه زیر بغلم گذاشتی
سهون=پس پیش به سوی عملیات بعدی......................
۸.۸k
۲۴ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.