فن فیک درخواستی:)
سیندرلا و دو برادرش ران و ریندو و خواهر ناتنیش و شاهزاده سوار بر اسب سیاه:) پارت۲:)
یکی از بچه ها ازم خواست ادامه این پارت رو بدم برا همین منم پارت دادم:))
.
ریندا» با صدای داد برادرش «ران» چشمای یاقوتی خود را باز میکند.
باز هم ی روز کسلکننده شروع میشود.
«ریندا» لباس زیبایی را ب تن میکند و موهای همچون ابریشم خود را شانه میزند و تینت خوش رنگی رو روی لب های قلوهای خود میزند و سیمای زیبای خود را در آینه تحسین میکند.
«ریندا» از اتاق رویا پردازی خود بیرون میرود و آرام از پله های راه پله اتاقش پایین میآید.
وارد پذیرایی میشود و ب تموم خانواده اش سلام میکند اما هیچ کس ب او احترام نمیزارد. بنابراین سرش را پایین میاندازد و آرام از خانه بیرون میرود چون یک قرار مهمی دارد.
«ریندا» یک دختر زیبا روی و مهربان ، دلسوز و با گذشتی است ک همه آدم ها رو دوست داره از گناهانشون میگذره اما کسی ک نمیتونه از گناهانش بگذره «سلنا» است.
«سلنا» جز خودش ب کس دیگه ای اهمیت نمیده برای همین «ریندا» زیاد آبش با «سلنا» داخل ی جوب نمیره.
اما بازم «ریندا» بعضی از کار های بد «سلنا» رو میبخشه چون «ریندا» میدونه ک «سلنا» فقط دلش ی خونه میخواد تا اونجا با خیال راحت زندگی کنه.
بعد از چند دقیقه راه رفتن «ریندا» ب داخل مترو میرود و سوار یکی از مترو ها میشه.
مترو تقریبا خالی بود بنابراین «ریندا» روی یکی از صندلی ها میشینه و پاش رو روی اون یکی از پاهاش میندازه و کتاب مورد علاقش رو ورق میزنه شروع ب خوندن میکنه.
وقتی غرق خوندن کتاب بود ی پسر جذاب با ی کت چرمی گرون کنارش مینشینه و کنار اون پسر جذابه ی پسر جذاب دیگه ک کنار صورتش ی سوختگی داره میشینه.
«ریندا» از روی صندلی ک نشسته بود بلند میشه و صندلی اون طرف تر میشینه.
اون دوتا پسرا غرق صحبت کردن با هم بودن و «ریندا» هم همین جوری بهشون چشم دوخته بود ک باعث شد اون پسر جذاب کت چرمی ب «ریندا» بگه:
پسر کت چرمی:های گرل جذابیتم چشماتو نسوزونه(。•̀ᴗ-)✧
وقتی پسر کت چرمیه اینو میگه اون پسره ک کنار صورتش سوخته بود ب پسر کت چرمی میگه:
پسر کنار صورتش سوخته:...
.
امید وارم خوشتون آمده باشه:))
منتظر ادامه این فن فیک باشید:))
یکی از بچه ها ازم خواست ادامه این پارت رو بدم برا همین منم پارت دادم:))
.
ریندا» با صدای داد برادرش «ران» چشمای یاقوتی خود را باز میکند.
باز هم ی روز کسلکننده شروع میشود.
«ریندا» لباس زیبایی را ب تن میکند و موهای همچون ابریشم خود را شانه میزند و تینت خوش رنگی رو روی لب های قلوهای خود میزند و سیمای زیبای خود را در آینه تحسین میکند.
«ریندا» از اتاق رویا پردازی خود بیرون میرود و آرام از پله های راه پله اتاقش پایین میآید.
وارد پذیرایی میشود و ب تموم خانواده اش سلام میکند اما هیچ کس ب او احترام نمیزارد. بنابراین سرش را پایین میاندازد و آرام از خانه بیرون میرود چون یک قرار مهمی دارد.
«ریندا» یک دختر زیبا روی و مهربان ، دلسوز و با گذشتی است ک همه آدم ها رو دوست داره از گناهانشون میگذره اما کسی ک نمیتونه از گناهانش بگذره «سلنا» است.
«سلنا» جز خودش ب کس دیگه ای اهمیت نمیده برای همین «ریندا» زیاد آبش با «سلنا» داخل ی جوب نمیره.
اما بازم «ریندا» بعضی از کار های بد «سلنا» رو میبخشه چون «ریندا» میدونه ک «سلنا» فقط دلش ی خونه میخواد تا اونجا با خیال راحت زندگی کنه.
بعد از چند دقیقه راه رفتن «ریندا» ب داخل مترو میرود و سوار یکی از مترو ها میشه.
مترو تقریبا خالی بود بنابراین «ریندا» روی یکی از صندلی ها میشینه و پاش رو روی اون یکی از پاهاش میندازه و کتاب مورد علاقش رو ورق میزنه شروع ب خوندن میکنه.
وقتی غرق خوندن کتاب بود ی پسر جذاب با ی کت چرمی گرون کنارش مینشینه و کنار اون پسر جذابه ی پسر جذاب دیگه ک کنار صورتش ی سوختگی داره میشینه.
«ریندا» از روی صندلی ک نشسته بود بلند میشه و صندلی اون طرف تر میشینه.
اون دوتا پسرا غرق صحبت کردن با هم بودن و «ریندا» هم همین جوری بهشون چشم دوخته بود ک باعث شد اون پسر جذاب کت چرمی ب «ریندا» بگه:
پسر کت چرمی:های گرل جذابیتم چشماتو نسوزونه(。•̀ᴗ-)✧
وقتی پسر کت چرمیه اینو میگه اون پسره ک کنار صورتش سوخته بود ب پسر کت چرمی میگه:
پسر کنار صورتش سوخته:...
.
امید وارم خوشتون آمده باشه:))
منتظر ادامه این فن فیک باشید:))
۵.۱k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.