عشق یک طرفه پارت ۷
ات گفت ...،
______________________
به زمان احتیاج دارم تا ببینم عشق ت واقعیه یا نه
ات ویو
اومدم توی اتاقم درو بستم و ولو شدم روی تخت م
به جیمین گفتم بیاد توی اتاقم تا باهاش حرف بزنم
جیمین اومد توی اتاقم گفتم بیا بشین میخوام حرف بزنم
ببین کوک بهم اعتراف کرد اما من نمیدونم اون واقعا منو دوست داره یا از هوسه
جیمین گفت ببین ات جان کوک هیج وفت عاشق نشده و با کسی از اون کارا نکرده پس نمیشه گفت از هوسه چون واقعا کوک از اینجوراش نیست پس به نظرم اون عشقش واقعی هستش
چند روز بعد
ات ویو
امروز به کوک جوابمو میدم و بهش میگم
همچی رو هوفف
در اتاقش زدم گفت بیا تو
گفتم خب ببین کوک میخوام جوابمو بدم من جوابم قطعا مثبته و من تورو دوستپسر خودم میدونم
کوک ازشدت ذوق چشماش سفید شد و منو بغل کرد و گفت خب
میخوام اولین بوسه رو داشته باشیم
کوک حمله کرد به لبام و منم همراهیش میکردم
ساعت ۱۱ شب
کوک ویو
ات میایی فیلم ببینیم ترسناک
ات : اوکی بیب بریم ببینیم من نمیترسم
فیلم رو گذاشتم و جای حساس رعد برق زد چون داشت بارون میومد دیدم ات پرید توی بغلم و گفت تا آخر فیلم همینجوری میمونم اوکی
اوکی بمون چاگی
فیلم تموم شد و دیدن ات با قیافه ی مظلوم میگه میشه بخوابم اینجا من میترسم گفتم معلومه بیبی کوچولوی من بیا بخوابیم
خیلی کوچولو بود توی بغلم خوابش برد
فردا صبح*
______________________
به زمان احتیاج دارم تا ببینم عشق ت واقعیه یا نه
ات ویو
اومدم توی اتاقم درو بستم و ولو شدم روی تخت م
به جیمین گفتم بیاد توی اتاقم تا باهاش حرف بزنم
جیمین اومد توی اتاقم گفتم بیا بشین میخوام حرف بزنم
ببین کوک بهم اعتراف کرد اما من نمیدونم اون واقعا منو دوست داره یا از هوسه
جیمین گفت ببین ات جان کوک هیج وفت عاشق نشده و با کسی از اون کارا نکرده پس نمیشه گفت از هوسه چون واقعا کوک از اینجوراش نیست پس به نظرم اون عشقش واقعی هستش
چند روز بعد
ات ویو
امروز به کوک جوابمو میدم و بهش میگم
همچی رو هوفف
در اتاقش زدم گفت بیا تو
گفتم خب ببین کوک میخوام جوابمو بدم من جوابم قطعا مثبته و من تورو دوستپسر خودم میدونم
کوک ازشدت ذوق چشماش سفید شد و منو بغل کرد و گفت خب
میخوام اولین بوسه رو داشته باشیم
کوک حمله کرد به لبام و منم همراهیش میکردم
ساعت ۱۱ شب
کوک ویو
ات میایی فیلم ببینیم ترسناک
ات : اوکی بیب بریم ببینیم من نمیترسم
فیلم رو گذاشتم و جای حساس رعد برق زد چون داشت بارون میومد دیدم ات پرید توی بغلم و گفت تا آخر فیلم همینجوری میمونم اوکی
اوکی بمون چاگی
فیلم تموم شد و دیدن ات با قیافه ی مظلوم میگه میشه بخوابم اینجا من میترسم گفتم معلومه بیبی کوچولوی من بیا بخوابیم
خیلی کوچولو بود توی بغلم خوابش برد
فردا صبح*
۱۶.۸k
۲۴ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.