purple love
purple love
پارت۹
ات
ساعت شیشو نیم سوار ماشین شدم رفتم سمت کافه،حسابی به خودم رسیده بودم جیمین منو که دید تعجب کرد چون تا حالا با همچین آرایشی منو ندیده بود حتی شب تولدم اینطور آرایش نکرده بودم،رسیدم کافه از ماشین پیاده شدم تقریبا هفتو پنج دقیقه بود
وارد کافه شدم،چون خیلی بزرگ بودو شلوغ کلی گشتم تا بلاخره پیداش کردم
رفتم نشستم روبروش
ات.سلام
یونجون.سلامم،واو تو چقد زیبایی
ات.مرسی
الان مثلاً داشت مخمو میزد؟تو مینی چت که دیدمش خیلی جذاب تر بود ولی الان به دلم ننشست بنظرم جیمین خیلی جذاب تر بود،اصلا جذابی جیمین به پای هیچ مردی نمیرسید
نزدیک دو ساعت داشتم با یونجون حرف میزدم
یونجون.میگم ات فضای اینجا کسل کنندس نظرت چیه بریم خونه ی من؟
ات.عامم نه ممنون اینجا باشیم بهتره
پسره بیشعور توقع داره این موقع شب برم خونش؟گفتم شب یه نگاه به ساعتم انداختم
نه بودددد،وایی من الان خونه باشم مطمئنم الان برم خونه جیمین کلی دعوام میکنه،اون از سرپیشی از دستوراتش متنفره
سریع از یونجون خدافظی کردم سوار ماشینم شدم راه افتادم سمت خونه،از شانس بدم توی یه ترافیک بزرگ گیر کرده بودم
بلاخره از ترافیک خلاص شدم،بعد از بیس مین رسیدم خونه،وارد خونه شدم لامپا خاموش بود فک کنم جیمین خابه
داشتم میرفتم بالا که لامپا روشن شد،اینبار نترسیدم چون مطمئن بودم جیمینه همیشه عادت داشت مثل جن ظاهر شه
ات.س سلام
جیمین.ساعت چنده؟
ات.ببخ...
جیمین.ساعت چندههه؟
ات.ی یازدهو ربع
جیمین.من بهت گفتم ساعت چند خونه باش؟
ات.نه
جیمین.کجا بودی؟
ات.بخدا تو ترافیک گیر کردم
جیمین.باور کنم؟
ات.خب نه چیزه آها میخاستم یه چیزی برای خودم بخرم
جیمین.چی؟؟
ات.یه چیز دخترونه
جیمین.مگه من همین دیشب برات چند بسته پد نخریدم؟به این زودی تموم کردی؟
ات
از اینکه یه نفر اینقدر ازم سوال بپرسه متنفرم جیمینم دیگه داشت اعصابمو خط خطی میکرد
ات.اصلا به تو چه که من کجا میرم چی کار میکنم هاا؟تو چیکار من دارییی؟
جیمینو زدم کنار رفتم بیرون میخاستم فقط از این خونه دور شم که جیمین دستمو گرفت
جیمین.این موقع شب کجا میریی؟
دستمو از دستش کشیدم بیرون
ات.به تو ربطی نداره
جیمین.خیلی هم ربط داره تا وقتی که عمو زنعمو نیستن من ازت مراقبت میکنم فهمیدییی؟
ات.نهه...
خواستم حرف بزنم که یه طرف صورتم سوخت،اون اون الان منو زد؟
من بابامم تا حالا دست روم بلند نکرده بود
جیمین.ات خواهش میکنم برو داخل
ات.ازت متنفرم....
شرطا
۲۲ لایک
۱۵ کامنت
پارت۹
ات
ساعت شیشو نیم سوار ماشین شدم رفتم سمت کافه،حسابی به خودم رسیده بودم جیمین منو که دید تعجب کرد چون تا حالا با همچین آرایشی منو ندیده بود حتی شب تولدم اینطور آرایش نکرده بودم،رسیدم کافه از ماشین پیاده شدم تقریبا هفتو پنج دقیقه بود
وارد کافه شدم،چون خیلی بزرگ بودو شلوغ کلی گشتم تا بلاخره پیداش کردم
رفتم نشستم روبروش
ات.سلام
یونجون.سلامم،واو تو چقد زیبایی
ات.مرسی
الان مثلاً داشت مخمو میزد؟تو مینی چت که دیدمش خیلی جذاب تر بود ولی الان به دلم ننشست بنظرم جیمین خیلی جذاب تر بود،اصلا جذابی جیمین به پای هیچ مردی نمیرسید
نزدیک دو ساعت داشتم با یونجون حرف میزدم
یونجون.میگم ات فضای اینجا کسل کنندس نظرت چیه بریم خونه ی من؟
ات.عامم نه ممنون اینجا باشیم بهتره
پسره بیشعور توقع داره این موقع شب برم خونش؟گفتم شب یه نگاه به ساعتم انداختم
نه بودددد،وایی من الان خونه باشم مطمئنم الان برم خونه جیمین کلی دعوام میکنه،اون از سرپیشی از دستوراتش متنفره
سریع از یونجون خدافظی کردم سوار ماشینم شدم راه افتادم سمت خونه،از شانس بدم توی یه ترافیک بزرگ گیر کرده بودم
بلاخره از ترافیک خلاص شدم،بعد از بیس مین رسیدم خونه،وارد خونه شدم لامپا خاموش بود فک کنم جیمین خابه
داشتم میرفتم بالا که لامپا روشن شد،اینبار نترسیدم چون مطمئن بودم جیمینه همیشه عادت داشت مثل جن ظاهر شه
ات.س سلام
جیمین.ساعت چنده؟
ات.ببخ...
جیمین.ساعت چندههه؟
ات.ی یازدهو ربع
جیمین.من بهت گفتم ساعت چند خونه باش؟
ات.نه
جیمین.کجا بودی؟
ات.بخدا تو ترافیک گیر کردم
جیمین.باور کنم؟
ات.خب نه چیزه آها میخاستم یه چیزی برای خودم بخرم
جیمین.چی؟؟
ات.یه چیز دخترونه
جیمین.مگه من همین دیشب برات چند بسته پد نخریدم؟به این زودی تموم کردی؟
ات
از اینکه یه نفر اینقدر ازم سوال بپرسه متنفرم جیمینم دیگه داشت اعصابمو خط خطی میکرد
ات.اصلا به تو چه که من کجا میرم چی کار میکنم هاا؟تو چیکار من دارییی؟
جیمینو زدم کنار رفتم بیرون میخاستم فقط از این خونه دور شم که جیمین دستمو گرفت
جیمین.این موقع شب کجا میریی؟
دستمو از دستش کشیدم بیرون
ات.به تو ربطی نداره
جیمین.خیلی هم ربط داره تا وقتی که عمو زنعمو نیستن من ازت مراقبت میکنم فهمیدییی؟
ات.نهه...
خواستم حرف بزنم که یه طرف صورتم سوخت،اون اون الان منو زد؟
من بابامم تا حالا دست روم بلند نکرده بود
جیمین.ات خواهش میکنم برو داخل
ات.ازت متنفرم....
شرطا
۲۲ لایک
۱۵ کامنت
۱۴.۴k
۲۱ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.