عمارت کیم p10
ا.ت:من چیکار کردم من که فرار نکردم فقط رفتم پارک بقلی با دوستم یکم حرف بزنم
تهیونگ:خب حالا
ویو ا.ت
یهو بغلم کرد همونجوری کپ کردم این همون تهیونگه که تا ۳ ساعت پیش داشت منو میزد یهو ازم جدا شد
تهیونگ :اممم..ببخشید حواسم نبود
بعد رفت پایین
ویو ا.ت
بدن درد داشتم خیلی زیاد اجوما اومد برام قرص آورد خوردم ولی نیلی به غذا نداشتم انگار خاطراتم زنده شده بود میخواستم بزنم زیر گریه چرا دوباره اون خاطراتات لعنتی اومده تو ذهنم لعنت بهت
تو این فکرا بودم که اجوما دوباره اومد داخل
اجوما:خب حداقل بیا شامت رو بخور (نگران)
ا.ت:میل ندارم اجوما میشع تنهام بذاری؟
اجوما:باش
بعد رفت
ویو ا.ت
نشستم گریه کردم که صدای در اومد اشکام رو پاک کردم جیمین اومد داخل
جیمین:ا.ت
ا.ت:ب.ب..بله
جیمین:درسته غذاتو نخوردی از صب؟
ا.ت:خب..م..من ...
جیمین:پس حقیقت داره بشین غذاتو بخور الان
ا.ت:میل ندارم آخه
جیمین:غذاتو بخور
ا.ت:هوففف میل ندار.....
جیمین:پس منم به تهیونگ میگم اون بدتر تنبیهت کنه
ا.ت:چون زور خودت نمیرسه میخوای به اون بگی؟
جیمین:من بخوام میتونم تنبیهت کنم ولی تهیونگ بهتر بلده درضمن میتونم کاری کنم تا آخر غذاتو بخوری
ا.ت:عه واقا؟چجوری؟
جیمین اومد جلو و ا.ت رو براید بغل کرد و گذاشت رو تخت و بزور به ا.ت غذا میداد ا.ت هم زورش نمیرسید تکون بخوره
ا.ت:ول..م ک..ن
جیمین:دیدی میتونم یا عین آدم میخوری یا خودم میدم
ا.ت:برو اونور خودم میخورم
ویو ا.ت
بزور یکم از غذامو خوردم و جیمین راضی شد ولم کنه اه به اون چه من میخورم یا نه که یهو اجوما اومد داخل
اجوما:دخترم
ا.ت:....
اجوما:باهام قهری؟
ا.ت:......
اجوما:من بهش نگفتم که رفتم پایین اومد گفت غذایه کیه منم گفتم ول کن ولی خودش فهمید
ا.ت:اجوما دیگه نزار اینجوری مجبورم کنه بخورم داشت خفم میکرد
اجوما:😂
ا.ت:نخند اجوما
اجوما:باشه باشه بیا بخور قرصتو
ا.ت:از صبح ۱۰ تا قرص خوردم با این ۱۱ تا بسه دیگه
اجوما:میخوای درد بکشی نخور
ا.ت:اخریشه ها
هوفف
تهیونگ:خب حالا
ویو ا.ت
یهو بغلم کرد همونجوری کپ کردم این همون تهیونگه که تا ۳ ساعت پیش داشت منو میزد یهو ازم جدا شد
تهیونگ :اممم..ببخشید حواسم نبود
بعد رفت پایین
ویو ا.ت
بدن درد داشتم خیلی زیاد اجوما اومد برام قرص آورد خوردم ولی نیلی به غذا نداشتم انگار خاطراتم زنده شده بود میخواستم بزنم زیر گریه چرا دوباره اون خاطراتات لعنتی اومده تو ذهنم لعنت بهت
تو این فکرا بودم که اجوما دوباره اومد داخل
اجوما:خب حداقل بیا شامت رو بخور (نگران)
ا.ت:میل ندارم اجوما میشع تنهام بذاری؟
اجوما:باش
بعد رفت
ویو ا.ت
نشستم گریه کردم که صدای در اومد اشکام رو پاک کردم جیمین اومد داخل
جیمین:ا.ت
ا.ت:ب.ب..بله
جیمین:درسته غذاتو نخوردی از صب؟
ا.ت:خب..م..من ...
جیمین:پس حقیقت داره بشین غذاتو بخور الان
ا.ت:میل ندارم آخه
جیمین:غذاتو بخور
ا.ت:هوففف میل ندار.....
جیمین:پس منم به تهیونگ میگم اون بدتر تنبیهت کنه
ا.ت:چون زور خودت نمیرسه میخوای به اون بگی؟
جیمین:من بخوام میتونم تنبیهت کنم ولی تهیونگ بهتر بلده درضمن میتونم کاری کنم تا آخر غذاتو بخوری
ا.ت:عه واقا؟چجوری؟
جیمین اومد جلو و ا.ت رو براید بغل کرد و گذاشت رو تخت و بزور به ا.ت غذا میداد ا.ت هم زورش نمیرسید تکون بخوره
ا.ت:ول..م ک..ن
جیمین:دیدی میتونم یا عین آدم میخوری یا خودم میدم
ا.ت:برو اونور خودم میخورم
ویو ا.ت
بزور یکم از غذامو خوردم و جیمین راضی شد ولم کنه اه به اون چه من میخورم یا نه که یهو اجوما اومد داخل
اجوما:دخترم
ا.ت:....
اجوما:باهام قهری؟
ا.ت:......
اجوما:من بهش نگفتم که رفتم پایین اومد گفت غذایه کیه منم گفتم ول کن ولی خودش فهمید
ا.ت:اجوما دیگه نزار اینجوری مجبورم کنه بخورم داشت خفم میکرد
اجوما:😂
ا.ت:نخند اجوما
اجوما:باشه باشه بیا بخور قرصتو
ا.ت:از صبح ۱۰ تا قرص خوردم با این ۱۱ تا بسه دیگه
اجوما:میخوای درد بکشی نخور
ا.ت:اخریشه ها
هوفف
۱۷.۸k
۰۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.