پارت ۵
پارت ۵
از سر جام بلند شدم سمت آشپزخونه رفتم میلاد برگشت ب ساناز چشمک زد
ستین:آخه تو ک قهوه بلد نیستی چرا قهوه ساز داری بیا یاد بگیر(خنده)
درحالی ک پشت سرم بود و داشتم با قهوه ساز ور میرفتم از پشت بغلم گرفت
میلاد:میشه منو ببخشی ؟!
ستین:بابتع؟!
میلاد:تنات گذاشتم مهرداد ب ساناز گفته چ حالی داشتی وقتی رفتی دوش بگیری اونم ب من گفت
ستین:بزا قهوه درست کنم اگ قراره کسی کسیو ببخشه اون تویی ک باید منو ببخشی کاری کردم ازم متنفر شی
میلاد:قهوه رو بیخیال بهونه بود خیلی دلم برات تنگ شده بود
همونطور توی بغلش بودم برگشتم سمتش
ستین:چرا رفتی در حالی توی بیمارستان عاجزانه بهت گفتم تنام نزار خیلی بهت نیاز داشتم و دارم میلاد
میلاد:بزا ی دل سیر بغلت کنم
بعد چند دقیقه یادم اومد ساناز منتظره
ستین:میلاد ساناز نشسته زشته ی ساعته اینجایم
میلاد:باش بریم وایستا منو بخشیدی دیگ ؟!
ستین:بیا درموردش حتی فکر هم نکنیم باشه؟!
سمت حال رفتیم و ساناز رفته بود بعد اینک کل خونه رو دنبالش گشتیم فهمیدیم
میلاد:آییی عجب دختر خاله عاقلی دارم فهمیده باید تنا باشیم بیا بشین
نشستم و بهش خیره شدم
میلاد:چی شده ستین ؟!
ستین:دلم برات خیلی خیلی تنگ شده بود میلاد دیگ داشتم از حسرت دوباره دیدنت خل میشدم
میلاد:حس مشترک (چشمک)
ستین:پاشو بریم خرید لباست در بیارم تا کثیف نشده
میلاد:حالا تنت باشه چ بهت میاد
بلند شد سمتم اومد و کنارم نشست بغلم گرفت
میلاد:با اینک خدم بی معرفتی کردم و تنات گذاشتم تو اومدی دنبالم
ستین:چ فرقی میکنه بلاخره باید یکیمون ب این دلتنگی و فاصله پایان میداد
سرمو بوسید
میلاد:من ک عرضه اشو نداشتم مرسی ک انجامش دادی
ستین:واقعا میگم میلاد از ته دلم میگم عاشقتم خیلی زیاد
میلاد:ها ببین کی ب من ابراز کرد وایی چقد خوشبختم
ستین:میخام یکم بخابم
دستمو گرفت و بلندم کرد منو سمت اتاقش برد
میلاد:اینجا میتونی استراحت کنی منم میرم ی چیزی بخرم برا ناهار
ستین:از تنایی میترسم میلاد
میلاد:باش چ کنیم ی خانم ترسو داریم اینجا
سمت تخت رفتم روی تخت دراز کشیدم میلام هم بغلم دراز کشید چشامو بستم طولی نکشید ک خابم رفت
ویوی سودا
بوسیدن ادامه داشت تا زمانی ک زنگ در ب صدا در اومد از هم جدا شدیم
امیر:شانس ما رو باش کدوم مزاحمیه ؟!
رهام:خب بوسیدن و نزدیک شدن ب دخترا ممنوع شده نباید زیاد اذیتشون کنیم در ضمن هنو زنمون نشدن
سادیا:عه کله پوک مغزش کار کرد
سودا:د اگ کله پوک نبود پای تو نمینشست در و باز کنیم یا ن
در باز کردیم مهرداد بود
مهرداد:نظرتون چیه ما ک بیکاریم بریم کرج
سودا:عالیه
سادیا:هوم تنا باشن بهتر نی ؟
امیر:بریم خوبه ک فردا میریم
رهام:هرچی آقا مهرداد بگ
از سر جام بلند شدم سمت آشپزخونه رفتم میلاد برگشت ب ساناز چشمک زد
ستین:آخه تو ک قهوه بلد نیستی چرا قهوه ساز داری بیا یاد بگیر(خنده)
درحالی ک پشت سرم بود و داشتم با قهوه ساز ور میرفتم از پشت بغلم گرفت
میلاد:میشه منو ببخشی ؟!
