فیک پادشاه من پارت ۲
فلشبک ب خونه
ا/ت ویو
بعد از کلی جعرو بحث با امپراطور رفتم خونه و لباس هانبوکم که راحتی بودو دامنش کوتاه بود رو پوشیدم( میزارمش) رفتم حیاط که دیدم هانا (خواهر ناتنی ا/ت) داره یه پسررو میبوسه اهمیت ندادم و رفتم اونور که دیدم یه نامه اومده خدمتکار صدا زد رفتم نامرو ازش گرفتم و خوندم
《안녕하세요
내 딸 . 나와 당신의 형 소준(의붓오빠)은 군수품을 수리하기 위해 일본에 왔습니다. 당신은 이 저택 사람들 중 글을 읽을 줄 아는 사람밖에 없으니 내일 궁에 가서 계획을 세우고 황제를 도와달라고 부탁합니다.》
《سلام
دخترم .. منو برادرت سوجون (برادر ناتنی) اومدیم به ژاپن کارهای جنگ رو درست میکنیم تو فقط بین آدمهای این عمارت سواد داری و از تو میخام برای نقشه کشی فردا به قصر بری و کمکه امپراطور کنی
اعتبارم دسته تو دادم دخترم مراقبش باش》
اه یعنی باید برم پیشه امپراطور اهه
رفتمو به مادر ناتنیم خبر دادم و رفتم دوش گرفتمو یکم خلاصه ی امروزمون تو دفتر خاطراتم نوشتمو تمرین شمشیرو تیر اندازی کردمو رفتم درمورده ژاپن تحقیق کردمو شامو بعد هم خاب کردم
فلشبک به صب
صب شد هانبوکم همون کوتاهه رو پوشیدمو صبونه خوردم باید ساعت ۲ میرفتم الان ۸ صب بود هانبوکی پوشیدمو رفتم به سمت خونه بورام و بعده کلی حرفو و چایی و خوراکی خوردن با کارولینا رفتم خونه ساعت یک بود پس رفتم یه دوشه ۱۰ مینی گرفتم یه هانبوک بود که خیلی دوسش دارم و مامانم گرفته بود( میزارم) برام اونو و حالته لباسه جنگی بود اونو پوشیومو بدون هیچ آرایشی بدونه هیچ سربازی زدم بیرون و به سمته قصر رفتم خودمو به دربار معرفی کردمو رفتم تو کارو لینا رو هم گذاشتم جلو در اون فرار نمیکرد هیچوقت پس آزادش گذاشتم
و به اقامتگاهه امپراطور رسیدم و ندیمه ها منو معرفی کردن
+ بیا تو
_ درود بر امپراطوره بزرگ . احترام مدل قدیمیارو میزاره
+ پوزخند ) پدرت چرا نیومدو تورو فرستاد؟
_ امپراطوره بزرگ پدره من به ژاپن رفتند تا به اموره جنگ رسیدگی کنن و من اومدم تا بهتون تو نقشه کمک کنم
+ چیزی بلدی اصن بخای کمک کنی؟ . پوزخند
+ اصن سواد داری هع
_ بله سواد دارمو تا جایی که ممکنه سعی میکنم کمکتون کنم
+ خیلی خب بشین . نیشخند
_ نشست زمین. یه نقشه گذاشت رو میز
_ خب من جمع بندی کردم و تحقیق تا جایی که فهمیدم ارتشه اونها ۵۰۰ نفره و در هر صورت با ما میبازند چون ما ۲۰۰۰ تا سرباز داریم و اونها اعلام جنگ کردن پس من فکر میکنم میخان مردمشون به جنگ بیارن
+ چطور؟
_ خب تعداده کله ژاپن ۸۰۰ نفره و از اون ۸۰۰ نفر ۴۵۰ نفر مَردَن و در کل میشن ۹۵۰ ولی اونها تواناییهای اصلحاتشون بالاعه پس ما باید از مینگ کمک بگیریم
+ اوهوم
شرط.
