دانشگاه بی قانون
⛓️🔗دانشگاه بی قانون🔗⛓️
⛓️🔗 پارت ۱۰۰🔗⛓️
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
تمام تلاششو کرد ولی نتونست حتی از کنارم تکون بخوره در اتاق رو با کلید باز کردم رفتم تو دیدم هنوز جلو در مونده از دستش گرفتم کشیدمش تو درم بستم قفل کردم بین خودم دیوار زندانیش کردم ار کمرش گرفتم خم شدم روش که باعث شد به پشت خم بشه دستشو به صورتش بگیره و فقط چشاش دیده بشه همون چشایی که باهاش جادوم کرد گفتم کوک: خب کوچولو چیشده چرا نمیزاری از دلتنگیت دل بکنم.. هوم یوری: میشه ...میشه امشب اینکارو نکنیم یزره بهش مشکوک شدم چرا نمیخواد من بدنشو ببینم اخم کردم عصبی بهش گفتم کوک: کوچولو سریع لباساتو در بیار یوری: اما کوک: گفتم دربیار (با داد) یوری ترسیده لباساشو آروم آروم درآورد اول کتش رو درآورد لباسش هم درآورد به تابش رسید دیگه ادامه نداد عصبی بهش گفتم کوک: اونم دربیار( با داد) یوری آروم سعی کرد در بیاره که خودم سریع از تنش کندم با چیزی که دیدم کم مونده بود خونم به جوش بیاد جا ی شل.اق رو بدنش بود نه اونجوری که جاش نره ولی ک.بود شده بود دستمو آروم روی کمرش جای زخماش گذاشتم یوری: اخخخ کوک: کی این کارو باهات کرده یوری: کوک کوک: گفتم کی اینکارو باهات کرده هااا (با داد) یوری: رئیسم بخاطر اینکه کارم رو اشتباه انجام دادم اینکارو باهام کرد اگر نمیزاشتم بکنه از اونجا مینداختم بیرون بخدا جایی برای موندن نداشتم (با بغض) سریع از اتاق رفتم بیرون صدای کوچولو رو شنیدم که با داد اسممو صدا زد به افرادم گفتم که رئیسش رو گیر بیارن خودم باهاش کار دارم رفتم مخفی گاه و رئیسش رو تاحد م.رگ با ش.لاق زدم بعد هم انداختمش دست افرادم که بندازنش تو بیابون انقدر عصبی بودم که چطور من احمق تو جای گرم و نرم بود ولی کوچولوم حتی برای موندن توی ی اتاق اینهمه درد کشیده هوووففف باید از دلش دربیارم رفتم هتل در اتاق رو باز کردم که کوچولو رو بغل دیوار جوری که نشسته بود خودشو بغل کرده بود و گریه میکرد دیدم وقتی دید منم بلندشد اومد که بغلم کنه خودم سریع تر بغلش کردم تو بغلم داشت گریه میکرد ولی من با دقت داشتم کمرشو میمالیدم که دردش نیاد...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه 🥹❤️🩹🫶🏻⛓️
ببین اگر لایک نکنی خیلی آدمه لا.شی هستی حداقل اگر خوندی تو کامنتها ی نظری بزار که اگر پارت بعد رو گذاشتم بهت خبر بدم😐💔
با تشکر🫶🏻❤️🩹⛓️
⛓️🔗 پارت ۱۰۰🔗⛓️
⛓️🖤ویو کوک🖤⛓️
تمام تلاششو کرد ولی نتونست حتی از کنارم تکون بخوره در اتاق رو با کلید باز کردم رفتم تو دیدم هنوز جلو در مونده از دستش گرفتم کشیدمش تو درم بستم قفل کردم بین خودم دیوار زندانیش کردم ار کمرش گرفتم خم شدم روش که باعث شد به پشت خم بشه دستشو به صورتش بگیره و فقط چشاش دیده بشه همون چشایی که باهاش جادوم کرد گفتم کوک: خب کوچولو چیشده چرا نمیزاری از دلتنگیت دل بکنم.. هوم یوری: میشه ...میشه امشب اینکارو نکنیم یزره بهش مشکوک شدم چرا نمیخواد من بدنشو ببینم اخم کردم عصبی بهش گفتم کوک: کوچولو سریع لباساتو در بیار یوری: اما کوک: گفتم دربیار (با داد) یوری ترسیده لباساشو آروم آروم درآورد اول کتش رو درآورد لباسش هم درآورد به تابش رسید دیگه ادامه نداد عصبی بهش گفتم کوک: اونم دربیار( با داد) یوری آروم سعی کرد در بیاره که خودم سریع از تنش کندم با چیزی که دیدم کم مونده بود خونم به جوش بیاد جا ی شل.اق رو بدنش بود نه اونجوری که جاش نره ولی ک.بود شده بود دستمو آروم روی کمرش جای زخماش گذاشتم یوری: اخخخ کوک: کی این کارو باهات کرده یوری: کوک کوک: گفتم کی اینکارو باهات کرده هااا (با داد) یوری: رئیسم بخاطر اینکه کارم رو اشتباه انجام دادم اینکارو باهام کرد اگر نمیزاشتم بکنه از اونجا مینداختم بیرون بخدا جایی برای موندن نداشتم (با بغض) سریع از اتاق رفتم بیرون صدای کوچولو رو شنیدم که با داد اسممو صدا زد به افرادم گفتم که رئیسش رو گیر بیارن خودم باهاش کار دارم رفتم مخفی گاه و رئیسش رو تاحد م.رگ با ش.لاق زدم بعد هم انداختمش دست افرادم که بندازنش تو بیابون انقدر عصبی بودم که چطور من احمق تو جای گرم و نرم بود ولی کوچولوم حتی برای موندن توی ی اتاق اینهمه درد کشیده هوووففف باید از دلش دربیارم رفتم هتل در اتاق رو باز کردم که کوچولو رو بغل دیوار جوری که نشسته بود خودشو بغل کرده بود و گریه میکرد دیدم وقتی دید منم بلندشد اومد که بغلم کنه خودم سریع تر بغلش کردم تو بغلم داشت گریه میکرد ولی من با دقت داشتم کمرشو میمالیدم که دردش نیاد...ادامه دارد
حمایت فراموش نشه 🥹❤️🩹🫶🏻⛓️
ببین اگر لایک نکنی خیلی آدمه لا.شی هستی حداقل اگر خوندی تو کامنتها ی نظری بزار که اگر پارت بعد رو گذاشتم بهت خبر بدم😐💔
با تشکر🫶🏻❤️🩹⛓️
۹.۱k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.