ستین:بابتع؟!
میلاد:تنات گذاشتم مهرداد ب ساناز گفته چ حالی داشتی وقتی رفتی دوش بگیری اونم ب من گفت
ستین:بزا قهوه درست کنم اگ قراره کسی کسیو ببخشه اون تویی ک باید منو ببخشی کاری کردم ازم متنفر شی
میلاد:قهوه رو بیخیال بهونه بود خیلی دلم برات تنگ شده بود
همونطور توی بغلش بودم برگشتم سمتش
ستین:چرا رفتی در حالی توی بیمارستان عاجزانه بهت گفتم تنام نزار خیلی بهت نیاز داشتم و دارم میلاد
میلاد:بزا ی دل سیر بغلت کنم
بعد چند دقیقه یادم اومد ساناز منتظره
ستین:میلاد ساناز نشسته زشته ی ساعته اینجایم
میلاد:باش بریم وایستا منو بخشیدی دیگ ؟!
ستین:بیا درموردش حتی فکر هم نکنیم باشه؟!
سمت حال رفتیم و ساناز رفته بود بعد اینک کل خونه رو دنبالش گشتیم فهمیدیم
میلاد:آییی عجب دختر خاله عاقلی دارم فهمیده باید تنا باشیم بیا بشین
نشستم و بهش خیره شدم
میلاد:چی شده ستین ؟!
ستین:دلم برات خیلی خیلی تنگ شده بود میلاد دیگ داشتم از حسرت دوباره دیدنت خل میشدم
میلاد:حس مشترک (چشمک)
ستین:پاشو بریم خرید لباست در بیارم تا کثیف نشده
میلاد:حالا تنت باشه چ بهت میاد
بلند شد سمتم اومد و کنارم نشست بغلم گرفت
میلاد:با اینک خدم بی معرفتی کردم و تنات گذاشتم تو اومدی دنبالم
ستین:چ فرقی میکنه بلاخره باید یکیمون ب این دلتنگی و فاصله پایان میداد
سرمو بوسید
میلاد:من ک عرضه اشو نداشتم مرسی ک انجامش دادی
ستین:واقعا میگم میلاد از ته دلم میگم عاشقتم خیلی زیاد
میلاد:ها ببین کی ب من ابراز کرد وایی چقد خوشبختم
ستین:میخام یکم بخابم
دستمو گرفت و بلندم کرد منو سمت اتاقش برد
میلاد:اینجا میتونی استراحت کنی منم میرم ی چیزی بخرم برا ناهار
ستین:از تنایی میترسم میلاد
میلاد:باش چ کنیم ی خانم ترسو داریم اینجا
سمت تخت رفتم روی تخت دراز کشیدم میلام هم بغلم دراز کشید چشامو بستم طولی نکشید ک خابم رفت
ویوی سودا
بوسیدن ادامه داشت تا زمانی ک زنگ در ب صدا در اومد از هم جدا شدیم
امیر:شانس ما رو باش کدوم مزاحمیه ؟!
رهام:خب بوسیدن و نزدیک شدن ب دخترا ممنوع شده نباید زیاد اذیتشون کنیم در ضمن هنو زنمون نشدن
سادیا:عه کله پوک مغزش کار کرد
سودا:د اگ کله پوک نبود پای تو نمینشست در و باز کنیم یا ن
در باز کردیم مهرداد بود
مهرداد:نظرتون چیه ما ک بیکاریم بریم کرج
سودا:عالیه
سادیا:هوم تنا باشن بهتر نی ؟
امیر:بریم خوبه ک فردا میریم
رهام:هرچی آقا مهرداد بگ
۱.۶k
۲۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.