LIKE. 10
COMMENT.4
MEMBOR.2
با اینکه شرطا کامل نشده بود گذاشتم بخاطره تولده جیسو نوشتم
ا/ت ویو
بعد از کلی جعرو بحث با امپراطور رفتم خونه و لباس هانبوکم که راحتی بودو دامنش کوتاه بود رو پوشیدم( میزارمش) رفتم حیاط که دیدم هانا (خواهر ناتنی ا/ت) داره یه پسررو میبوسه اهمیت ندادم و رفتم اونور که دیدم یه نامه اومده خدمتکار صدا زد رفتم نامرو ازش گرفتم و خوندم
《안녕하세요
내 딸 . 나와 당신의 형 소준(의붓오빠)은 군수품을 수리하기 위해 일본에 왔습니다. 당신은 이 저택 사람들 중 글을 읽을 줄 아는 사람밖에 없으니 내일 궁에 가서 계획을 세우고 황제를 도와달라고 부탁합니다.》
《سلام
دخترم .. منو برادرت سوجون (برادر ناتنی) اومدیم به ژاپن کارهای جنگ رو درست میکنیم تو فقط بین آدمهای این عمارت سواد داری و از تو میخام برای نقشه کشی فردا به قصر بری و کمکه امپراطور کنی
اعتبارم دسته تو دادم دخترم مراقبش باش》
اه یعنی باید برم پیشه امپراطور اهه
رفتمو به مادر ناتنیم خبر دادم و رفتم دوش گرفتمو یکم خلاصه ی امروزمون تو دفتر خاطراتم نوشتمو تمرین شمشیرو تیر اندازی کردمو رفتم درمورده ژاپن تحقیق کردمو شامو بعد هم خاب کردم
فلشبک به صب
صب شد هانبوکم همون کوتاهه رو پوشیدمو صبونه خوردم باید ساعت ۲ میرفتم الان ۸ صب بود هانبوکی پوشیدمو رفتم به سمت خونه بورام و بعده کلی حرفو و چایی و خوراکی خوردن با کارولینا رفتم خونه ساعت یک بود پس رفتم یه دوشه ۱۰ مینی گرفتم یه هانبوک بود که خیلی دوسش دارم و مامانم گرفته بود( میزارم) برام اونو و حالته لباسه جنگی بود اونو پوشیومو بدون هیچ آرایشی بدونه هیچ سربازی زدم بیرون و به سمته قصر رفتم خودمو به دربار معرفی کردمو رفتم تو کارو لینا رو هم گذاشتم جلو در اون فرار نمیکرد هیچوقت پس آزادش گذاشتم
و به اقامتگاهه امپراطور رسیدم و ندیمه ها منو معرفی کردن
+ بیا تو
_ درود بر امپراطوره بزرگ . احترام مدل قدیمیارو میزاره
+ پوزخند ) پدرت چرا نیومدو تورو فرستاد؟
_ امپراطوره بزرگ پدره من به ژاپن رفتند تا به اموره جنگ رسیدگی کنن و من اومدم تا بهتون تو نقشه کمک کنم
+ چیزی بلدی اصن بخای کمک کنی؟ . پوزخند
+ اصن سواد داری هع
_ بله سواد دارمو تا جایی که ممکنه سعی میکنم کمکتون کنم
+ خیلی خب بشین . نیشخند
_ نشست زمین. یه نقشه گذاشت رو میز
_ خب من جمع بندی کردم و تحقیق تا جایی که فهمیدم ارتشه اونها ۵۰۰ نفره و در هر صورت با ما میبازند چون ما ۲۰۰۰ تا سرباز داریم و اونها اعلام جنگ کردن پس من فکر میکنم میخان مردمشون به جنگ بیارن
+ چطور؟
_ خب تعداده کله ژاپن ۸۰۰ نفره و از اون ۸۰۰ نفر ۴۵۰ نفر مَردَن و در کل میشن ۹۵۰ ولی اونها تواناییهای اصلحاتشون بالاعه پس ما باید از مینگ کمک بگیریم
+ اوهوم
شرط.
LIKE. 10
COMMENT.4
MEMBOR.2
با اینکه شرطا کامل نشده بود گذاشتم بخاطره تولده جیسو نوشتم
۴.۴k
۱۴ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.