رمان عشق مثلث پارت ۲۲
+اشکال نداره خودمون میریم
&باش خدافظ
#نویسنده
داشتین میرفتن که یهو
یه ماشین جلوی پاتون ترمز کرد اولش سوجین اهمیت نداد ولی دید پشت سرشون ماشینه داره میاد شیشه ماشین پایین اومد سوجین میخواست یه چیزی بگه که دید پشت فرمون جیمینه
+هیی چرا دنبالمون کردی
_سوار شو
+نه مرسی خودمون میریم
_گفتم سوار شو
+منم گفتم که نمیخوام خودم با جولیا میریم شهربازی
_جولیا میخوای با عمو جیمین بری شهرباری
جولیا سرشو تکون داد
جیمین روشو به سوجین کرد
_پس سوار شو
سوجین در پشت رو باز کرد جولیا رو گذاشت عقب کمربندشو بست و خودش هم جلو نشست ولی کمربنشو نبست
_بریم؟
+بریم
_عا صب کن
جیمین رفت نزدیک سوجین خواست کمربندش رو ببنده فاصله کمی باهم داشتن میشد نفس های گرمشون رو حس کرد
چند ثانیه بهم زل زدن بعد سوجین چشماشو دزدید
_اهم حالا شد
تو راه بودین هیچ حرفی بینتون نبود که آخر رسیدین پیاده شدین جولیا از یک طرف دست سوجین رو گرفت و از یه طرف دست جیمین
+خوب جولیا دوست داری کدومو سوار شی؟
جولیا دستشو دراز کرد به چرخ و فلک (بچه ها چرخ و فلک بچه ها که کوچیکترن)
_باش بیا بریم
جیمین جولیا رو سوار کرد کمربندشو بست و راه افتاد (فقط جولیا توی چرخ و فلک بود با چند تا از بچه ها چون بچگونه بود سوجین و جیمین سوار نشدن)
_خیلی بچه ی با نمکیه باید سعی کنیم تا حرف بزنه
+ارع من همهی سعیمو میکنم
_بهت کمک میکنم
+ممنون
_دوست دارم
+جیمین الان وقت این حرفا نیست
_چرا هست من هرجا که باشم میگم واقعا دوست دارم میخوای بلندترم بگم مممنننن سسسووووجججییینننن دددوووووسسستتتت دددارررررممم
+(با خنده) جیمین بسته
_مگه چشه بزار همه بدونن من عاشقتم
+جولیا اومد
_خوب حالا دیگه چی میخوای
جولیا دستشو به سمت پشمک برد
_واو پشمک
+افرین جولیا بیا بریم پشمک
جیمین با خنده
_سوجین توهم میخوای ؟
+ارع مگه چیه
_مگه تو بچه ای
+نه من واقعا عاشق پشمکم
_باش بیا بریم
رفتین پشمک گرفتین هی میخوردین و میخندیدن
(ساعت ۸ شب)
_خوب جولیا بریم شام
جولیا سرشو تکون داد
_نظر تو چیه سوجین
+عا باش بریم
سوار ماشین شدین رفتین رستوران یه غذای مفصل خوردین که یهو
نظرتونو بگین تو کامنتا؟
&باش خدافظ
#نویسنده
داشتین میرفتن که یهو
یه ماشین جلوی پاتون ترمز کرد اولش سوجین اهمیت نداد ولی دید پشت سرشون ماشینه داره میاد شیشه ماشین پایین اومد سوجین میخواست یه چیزی بگه که دید پشت فرمون جیمینه
+هیی چرا دنبالمون کردی
_سوار شو
+نه مرسی خودمون میریم
_گفتم سوار شو
+منم گفتم که نمیخوام خودم با جولیا میریم شهربازی
_جولیا میخوای با عمو جیمین بری شهرباری
جولیا سرشو تکون داد
جیمین روشو به سوجین کرد
_پس سوار شو
سوجین در پشت رو باز کرد جولیا رو گذاشت عقب کمربندشو بست و خودش هم جلو نشست ولی کمربنشو نبست
_بریم؟
+بریم
_عا صب کن
جیمین رفت نزدیک سوجین خواست کمربندش رو ببنده فاصله کمی باهم داشتن میشد نفس های گرمشون رو حس کرد
چند ثانیه بهم زل زدن بعد سوجین چشماشو دزدید
_اهم حالا شد
تو راه بودین هیچ حرفی بینتون نبود که آخر رسیدین پیاده شدین جولیا از یک طرف دست سوجین رو گرفت و از یه طرف دست جیمین
+خوب جولیا دوست داری کدومو سوار شی؟
جولیا دستشو دراز کرد به چرخ و فلک (بچه ها چرخ و فلک بچه ها که کوچیکترن)
_باش بیا بریم
جیمین جولیا رو سوار کرد کمربندشو بست و راه افتاد (فقط جولیا توی چرخ و فلک بود با چند تا از بچه ها چون بچگونه بود سوجین و جیمین سوار نشدن)
_خیلی بچه ی با نمکیه باید سعی کنیم تا حرف بزنه
+ارع من همهی سعیمو میکنم
_بهت کمک میکنم
+ممنون
_دوست دارم
+جیمین الان وقت این حرفا نیست
_چرا هست من هرجا که باشم میگم واقعا دوست دارم میخوای بلندترم بگم مممنننن سسسووووجججییینننن دددوووووسسستتتت دددارررررممم
+(با خنده) جیمین بسته
_مگه چشه بزار همه بدونن من عاشقتم
+جولیا اومد
_خوب حالا دیگه چی میخوای
جولیا دستشو به سمت پشمک برد
_واو پشمک
+افرین جولیا بیا بریم پشمک
جیمین با خنده
_سوجین توهم میخوای ؟
+ارع مگه چیه
_مگه تو بچه ای
+نه من واقعا عاشق پشمکم
_باش بیا بریم
رفتین پشمک گرفتین هی میخوردین و میخندیدن
(ساعت ۸ شب)
_خوب جولیا بریم شام
جولیا سرشو تکون داد
_نظر تو چیه سوجین
+عا باش بریم
سوار ماشین شدین رفتین رستوران یه غذای مفصل خوردین که یهو
نظرتونو بگین تو کامنتا؟
۸.۹k
۰۸ آبان ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.