وقتی داییت عاشقت میشه...😈
پارت چهارم*
نیل:ولش کن
لیام:چیو ولش کن بگو دیگه
نیل:نمیتونم به جونگ کوک قول دادم
لیام:نمیدونم داری چیکار میکنی اما بلاخره معلوم میشه
جونگ کوک~
لونا رو رسوندم دانشگاه اومدم خونه لباسامو عوض کردم رفتم سراغ اون جوجه
جونگ کوک:سلام برهمههه
همه:سلام
جونگ کوک: آ.. نیکی یه لحظه میای حیاط پشتی یه کاری دارم
نیکی:اامم باشه بریم
رفتیم حیاط پشتی وقتی مطمعن شدم کسی مارو نمی بینه گرفتمش و زدمش به دیوار
نیکی:آیییییی جونگ کوک شی تو چته
جونگ کوک :میگم میگم بهت ببین توی این یه هفته خیلی سعی کردم جلو خودمو بگیرم اما با کار امروزت صبرم لبریز شد خب همین الان با مامان و داداشت فورا از اینجا میرین شنیدی
نیکی:جونگ کوک شی من واقعا نمیفهمم
جونگ کوک:میگم که از لونا دور بمون مگرنه همه کثافت کاریاتو یکی یکی رو میکنم خب حالا برو به لونا هم پیام بده که نمیری دنبالش بعدشم از اینجا برید فوری رفت
وقتی رفت منم رفتم حاضر شدم که برم شرکت
شب ساعت۱۱***
جونگ کوک:سلاممممم
م/لونا:سلام عزیزم خوش اومدی خسته نباشی
جونگ کوک:ممنون خواهرجون لونا کجاست؟
م/لونا:با یکی از دوستاش فکر کنم اسمش شیجو بود باهم رفتن بار
جونگ کوک :چییییییی وای خدایا یکی رو میفرستم اون یکی میاد
م/لونا:چیزی گفتی؟
جونگ کوک:ها باشه
رفتن سمت ماشین و زنگ زدم به جیمین (دوست جونگ کوک)
×الو جونم کوک
-جیمین فوری گوشی لونا رو رد یابی کن ببین کجاست بعد ادرسشو بفرست
×اوکی
چند دقیقه بعد جیمن ادرسو فرستاد فوری رفتم سمت بار هزاربار بهش گفته بودم اونجا جای خوبی نیست که تنها بره اما نه این دختره نمیفهمه
ات~
بعد از دانشگاه نیکی پیام داد که داره میره و نمیتونه بیاد دنبالم که شیجو ازم خواست باهاش برم بار نمیخواستم برم اما خیلی اصرار کرد منم قبول کردم رفتم خونه و یه لباس میشکی کوتاه پوشیدم باهم رفتیم بار من قبلا هم رفته بودم بار اما اون جئون فاکی هیچ وقت نمیزاشت تنها برم یا زیاد مست بشم این اولین بار که خودم میرفتم رفتم تو بار مثل همیشه بوی الکل و سیگار می یومد با شیجو رفتیم سر میز پیش دوستاش و شیجو برای همه ویسکی سفارش داد اصلا نمیدونم کی اما وقتی به خودم اومدم بجز منو شیجو کسی نبود انقدر مست بودم که حتا درست هم نمی دیدم که یهو دست یکی رو روی رونم حس کردم وقتی برگشتم دیدم شیجو بود شروع کرد به بوسیدنم کنترلم دست خودم نبود نه پسش میزدم و نه همکاری میکردم که یهو محکم ازم جدا شد سرمو بالا اوردم که با جونگ کوک که اتیش از. چشماش میبارید رو به رو شدم
جونگ کوک~
وقتی رفتم تو بار دنبال لونا میگشتم که لونا رو در حال بوسیدن یه پسر دیدم که پشتش به من بود خون جلوی چشمامو گرفت رفتمو پسر رو از روش کنار زدم .....
