ℙ𝕒𝕣𝕥 𝟛

رفتن کافیشاپ..

ب.ت:خب چی میخورین؟
ا.ت:من کیک شکلاتی و هات چاکلتتتت
لیانگ:منم بابلتی و موچی
ب.ت:اوکی منم قهوه میخورم


رفتن سوار ماشین شدن و ب یکت خونه خرکت کردن...

بعد ۲۰ مین رسیدن..
رفتن داخل..
ا.ت:سلاااااممممم
خدمتکارا:سلام خانم
لیانگ:سلام
ب.ت:سلام
اوت رفت سمت مادرش ک رو میل نشسته بود..مادرش بلند شد..
ا.ت:سلام بهترین اوما دنیاااااا
م.ت:سلام دخترم
لیانگ:های مامی
ب.ت:سلام عزیزم
م.ت:سلام سلام خسته نباشین
ا.ت و باباش و لیانگ:مرسی
ا.ت

رفتم بالا و لباسمو عوض کردم..رفتم و خودمو رو تخت ولو کردم...
ا.ت:اخخخییییششششش خیبی خسته شدمممممم
لیانگ:مگ کوه کندی:///؟
ا.ت:یا پشمممم مقددسسسسس ت کی اومدییییی
لیانگ:همین الان😐
ا.ت:اها😐

لیانگ رف بیرون و منم رااااحتتت خوابیدم...



با صدای مامان از خواب بیدار شدم..

م.ت:ااااااااااا.تتتتتتتتتتت
ا.ت:بلههههههه
م.ت:بیا دخترم غذا امادس
ا.ت:نه ب ا.تی ک داد زد نه ب دخترمی ک الان گف😐😂

رفتم پایین
ساعت ۱:۴۰ دقیقه بود..

ب.ت:ساعت خواب؟😂
ا.ت:خو دیر خوابیدم دیشب زود بیدا شدم خسته بودم:/
م.ت:بیا بشین دخترم..

غذامو خوردم..
ا.ت:میسییی خیبی خوشمزه بود
م.ت:نوش جان..

رفتم تو اتاقم..
یکم رو تختم نشستم..
اوت:هووووففففف حوصلمممممم....




اسلاید 2:لباس تو خونه ا.ت

شرط نداریم
ببخشید دیر شد