purple love
purple love
پارت۲۱
ات
از ماشین پیاده شدم دوست نداشتم برم خونه ی اونا داشتم از خیابون رد میشدم که نور چراغ ماشین رو دیدم همین موقع یه نفر هلم داد من افتادم،اخرین چیزی که دیدم این بود چند نفر یه جا جمع شده بودن دیگه چیزی نفهمیدمو چشام سیاهی رفت
چشمامو باز کردم انگار توی بیمارستان بودن صدای میونگو شنیدم که به مامانم گفت بهوش اومد،یکم بیشتر به دوروورم نگاه کردم همه داخل اتاق بودن به جز جیمین،از چشماشون میشد فهمید کلی گریه کردن اما نمیخاستن چیزی به من بگن
ات.چ چیشده؟
م.ا.چیزی نشده دخترم(بغض)
ات.دروغ نگین چیشدهه؟
میونگ.ج جیمین..(گریه)
ات.جیمین چییی؟
میونگ.اون تورو نجات داد اما خودش تصادف خیلی بدی کرد الان توی بخش آی سی یوئه
وقتی میونگ اینو گفت تنم لرزید،اون بخاطر من جون خودشو تو خطر انداخت؟
یه قطره اشک از چشمام چکید سرمو از دستم در اووردم از اتاق رفتم بیرون بقیه هم پشت سرم داشتن منو منصرف میکردن
رفتم از پشت شیشه جیمینو نگاه کردم یه دستشو یه پاش توی گچ بود(بچم😢) وقتی جیمینو توی این حال دیدم گریه هام بیشتر شد،همه جام درد بود مخصوصا قلبم وقتی جیمینو توی این حال میدیدم قلبم خیلی درد میگرفت یهو سرم گیج رفتو افتادم
با صدای مامانم چشمامو باز کرد
م.ا.نه تو برو منو میونگ اینجا میمونیم امروز خیلی خسته شدی
زنعمو.نه نمیتونم بچمو ول کنم میترسم اتفاقی براش بیوفته
ات.من پیشش میمونم
وقتی اینو گفتم همه با تعجب چرخیدن سمتم
م.ا.بهوش اومدی مادر
ات.اره،من پیش جیمین میمونم شما برین خونه
زنعمو.نه دخترم تو برو استراحت کن
ات.جیمین به خاطر من اینطوری شده پس من پیشش میمونم
بعد از کلی اصرار بلاخره قبول کردن من پیش جیمین بمونم،دوست نداشتم ترکش کنم،جیمینو اوورده بودن توی بخش حالش خیلی بهتر شده بود
بقیه رفتن منم رفتم داخل اتاق جیمین،روی صندلی کنار تخت نشستم به جیمین زل زدم،گوشه ی لبش بخیه خورده بود صورتش پر از زخم بود
اگه به خاطر من اتفاق خیلی بدتری براش میوفتاد هیچوقت خودمو نمیبخشیدم
بعد از چند مین متوجه پلکای جیمین شدم که داشت بازشون میکرد منم سریع دکترو خبر کردم
دکتر جیمینو ماینه کرد
دکتر.حالش خیلی بهتره باید یک هفته بیمارستان بمونن
ات.باشه ممنون
رفتم پیش جیمین نشستم اونم با چشمای بهشتیش منو نگاه میکرد،وقتی جیمین منو اینطوری نگاه میکرد دوباره گریم گرفت
جیمین دستشو گذاشت رو صورتم
جیمین.هیشش اشکال نداره
ات.متاسفم،همش به خاطر منه اگه لجبازی نمیکردمو از ماشین پیاده نمیشدم همچین اتفاقی نمیوفتاد...
شرطا
۳۲ لایک
۳۰ کامنت
پارت۲۱
ات
از ماشین پیاده شدم دوست نداشتم برم خونه ی اونا داشتم از خیابون رد میشدم که نور چراغ ماشین رو دیدم همین موقع یه نفر هلم داد من افتادم،اخرین چیزی که دیدم این بود چند نفر یه جا جمع شده بودن دیگه چیزی نفهمیدمو چشام سیاهی رفت
چشمامو باز کردم انگار توی بیمارستان بودن صدای میونگو شنیدم که به مامانم گفت بهوش اومد،یکم بیشتر به دوروورم نگاه کردم همه داخل اتاق بودن به جز جیمین،از چشماشون میشد فهمید کلی گریه کردن اما نمیخاستن چیزی به من بگن
ات.چ چیشده؟
م.ا.چیزی نشده دخترم(بغض)
ات.دروغ نگین چیشدهه؟
میونگ.ج جیمین..(گریه)
ات.جیمین چییی؟
میونگ.اون تورو نجات داد اما خودش تصادف خیلی بدی کرد الان توی بخش آی سی یوئه
وقتی میونگ اینو گفت تنم لرزید،اون بخاطر من جون خودشو تو خطر انداخت؟
یه قطره اشک از چشمام چکید سرمو از دستم در اووردم از اتاق رفتم بیرون بقیه هم پشت سرم داشتن منو منصرف میکردن
رفتم از پشت شیشه جیمینو نگاه کردم یه دستشو یه پاش توی گچ بود(بچم😢) وقتی جیمینو توی این حال دیدم گریه هام بیشتر شد،همه جام درد بود مخصوصا قلبم وقتی جیمینو توی این حال میدیدم قلبم خیلی درد میگرفت یهو سرم گیج رفتو افتادم
با صدای مامانم چشمامو باز کرد
م.ا.نه تو برو منو میونگ اینجا میمونیم امروز خیلی خسته شدی
زنعمو.نه نمیتونم بچمو ول کنم میترسم اتفاقی براش بیوفته
ات.من پیشش میمونم
وقتی اینو گفتم همه با تعجب چرخیدن سمتم
م.ا.بهوش اومدی مادر
ات.اره،من پیش جیمین میمونم شما برین خونه
زنعمو.نه دخترم تو برو استراحت کن
ات.جیمین به خاطر من اینطوری شده پس من پیشش میمونم
بعد از کلی اصرار بلاخره قبول کردن من پیش جیمین بمونم،دوست نداشتم ترکش کنم،جیمینو اوورده بودن توی بخش حالش خیلی بهتر شده بود
بقیه رفتن منم رفتم داخل اتاق جیمین،روی صندلی کنار تخت نشستم به جیمین زل زدم،گوشه ی لبش بخیه خورده بود صورتش پر از زخم بود
اگه به خاطر من اتفاق خیلی بدتری براش میوفتاد هیچوقت خودمو نمیبخشیدم
بعد از چند مین متوجه پلکای جیمین شدم که داشت بازشون میکرد منم سریع دکترو خبر کردم
دکتر جیمینو ماینه کرد
دکتر.حالش خیلی بهتره باید یک هفته بیمارستان بمونن
ات.باشه ممنون
رفتم پیش جیمین نشستم اونم با چشمای بهشتیش منو نگاه میکرد،وقتی جیمین منو اینطوری نگاه میکرد دوباره گریم گرفت
جیمین دستشو گذاشت رو صورتم
جیمین.هیشش اشکال نداره
ات.متاسفم،همش به خاطر منه اگه لجبازی نمیکردمو از ماشین پیاده نمیشدم همچین اتفاقی نمیوفتاد...
شرطا
۳۲ لایک
۳۰ کامنت
۱۲.۸k
۲۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.