نیل:ولش کن
لیام:چیو ولش کن بگو دیگه
نیل:نمیتونم به جونگ کوک قول دادم
لیام:نمیدونم داری چیکار میکنی اما بلاخره معلوم میشه
جونگ کوک~
لونا رو رسوندم دانشگاه اومدم خونه لباسامو عوض کردم رفتم سراغ اون جوجه
جونگ کوک:سلام برهمههه
همه:سلام
جونگ کوک: آ.. نیکی یه لحظه میای حیاط پشتی یه کاری دارم
نیکی:اامم باشه بریم
رفتیم حیاط پشتی وقتی مطمعن شدم کسی مارو نمی بینه گرفتمش و زدمش به دیوار
نیکی:آیییییی جونگ کوک شی تو چته
جونگ کوک :میگم میگم بهت ببین توی این یه هفته خیلی سعی کردم جلو خودمو بگیرم اما با کار امروزت صبرم لبریز شد خب همین الان با مامان و داداشت فورا از اینجا میرین شنیدی
نیکی:جونگ کوک شی من واقعا نمیفهمم
جونگ کوک:میگم که از لونا دور بمون مگرنه همه کثافت کاریاتو یکی یکی رو میکنم خب حالا برو به لونا هم پیام بده که نمیری دنبالش بعدشم از اینجا برید فوری رفت
وقتی رفت منم رفتم حاضر شدم که برم شرکت
شب ساعت۱۱***
جونگ کوک:سلاممممم
م/لونا:سلام عزیزم خوش اومدی خسته نباشی
جونگ کوک:ممنون خواهرجون لونا کجاست؟
م/لونا:با یکی از دوستاش فکر کنم اسمش شیجو بود باهم رفتن بار
جونگ کوک :چییییییی وای خدایا یکی رو میفرستم اون یکی میاد
م/لونا:چیزی گفتی؟
جونگ کوک:ها باشه
رفتن سمت ماشین و زنگ زدم به جیمین (دوست جونگ کوک)
×الو جونم کوک
-جیمین فوری گوشی لونا رو رد یابی کن ببین کجاست بعد ادرسشو بفرست
×اوکی
چند دقیقه بعد جیمن ادرسو فرستاد فوری رفتم سمت بار هزاربار بهش گفته بودم اونجا جای خوبی نیست که تنها بره اما نه این دختره نمیفهمه
ات~
بعد از دانشگاه نیکی پیام داد که داره میره و نمیتونه بیاد دنبالم که شیجو ازم خواست باهاش برم بار نمیخواستم برم اما خیلی اصرار کرد منم قبول کردم رفتم خونه و یه لباس میشکی کوتاه پوشیدم باهم رفتیم بار من قبلا هم رفته بودم بار اما اون جئون فاکی هیچ وقت نمیزاشت تنها برم یا زیاد مست بشم این اولین بار که خودم میرفتم رفتم تو بار مثل همیشه بوی الکل و سیگار می یومد با شیجو رفتیم سر میز پیش دوستاش و شیجو برای همه ویسکی سفارش داد اصلا نمیدونم کی اما وقتی به خودم اومدم بجز منو شیجو کسی نبود انقدر مست بودم که حتا درست هم نمی دیدم که یهو دست یکی رو روی رونم حس کردم وقتی برگشتم دیدم شیجو بود شروع کرد به بوسیدنم کنترلم دست خودم نبود نه پسش میزدم و نه همکاری میکردم که یهو محکم ازم جدا شد سرمو بالا اوردم که با جونگ کوک که اتیش از. چشماش میبارید رو به رو شدم
جونگ کوک~
وقتی رفتم تو بار دنبال لونا میگشتم که لونا رو در حال بوسیدن یه پسر دیدم که پشتش به من بود خون جلوی چشمامو گرفت رفتمو پسر رو از روش کنار زدم .....
۱۷.۳k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.